Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (6 milliseconds)
English	Persian
putative	مفروض مورد قبول عامه
Other Matches
conventional	مورد قبول عامه
popularity	قابل قبول عامه
public information	اطلاعات مورد نیاز عامه مردم وافکار عمومی
taken	مورد قبول
received	مورد قبول
popularize	مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularising	مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularised	مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularized	مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularises	مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularizing	مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularizes	مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
availabe time	زمان مورد قبول
persona grata	شخص مورد قبول
aknowledge character	کاراکتر مورد قبول
current standard cost	هزینه استاندارد و مورد قبول
agrapha	که مورد قبول مسیحیان نیست
adopted items of material	اقلام مورد قبول از نظرعملیاتی
lowest common denominators	مورد قبول یا فهم اکثریت مردم
to pass go orrun current	معمولا مورد قبول واقع شدن
lowest common denominator	مورد قبول یا فهم اکثریت مردم
ack	Character Ackowledge کاراکتر مورد قبول
persona grata	نماینده سیاسی مورد قبول کشور دیگر
adopted types	انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
nuncupative will	در CL این وصیت فقط در مورد سربازان و ملوانان در حال خدمت قابل قبول است
datum	مفروض
working mean	میانگین مفروض
differential ballistic wind	بادبالیستیکی مفروض
given	مفروض مسلم
Lets play that again .	قبول ندارم. [قبول نیست دربازی وغیره ]
supposable	تصور کردنی مفروض
assumed portfolio	اوراق بهادار مفروض
putative father of an illegitimate child	پدر مفروض فرزندی نامشروع
aclinic line	خط استوایی مغناطیسی منحنی موهوم و نامنظمی که در نزدیکی خط استواگرداگردزمین مفروض است
public	عامه
omnibuses	عامه
the public	عامه
the common people	عامه
plebs	عامه
omnibus	عامه
lowest common denominators	عامه پسند
public works	فواید عامه
public	عامه اشکار
public interest	منافع عامه
lowest common denominator	عامه پسند
public interests	مصالح عامه
endowments to the public	اوقاف عامه
folkway	عقیده عامه
endowment for the benefit of the public	وقف بر مصالح عامه
popularity	جلب محبوبیت عامه
ochlocracy	حکومت عامه یا گروهی ازمردم
novatio non presumiter	تبدیل تعهد یا تبدیل مدیون نمیتواند مفروض یا ضمنی باشد
plebiscitary	وابسته به اراعموم اهالی مبنی بر یا افهارعقیده عامه
newsworthy	قابل توجه عامه برای درج درروزنامه
jack johnson	د راصطلاح عامه سربازها نارنجک بزرگ المانی
clean	کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleanest	کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleans	کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleaned	کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
utilitarianism	بدی هرچیزی بسته بدرجه سودمندی ان برای عامه مردم است
dedications	اهداء کردن اهداء وقف بر مصالح عامه اختصاص اموال خصوصی جهت مصارف و منافع عمومی
dedication	اهداء کردن اهداء وقف بر مصالح عامه اختصاص اموال خصوصی جهت مصارف و منافع عمومی
area of operational interest	منطقه مورد توجه عملیاتی منطقه مورد نظر عملیاتی
acceptances	قبول
compliance	قبول
receptions	قبول
admissions	قبول
adoption	قبول
acknowledgment	قبول
reception	قبول
admission	قبول
intromission	قبول
acceptance	قبول
imprimatur	قبول
acceptance	قبول قرارداد
the g. or refusal of anything	قبول یا ردچیزی
the optio to accept or reject	اختیار قبول یا رد
tolerable	قابل قبول
unacceptably	غیرقابل قبول
unacceptable	غیرقابل قبول
I agree.	قبول دارم.
agreement	قرار قبول
passable	قابل قبول
acceptances	قبول قرارداد
allowable	قابل قبول
acceptability	قابلیت قبول
acceptability	قبول شدگی
believable	قابل قبول
ineligible	غیرقابل قبول
disallowance	عدم قبول
admissible	قابل قبول
embracement	قبول اتخاذ
acceptable	قابل قبول
express acceptance	قبول صریح
acceptably	بطورقابل قبول
rejection	عدم قبول
rejection	قبول نکردن
Agreed . that is a deal .	قبول ( قبوله )
aceptive	قابل قبول
acknowladgement of debt	قبول بدهی
adhibit	قبول کردن
intolerance	عدم قبول
acceptor	قبول کننده
entertains	قبول کردن
entertained	قبول کردن
entertain	قبول کردن
acceptance by conduct	قبول فعلی
acceptance by words	قبول قولی
acceptance limit	حد قابل قبول
ready acceptance	حسن قبول
acceptancy	اماده قبول
acceptant	قبول کننده
accepter	قبول کننده
reasonable	قابل قبول
agreements	قرار قبول
acceptation tacite	قبول ضمنی
admitting	قبول کردن
honour	قبول کردن
honors	قبول کردن
honoring	قبول کردن
honored	قبول کردن
to take in	قبول کردن
reply paid /RP/ [reply prepaid]	جواب قبول
compliancy	قبول اجابت
adoption	قبول به فرزندی
compliantly	با قبول و رضایت
withdraws	قبول نکردن
withdraw	قبول نکردن
honoured	قبول کردن
honouring	قبول کردن
admits	قبول کردن
admit	قبول کردن
admission of liability	قبول بدهی
admittable	قابل قبول
adopter	قبول کننده
allowable load	بارقابل قبول
disclaims	قبول نکردن
disclaiming	قبول نکردن
disclaimed	قبول نکردن
disclaim	قبول نکردن
adopts	قبول کردن
adopting	قبول کردن
adopt	قبول کردن
honours	قبول کردن
allowed <adj.> <past-p.>	قبول شده
agreed <adj.> <past-p.>	قبول شده
conceding	قبول شکست
concedes	قبول شکست
conceded	قبول شکست
concede	قبول شکست
non acceptance	عدم قبول
naturalization	قبول تابعیت
impossible [colloquial] <adj.>	غیرقابل قبول
approved <adj.> <past-p.>	قبول شده
authorised [British] <adj.> <past-p.>	قبول شده
accords	قبول کردن
accorded	قبول کردن
passed <adj.> <past-p.>	قبول شده
accord	قبول کردن
authorized <adj.> <past-p.>	قبول شده
compliant	قبول کننده
sufficiently <adv.>	قابل قبول
accept	قبول کردن
accept	قبول شدن
acceptable <adj.>	قابل قبول
passes	قبول کردن
offer and acceptance	ایجاب و قبول
pass	قبول کردن
passed	قبول کردن
valid	قابل قبول
adequate <adj.>	قابل قبول
good [sufficient] <adj.>	قابل قبول
satisfactory <adj.>	قابل قبول
sufficient <adj.>	قابل قبول
sufficing <adj.>	قابل قبول
adequately [sufficiently] <adv.>	قابل قبول
accepting	قبول شدن
accepts	قبول کردن
reply paid	جواب قبول
receivable	قابل قبول
incompliance	عدم قبول
accepts	قبول شدن
implied acceptance	قبول ضمنی
ratification	قبول قبولی
accepting	قبول کردن
intolerancy	عدم قبول
credibility	قابل قبول بودن
admissibility	مقبولیت قابلت قبول
honoring	یاحوالهای را قبول کردن
honored	یاحوالهای را قبول کردن
matriculating	قبول کردن پذیرفتن
loss appraisal	قبول تلفات در جنگ
loss appraisal	ضایعات قابل قبول
brinkmanship	سیاست قبول مخاطره
zone of acceptability	منطقه قابل قبول
accepting	پسندیدن قبول کردن
admissible stress	تلاش قابل قبول
honoured	یاحوالهای را قبول کردن
sit right (negative) <idiom>	غیر قابل قبول
matriculant	قبول شده در دانشگاه

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com