English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 165 (8 milliseconds)
English Persian
implied مفهوم ضمنی
Search result with all words
read between the lines <idiom> پیدا کردن مفهوم ضمنی
Other Matches
incident ضمنی
episodical ضمنی
episodic ضمنی
implied ضمنی
incidents ضمنی
implicit ضمنی
occasional ضمنی
tacit ضمنی
circumstantial ضمنی
circumstantial event واقعه ضمنی
incident حادثه ضمنی
episode حادثه ضمنی
episodes حادثه ضمنی
implicit costs هزینههای ضمنی
acceptation tacite قبول ضمنی
implicit agreement موافقت ضمنی
imputed income درامد ضمنی
contextual definition تعریف ضمنی
cognizance تصدیق ضمنی
by-product محصول ضمنی
incidents حادثه ضمنی
connotations معنای ضمنی
connotations دلالت ضمنی
connotation معنای ضمنی
connotation دلالت ضمنی
tacitly بطور ضمنی
by-products محصول ضمنی
implied رضایت ضمنی
incidental جزئی ضمنی
sufferance رضایت ضمنی
implicitness دلالت ضمنی
implied acceptance قبول ضمنی
accidental ضمنی عارضی
incidentals time زمان ضمنی
tacit consent رضای ضمنی
tacit collusion تبانی ضمنی
limplied warranty ضمانت ضمنی
sufference رضایت ضمنی
paraleipsis افهام ضمنی
paralipsis افهام ضمنی
connivance اجازه ضمنی
subaudition ادراک ضمنی
accidents تصادفی ضمنی
xor یای ضمنی
implied assumpist تعهد ضمنی
implied term شرط ضمنی
implied terms شرایط ضمنی
impliedly به طور ضمنی
accident تصادفی ضمنی
implication معنای ضمنی
implications معنای ضمنی
subaudition فهم ضمنی
cross conditioning شرطی شدن ضمنی
obiter dictum بیان ضمنی و تصادفی
xor gate دریچه یای ضمنی
insinuate بطور ضمنی فهماندن
implies دلالت ضمنی کردن بر
connotative اشاره ضمنی کننده
implying دلالت ضمنی کردن بر
insinuated بطور ضمنی فهماندن
insinuates بطور ضمنی فهماندن
connote دلالت ضمنی کردن بر
imply دلالت ضمنی کردن بر
connote اشاره ضمنی کردن
inexplicit بطور ضمنی بدون توضیح
a word with a pejorative connotation واژه ای با معنای ضمنی منفی
tenant by sufference متصرف با رضایت ضمنی مالک
conceptions مفهوم
purporst مفهوم
intendment مفهوم
moral مفهوم
signification مفهوم
vacuous بی مفهوم
tacit مفهوم
context مفهوم
hangs مفهوم
hang مفهوم
notion مفهوم
intelligible مفهوم
sound مفهوم
notions مفهوم
purposes مفهوم
sounds مفهوم
contexts مفهوم
purpose مفهوم
conception مفهوم
soundest مفهوم
sounded مفهوم
concepts مفهوم
concept مفهوم
purport مفهوم ساختن
purporting مفهوم ساختن
purports مفهوم ساختن
purported مفهوم ساختن
iuntelligibly بطور مفهوم
intelligibly بطور مفهوم
meaning مفهوم فحوا
meanings مفهوم فحوا
relational concept مفهوم ربطی
significance مفهوم اهمیت
sense حس تشخیص مفهوم
sensed حس تشخیص مفهوم
senses حس تشخیص مفهوم
conception مفهوم آفرینی
implication مفهوم استنباط
implications مفهوم استنباط
intention غرض مفهوم
intentions غرض مفهوم
unintelligible غیر مفهوم
effect مفهوم نیت
importing مفهوم ورود
imported مفهوم ورود
import مفهوم ورود
concept formation تکوین مفهوم
conceptual learning مفهوم اموزی
comprehensibly بطور مفهوم
contraposition مفهوم مخالف
conjunctive concept مفهوم عطفی
conceptualization مفهوم سازی
concept learning مفهوم اموزی
substances مفاد مفهوم
constructively بطور مفهوم
substance مفاد مفهوم
impliedly بطور مفهوم
effected مفهوم نیت
ideogram مفهوم نگاشت
implied ضمنا" مفهوم
implicitly بطور مفهوم
effecting مفهوم نیت
sidelights اطلاعات ضمنی وفرعی روشنایی غیر مستقیم
sidelight اطلاعات ضمنی وفرعی روشنایی غیر مستقیم
implications مستلزم بودن مفهوم
zircon سخن غیر مفهوم
get the message <idiom> به واضحی فهمیدن مفهوم
implicit اشاره شده مفهوم
value added concept مفهوم ارزش افزوده
to the [that] effect <adv.> با مفهوم [معنی] کلی
overtones شدیدالحن مفهوم فرعی
overtone شدیدالحن مفهوم فرعی
implication مستلزم بودن مفهوم
purporst بهانه مفهوم شدن
roger مفهوم شد پیام را گرفتم
galimatias کلام غیر مفهوم
percept چیز مفهوم ادراکات
by con. مفهوم مخالف ان جنین میشود
denotation علامت تفکیک معنی و مفهوم
the inherent text or word a of indirectsense and مفهوم
the document purports that انچه از این سند مفهوم میشوداینست که
loose sentence جملهای که مفهوم صحیحی نداشته باشد
The sense of this word is not clear . معنی و مفهوم این کلمه روشن نیست
wheel [همچنین علامتی در فرش چین به مفهوم چرخه زندگی]
rebus sic stautibus به این مفهوم که احکام در ازمنه مختلف دچارتغییر شکل می شوند
opaquely چنانکه روشنایی پشت را بپوشاند بطور مبهم یا غیر مفهوم
Gezellig <adj.> دنج دلپذیر راحت. اشاره ضمنی به زمانی که با عزیزان بعد از چند وقت دوری میگذرانید.
information hiding یک مفهوم طراحی نرم افزاری که هدف ان کاهش اثرات متقابل بین قسمتهای یک برنامه است
yin yang مرد و زن [نمادی که در فرش های چینی بکار رفته و مفهوم از دو چیز متضاد را نشان میدهد.]
novatio non presumiter تبدیل تعهد یا تبدیل مدیون نمیتواند مفروض یا ضمنی باشد
enewal of contract by tacit agreement تجدید توافق بر اساس توافق ضمنی
dictatorships این لفظ را مارکس به شکل دیکتاتوری پرولتاریاdictatorship prolotarian به کار برده است که مفهوم ان " حکومت مطلقه طبقه رنجبر یا کارگر " میباشد
dictatorship این لفظ را مارکس به شکل دیکتاتوری پرولتاریاdictatorship prolotarian به کار برده است که مفهوم ان " حکومت مطلقه طبقه رنجبر یا کارگر " میباشد
electronic cottage مفهوم اجازه دادن به کارگران برای اینکه در خانه بمانند و کارها را توسط بکارگیری ترمینالهای کامپیوتر که به یک دفترمرکزی متصل میباشد انجام دهند
shadow price شبه قیمت قیمت ضمنی
stored program concept ایده برنامه ذخیره شده مفهوم برنامه ذخیره شده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com