Dictiornary-Farsi | مفعول صریح | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 131 (8 milliseconds)

English	Persian
direct object	مفعول صریح


Other Matches

ablative	مربوط به مفعول به یا مفعول عنه
ablative	مفعول به مفعول عنه
objecting	مفعول
obj	مفعول
urning	مفعول
passive	مفعول
indirect objects	مفعول
object	مفعول
objected	مفعول
passives	مفعول
objects	مفعول
direct objects	مفعول
pp	اسم مفعول
past participle	اسم مفعول
accusative	مفعول اتهامی
direct object	مفعول مستقیم
direct object	مفعول بیواسطه
past participles	اسم مفعول
taken	اسم مفعول take
withdrawn	اسم مفعول withdraw
indirect object	مفعول غیر مستقیم
shots	اسم مفعول shoot
shot	اسم مفعول shoot
gotten	اسم مفعول فعل get
particpially	بطوراسم فاعل یا اسم مفعول
woken	اسم مفعول فعل wake
shorn	اسم مفعول فعل shear
smitten	اسم مفعول فعل smite
borne	اسم مفعول فعل bear
flung	اسم مفعول فعل fling
ablative	مفعول منه صیغه الت
worn	اسم مفعول فعل wear
been	اسم مفعول فعل بودن
shone	گذشته و اسم مفعول shine
awoken	اسم مفعول فعل awake
had	زمان ماضی واسم مفعول فعل have
unwound	زمان گذشته و اسم مفعول unwind
spilt	زمان گذشته و اسم مفعول spill
laid	زمان گذشته و اسم مفعول lay
pled	زمان گذشته و اسم مفعول plead
unstuck	زمان گذشته و اسم مفعول unstick
swung	اسم مفعول و زمان گذشتهی swing
repaid	زمان گذشته و اسم مفعول repay
perspicuous	صریح
expressed	صریح
abstract	صریح
express	صریح
sharp cut	صریح
abstracts	صریح
categorical	صریح
abstracting	صریح
opened	صریح
uninhibited	صریح
definitive	صریح
clear cut	صریح
clean cut	صریح
clean-cut	صریح
cleaners	صریح
clear-cut	صریح
expresses	صریح
open	صریح
four-square	صریح
explicit	صریح
clearer	صریح
clear	صریح
specifics	صریح
expressing	صریح
clearest	صریح
specific	صریح
clears	صریح
straight	رک صریح
opens	صریح
straighter	رک صریح
straightest	رک صریح
should	زمان ماضی واسم مفعول فعل معین shall
fought	زمان ماضی واسم مفعول فعل fight
met	زمان ماضی واسم مفعول فعل meet
bended	زمان گذشته و اسم مفعول فعل bend
clearer	صاف صریح
immediate access	دستیابی صریح
immediate address	آدرس صریح
immediate mode commands	فرامین مد صریح
denotation	معنای صریح
four-square	به طور صریح
clears	صاف صریح
expressing	سریع صریح
expressed	سریع صریح
expresses	سریع صریح
inexplicit	غیر صریح
clear	صاف صریح
express	سریع صریح
clearest	صاف صریح
hypallage	قلب صریح
express warranty	ضمانت صریح
indefinite	غیر صریح
punctual	نیشدار صریح
franks	صریح نیرومند
franking	صریح نیرومند
frankest	صریح نیرومند
franker	صریح نیرومند
franked	صریح نیرومند
frank	صریح نیرومند
noncommittal	غیر صریح
imprecise	غیر صریح
strictest	نص صریح محکم
stricter	نص صریح محکم
avowals	افهار صریح
express acceptance	قبول صریح
precise	صریح دقیق
explicit address	نشانی صریح
avowal	افهار صریح
express term	شرط صریح
explicit address	آدرس صریح
strict	نص صریح محکم
cold turkey	به طور صریح و بیپرده
unequivocally	صریح اشتباه نشدنی
unequivocal	صریح اشتباه نشدنی
definite	تصریح شده صریح
unintelligible	پیچیده غیر صریح
d. judgment	حکم صریح یا روشن
expressing	دلالت کردن بر فهماندن صریح
express	دلالت کردن بر فهماندن صریح
expresses	دلالت کردن بر فهماندن صریح
expressed	دلالت کردن بر فهماندن صریح
perfect infinitive	مصدری که با اسم مفعول ساخته میشودو جای ماضی کامل را میگیرد
pregnant use of a verb	بکار بردن فعل متعدی بدانگونه که مفعول ان مقدرباشدیعنی گفته نشود
overt collusion	تبانی چند شرکت برای کنترل بازار با موافقت صریح یکدیگر
reflexively	چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
dedication	در CL ممکن است این تاسیس به وسیله فعل صریح و رسمی مالک ایجادشود و یا به موجب قانون از برخی از افعال مالک
dedications	در CL ممکن است این تاسیس به وسیله فعل صریح و رسمی مالک ایجادشود و یا به موجب قانون از برخی از افعال مالک