Dictiornary-Farsi | مقاطعه کاری فرض | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 210 (12 milliseconds)

English	Persian
assumpsit	مقاطعه کاری فرض


Search result with all words

job	ایوب مقاطعه کاری کردن
jobs	ایوب مقاطعه کاری کردن
contract	مقاطعه کاری کردن
subcontract	مقاطعه کاری فرعی
subcontracted	مقاطعه کاری فرعی
subcontracting	مقاطعه کاری فرعی
subcontracts	مقاطعه کاری فرعی
building enterprise	مقاطعه کاری ساختمان پیمانکاری ساختمان
entrepremership	اداره و سازماندهی فعالیتهای تجاری یا مقاطعه کاری
Other Matches

contract	پیمان مقاطعه عقد و پیمان بستن تعهد کردن مقاطعه کردن
pieceworker	مقاطعه چی
piece workers	مقاطعه چی ها
incentive operators	مقاطعه چی ها
incentive operator	مقاطعه چی
operator on incentive	مقاطعه چی
piece-workers	مقاطعه چی ها
piece-worker	مقاطعه چی
piece worker	مقاطعه چی
pieceworkers	مقاطعه چی ها
jobber [piece worker]	مقاطعه چی
operators on incentive	مقاطعه چی ها
contract	مقاطعه
piece-workers	مقاطعه کار ها
piece workers	مقاطعه کار ها
pieceworkers	مقاطعه کار ها
incentive operator	مقاطعه کار
operator on incentive	مقاطعه کار
contractors	مقاطعه کار
operators on incentive	مقاطعه کار ها
jobber [piece worker]	مقاطعه کار
piece-worker	مقاطعه کار
piece worker	مقاطعه کار
pieceworker	مقاطعه کار
jobber	مقاطعه کار
lumper	مقاطعه کار
contractor	مقاطعه کار
incentive operators	مقاطعه کار ها
by contract	بطور مقاطعه
jobs	کار مقاطعه
fat work	مقاطعه کار
by the job	به طور مقاطعه
job	کار مقاطعه
piecework	کار از روی مقاطعه
main contractor	مقاطعه کار اصلی
timework	کار از روی مقاطعه
subcontractor	مقاطعه کار فرعی
subcontractors	مقاطعه کار فرعی
master builder	بنای مقاطعه کار
road contractor	مقاطعه کار جاده
jobbery	سوء استفاده مقاطعه
contract note	سند مقاطعه توافق نامه
package deals	مقاطعه در بست و خرید یکجا
package deal	مقاطعه در بست و خرید یکجا
torch	کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched	کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torching	کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
to know the ropes	راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
torches	کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
blow torch	کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
entrepreneurs	مدیر یک موسسه اقتصادی بزرگ مقاطعه کار
entrepreneur	مدیر یک موسسه اقتصادی بزرگ مقاطعه کار
stringing	خطوط خاتم کاری و منبت کاری
pence for any thing	میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
glid	تذهیب کاری [در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
undertakers	کسیکه کفن ودفن مرده را بعهده میگیرد مقاطعه کارکفن ودفن متعهد
undertaking	کسیکه کفن ودفن مرده را بعهده میگیرد مقاطعه کارکفن ودفن متعهد
undertaker	کسیکه کفن ودفن مرده را بعهده میگیرد مقاطعه کارکفن ودفن متعهد
contract	مخفف کردن مقاطعه کردن قرارداد بستن
farms	اجاره یا مقاطعه کردن اجاره دادن
farmed	اجاره یا مقاطعه کردن اجاره دادن
civil engineering contractor	مقاطعه کار ساختمان پیمانکار ساختمان
farm	اجاره یا مقاطعه کردن اجاره دادن
drilling pattern	نمونه مته کاری الگوی مته کاری
plumbery	سرب کاری کارخانه سرب کاری
mosaics	موزاییک کاری معرق معرق کاری
morticians	مقاطعه کار کفن ودفن متصدی کفن ودفن
mortician	مقاطعه کار کفن ودفن متصدی کفن ودفن
curry powder	کاری
active	کاری
inaction	بی کاری
curry powders	کاری
plastering	گچ کاری
electroplating	اب کاری
slobbery	تف کاری
hypofunction	کم کاری
parget	گچ کاری
intent on doing anything	کاری
plasterwork	گچ کاری
effective	کاری
malfunctions	کژ کاری
malfunctioned	کژ کاری
flower piece	گل کاری
malfunction	کژ کاری
currie	کاری
curries	کاری
feckful	کاری
curry	کاری
under employment	کم کاری
impotence	کاری
impotency	کاری
wood carving	منبت کاری
work area	ناحیه کاری
workgroup	گروه کاری
smelting	ذوب کاری
joinery	نازک کاری
pomiculture	میوه کاری
forming	فرم کاری
compounding	امیزه کاری
relievo	برجسته کاری
work year	سال کاری
forging	چکش کاری
reshaping	روانه کاری
reservedness	احتیاط کاری
lubrication	روغن کاری
rice field	برنج کاری
repetition of an act	تکرار کاری
purview of an occupation	حدود کاری
drilling	مته کاری
welding	جوش کاری
fretwork	منبت کاری
probationership	ازمایش کاری
roughening by picking	تیشه کاری
farming	اجاره کاری
plating	روکش کاری
tessellation	موزاییک کاری
surgical operation	دست کاری
studious of doing a thing	بکردن کاری
extruding	چکش کاری
extrudes	چکش کاری
extruded	چکش کاری
extrude	چکش کاری
metalwork	فلز کاری
stonemasonry	سنگ کاری
burnishing	پرداخت کاری
the manner of doing any thing	طرزانجام کاری
the needful	اصل کاری
hammering	چکش کاری
to reproach an act	کاری را بد دانستن
frustrate	بدل کاری
frustrates	بدل کاری
frustrating	بدل کاری
afforestation	جنگل کاری
tinwork	قلع کاری
workbench	محیط کاری
workbenches	محیط کاری
steelwork	فولاد کاری
stannary	قلع کاری
burnishing	صیقل کاری
to be up to the task [to be equal to something] <idiom>	از پس کاری برآمدن
studious to do a thing	بکردن کاری
punching	منگنه کاری
workstation	ایستگاه کاری
turnery	تراش کاری
turnery	منبت کاری
ultraism	افراط کاری
treacherousness	خیانت کاری
workstations	ایستگاه کاری
scrimshaw	هنرمنبت کاری
sinfulness	خطا کاری
stalactite work	مقرنس کاری
pique	منبت کاری
metallurgy	فلز کاری
latticework	شبکه کاری
illuminations	تذهیب کاری
illumination	تذهیب کاری
tongue lash	فحش کاری
toryism	محافظه کاری
energetic	جدی کاری
trephination	مته کاری
trephine	مته کاری
scabbing	تیشه کاری
hypothyroidism	کم کاری تیروئید
bumping tool	ابزار خم کاری
business hours	ساعت کاری
glyptics	کنده کاری
calk	بتونه کاری
canniness	ملاحظه کاری
cartwhip	شلاق کاری
caulking	بتونه کاری
cautiousness	احتیاط کاری
galvanization	رویینه کاری
cementation	سمنت کاری
graving	کنده کاری
habitual way of doing anything	کردن کاری
hydrotreating	هیدروژن کاری
argentation	نقره کاری
hunkerism	محافظه کاری
hours of business	ساعتهای کاری
hole punching	منگنه کاری
blindage	صیقل کاری
boo boo	اشتباه کاری
brick work	سفت کاری
brick work	اجر کاری
brickworks	سفت کاری
cementation	سیمان کاری
chromium plating	اب کرم کاری
folding press	پرس خم کاری
cutting off	برش کاری
d. touch	نازک کاری
delicacy of touch	ریزه کاری
fal lal	ریزه کاری
fairing	صیقل کاری
factorage	حق العمل کاری
disguised underemployment	کم کاری پنهان
discreetness	احتیاط کاری
discreetnss	احتیاط کاری
dry farm	دیم کاری
fiendishness	تبه کاری
crypianalysis	پنهان کاری

assumpsit

مقاطعه کاری فرض