English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
English Persian
reluctate مقابله کردن بی میلی کردن
Other Matches
recaption مقابله به مثل کردن در مورد ضبط اموال یازندانی کردن زن و فرزند وخدمه شخص
checks مقابله کردن مقابله
checked مقابله کردن مقابله
check مقابله کردن مقابله
retaliation تلافی کردن مقابله کردن به مثل
counter مقابله کردن تلافی کردن
countered مقابله کردن تلافی کردن
countering مقابله کردن تلافی کردن
repelled مقابله کردن
repel مقابله کردن
counter مقابله کردن
beard مقابله کردن
acounter مقابله کردن
collate مقابله کردن
collated مقابله کردن
beards مقابله کردن
repels مقابله کردن
collates مقابله کردن
repelling مقابله کردن
collating مقابله کردن
countering مقابله کردن
countered مقابله کردن
parity check مقابله کردن توازن
collates مقابله وتطبیق کردن
checks مقابله کردن بررسی
checked مقابله کردن بررسی
collate مقابله وتطبیق کردن
check مقابله کردن بررسی
collating مقابله وتطبیق کردن
collated مقابله وتطبیق کردن
rencounter با خصومت روبرو شدن مقابله کردن
rencontre با خصومت روبرو شدن مقابله کردن
emergency drill تمرین مقابله با سوانح تمرین مقابله با حوادث غیرمترقبه
winterize اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
disaffection بی میلی
grudges بی میلی
milli میلی
grudged بی میلی
grudge بی میلی
reluctancy بی میلی
indispositions بی میلی
indisposition بی میلی
reluctance بی میلی
indisposedness بی میلی
inappetence بی میلی
disinclination بی میلی
disapprobation بی میلی
dismays بی میلی
dismaying بی میلی
dismayed بی میلی
dismay بی میلی
lassitude بی میلی
disrelish بی میلی
unwillingness بی میلی
discretional میلی
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
ribbed میل میلی
mv میلی ولت
reluct بی میلی نشاندادن
afraid از روی بی میلی
distaste بی میلی بدامدن
mmn میلی میکرون
milliampere میلی امپر
millibar میلی بار
milliammeter میلی امپرسنج
milisecond میلی ثانیه
millihenry میلی هنری
mh میلی هنری
unwillingly از روی بی میلی
anaphrodisia بی میلی جنسی
listlessness بی علاقگی بی میلی
half heartedness بی میلی سردی
m.h. میلی هانری
inclination compass قطبنمای میلی
milliroentgen میلی رونتگن
millimeter میلی متر
millimicron میلی میکرون
millivolt میلی ولت
millimicrosecond میلی میکروثانیه
millisecond میلی ثانیه
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
with a bad grace به اکراه ازروی بی میلی
millivoltmeter میلی ولت سنج
hang back بی میلی نشان دادن
deprecatory حاکی از نارضایتی یا بی میلی
milliequvalent weight وزن هم ارز میلی گرمی
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
my unwillingness to study بی میلی من نسبت بتحصیل بیزازی من از تحصیل
impenitence بی میلی نسبت بتوبه توبه ناپذیری
ontos تفنگ 601 میلی متری دو لولهای خودکششی
howtar خمپاره انداز 701 میلی متری سنگین
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
parliamentary train قطار راه اهنی که میلی یک PENNY بیشتر از مسافرنمیگیرد
to roll one's eyes <idiom> نشان دادن بی میلی [بی علاقگی] به انجام کاری [اصطلاح مجازی]
The capacity of a battery is typically expressed in milliamp-hours. ظرفیت باتری به طور معمول در میلی آمپر در ساعت بیان می شود.
checking مقابله
confrontation مقابله
confrontations مقابله
bucking مقابله
opposition مقابله
transfer check مقابله
check مقابله
counterview مقابله
collation مقابله
collations مقابله
checks مقابله
contrasts مقابله
checked مقابله
contrasting مقابله
contrasted مقابله
contrast مقابله
controlment مقابله
echo check مقابله
arithmetic check مقابله حسابی
selection check مقابله گزینش
checks and balance کنترل و مقابله
check point نقطه مقابله
check list سیاهه مقابله
check indicator نماینده مقابله
check boxes جعبههای مقابله
sequence check مقابله ترتیب
sequence checking مقابله ترتیبی
sight check مقابله چشمی
sight check مقابله نظری
dynamic check مقابله پویا
algebra جبر و مقابله
checklist سیاهه مقابله
crossecheck مقابله مجدد
casting out nines مقابله نه نهی
modulo n check مقابله به پیمانه
automatic check مقابله خودکار
marginal check مقابله مرزی
opposability مقابله پذیری
visual check مقابله بصری
visual check مقابله دیداری
overflow check مقابله سرریز
limit check مقابله حدود
sum check مقابله جمعی
system check مقابله سیستم
validity check مقابله اعتبار
loop checking مقابله حلقه
bucking coil پیچک مقابله
built in check مقابله توکار
parity check مقابله توازن
parity checking مقابله توازن
spot check مقابله موضعی
twin check مقابله توام
spell checker مقابله گر املائی
cyclic check مقابله چرخهای
diagnostic check مقابله تشخیصی
data check مقابله داده ها
retaliation مقابله به مثل
reciprocity مقابله به مثل
cross-examinations پرسش و مقابله
parity check مقابله ایستایی
spot checks مقابله موضعی
cross-examination پرسش و مقابله
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
gauging rod میل سنجش) میلی است که مامور رسومات برای اندازه گرفتن عمق نوشاب
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
check indicator مشخص کننده مقابله
odd even check مقابله فرد و زوج
syntax checker مقابله نحوه گری
reciprocate مقابله به مثل نمودن
machine check interrupt وقفه مقابله ماشین
vertical parity check مقابله توان عمدی
reciprocated مقابله به مثل نمودن
dump check مقابله حین روبرداری
counter military مقابله باعملیات نظامی
tick off نشان رسیدگی و مقابله
longitudinal redundancy check مقابله افزونگی طولی
reciprocates مقابله به مثل نمودن
checking program برنامه مقابله کننده
hardware check مقابله سخت افزاری
duplication check مقابله از راه تکرار
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
PhotoCD استاندارد ذخیره سازی نگاتیوها یا قط عات فتوگرافیک میلی متی به صورت دیجیتال روی ROM-CD
i raked all algebra جبر و مقابله را زیر و روکردم
programmable check مقابله برنامه ریزی شده
programmed check مقابله برنامه ریزی شده
checkpoint restart اغازگر مجدد نقطه مقابله
disaster control روش مقابله با سوانح و بلایا
Touché! خوب مقابله کردی! [در بحثی]
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com