Dictiornary-Farsi | مفهوم ساختن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (11 milliseconds)

English	Persian
purport	مفهوم ساختن
purported	مفهوم ساختن
purporting	مفهوم ساختن
purports	مفهوم ساختن


Other Matches

scareup	فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
concept	مفهوم
conceptions	مفهوم
concepts	مفهوم
tacit	مفهوم
conception	مفهوم
hangs	مفهوم
signification	مفهوم
sounds	مفهوم
soundest	مفهوم
sound	مفهوم
purpose	مفهوم
purposes	مفهوم
intelligible	مفهوم
contexts	مفهوم
notions	مفهوم
vacuous	بی مفهوم
sounded	مفهوم
context	مفهوم
notion	مفهوم
moral	مفهوم
hang	مفهوم
purporst	مفهوم
intendment	مفهوم
concept formation	تکوین مفهوم
sense	حس تشخیص مفهوم
sensed	حس تشخیص مفهوم
senses	حس تشخیص مفهوم
comprehensibly	بطور مفهوم
conception	مفهوم آفرینی
intelligibly	بطور مفهوم
unintelligible	غیر مفهوم
conceptual learning	مفهوم اموزی
conceptualization	مفهوم سازی
concept learning	مفهوم اموزی
significance	مفهوم اهمیت
impliedly	بطور مفهوم
relational concept	مفهوم ربطی
implications	مفهوم استنباط
meaning	مفهوم فحوا
meanings	مفهوم فحوا
effect	مفهوم نیت
substances	مفاد مفهوم
imported	مفهوم ورود
import	مفهوم ورود
implied	ضمنا" مفهوم
effected	مفهوم نیت
effecting	مفهوم نیت
implied	مفهوم ضمنی
ideogram	مفهوم نگاشت
implication	مفهوم استنباط
iuntelligibly	بطور مفهوم
substance	مفاد مفهوم
constructively	بطور مفهوم
implicitly	بطور مفهوم
importing	مفهوم ورود
conjunctive concept	مفهوم عطفی
intentions	غرض مفهوم
intention	غرض مفهوم
contraposition	مفهوم مخالف
overtones	شدیدالحن مفهوم فرعی
implications	مستلزم بودن مفهوم
implication	مستلزم بودن مفهوم
to the [that] effect <adv.>	با مفهوم [معنی] کلی
implicit	اشاره شده مفهوم
overtone	شدیدالحن مفهوم فرعی
galimatias	کلام غیر مفهوم
zircon	سخن غیر مفهوم
purporst	بهانه مفهوم شدن
value added concept	مفهوم ارزش افزوده
percept	چیز مفهوم ادراکات
get the message <idiom>	به واضحی فهمیدن مفهوم
roger	مفهوم شد پیام را گرفتم
by con.	مفهوم مخالف ان جنین میشود
denotation	علامت تفکیک معنی و مفهوم
the inherent	text or word a of indirectsense and مفهوم
read between the lines <idiom>	پیدا کردن مفهوم ضمنی
loose sentence	جملهای که مفهوم صحیحی نداشته باشد
the document purports that	انچه از این سند مفهوم میشوداینست که
The sense of this word is not clear .	معنی و مفهوم این کلمه روشن نیست
wheel	[همچنین علامتی در فرش چین به مفهوم چرخه زندگی]
rebus sic stautibus	به این مفهوم که احکام در ازمنه مختلف دچارتغییر شکل می شوند
opaquely	چنانکه روشنایی پشت را بپوشاند بطور مبهم یا غیر مفهوم
information hiding	یک مفهوم طراحی نرم افزاری که هدف ان کاهش اثرات متقابل بین قسمتهای یک برنامه است
yin yang	مرد و زن [نمادی که در فرش های چینی بکار رفته و مفهوم از دو چیز متضاد را نشان میدهد.]
dictatorship	این لفظ را مارکس به شکل دیکتاتوری پرولتاریاdictatorship prolotarian به کار برده است که مفهوم ان " حکومت مطلقه طبقه رنجبر یا کارگر " میباشد
dictatorships	این لفظ را مارکس به شکل دیکتاتوری پرولتاریاdictatorship prolotarian به کار برده است که مفهوم ان " حکومت مطلقه طبقه رنجبر یا کارگر " میباشد
electronic cottage	مفهوم اجازه دادن به کارگران برای اینکه در خانه بمانند و کارها را توسط بکارگیری ترمینالهای کامپیوتر که به یک دفترمرکزی متصل میباشد انجام دهند
shedding	خون جاری ساختن جاری ساختن
shed	خون جاری ساختن جاری ساختن
sheds	خون جاری ساختن جاری ساختن
fabrication	ساختن
to make away	ساختن
idolized	بت ساختن
invented	ساختن
remakes	از نو ساختن
invent	ساختن
upgrade	ساختن
dree	ساختن با
manufacture	ساختن
remake	از نو ساختن
manufactured	ساختن
upgraded	ساختن
manufactures	ساختن
idolizes	بت ساختن
fabricate	ساختن
fabricated	ساختن
fabricates	ساختن
fabricating	ساختن
upbuild	ساختن
carbonize	کک ساختن
minted	ساختن
mint	ساختن
confect	ساختن
idolizing	بت ساختن
bulid	ساختن
pellet	حب ساختن
makes	ساختن
make	ساختن
to t. up	ساختن
mints	ساختن
set up	ساختن
generate	ساختن
generated	ساختن
generates	ساختن
generating	ساختن
fashioned	مد ساختن
fashioning	مد ساختن
fashions	مد ساختن
put-up	ساختن
creating	ساختن
creates	ساختن
fashion	مد ساختن
indite	ساختن
to go in with	ساختن با
unifying	تک ساختن
inventing	ساختن
unify	تک ساختن
unifies	تک ساختن
produce	ساختن
produced	ساختن
build	ساختن
produces	ساختن
buildings	ساختن
builds	ساختن
composes	ساختن
compose	ساختن
miscreate	بد ساختن
to get along	ساختن
invents	ساختن
constructs	ساختن
constructing	ساختن
constructed	ساختن
upgrades	ساختن
upgrading	ساختن
to make a shift	ساختن
idolize	بت ساختن
pill	حب ساختن
pills	حب ساختن
idolising	بت ساختن
put up	ساختن
minting	ساختن
create	ساختن
construct	ساختن
bridges	پل ساختن
bridge	پل ساختن
idolises	بت ساختن
idolised	بت ساختن
forborne	ساختن با
bridged	پل ساختن
snarling	خشمگین ساختن
necessitating	ناگزیر ساختن
necessitates	ناگزیر ساختن
potentiation	نیرومند ساختن
necessitated	ناگزیر ساختن
necessitate	ناگزیر ساختن
denigration	سیاه ساختن
assimilating	شبیه ساختن
mason up	ساختن دیوار
lay off	متوقف ساختن
pt down	متوقف ساختن
minify	خرد ساختن
snarled	خشمگین ساختن
optimize	بهینه ساختن
overset	واژگون ساختن
denude	عاری ساختن
perfuse	جاری ساختن
frequency demodulation	اشکار ساختن
snarls	خشمگین ساختن
nidify	لانه ساختن
neologize	واژههای نو ساختن
mutualize	دوسره ساختن
internalization	درونی ساختن
potentiate	نیرومند ساختن
potentiate	مقتدر ساختن
snarl	خشمگین ساختن
primp	مزین ساختن
prefabricate	پیس ساختن
prepare mortar	ساختن ملات
optimize	بهین ساختن