English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 148 (7 milliseconds)
English Persian
competant judicial authority مقامات صلاحیت دار قضائی
Other Matches
disqualifications عدم صلاحیت فاقد صلاحیت قضایی
disqualification عدم صلاحیت فاقد صلاحیت قضایی
judicatory قضائی
monetary authorities مقامات پولی
The competent authorities. مقامات صلاحیتد ار
competent authorities مقامات صالحه
officials مقامات رسمی
competent authorities مقامات صلاحیتدار
rogatory commission نیابت قضائی
the long robe لباس قضائی
judicially از نظر قضائی
judicial arbitrator داور قضائی
circuits حوزه قضائی
gentlemen of the robe مردمان قضائی
juridically از لحاظ قضائی
circuit حوزه قضائی
the long robe پیشه قضائی
competent judicial authorities مقامات صالحه قانونی
jury مقامات رسمی نافر
juries مقامات رسمی نافر
The health authorities . مقامات اداره بهداشت
judicial review تجدید نظر قضائی
to seek or ask lagal a مشورت قضائی کردن
leading case نمونه یاسابقه قضائی
Do you move in high circles ? آیا مقامات عالی رامی شناسید ؟
pratique اجازه مقامات بندری جهت ورود کشتی
verderor متصدی قضائی امور وابسته به جنگلهای سلطنتی
verderer متصدی قضائی امور وابسته به جنگلهای سلطنتی
to revisit a criminal case [judicial proceedings] یک پرونده جنایی [رسیدگی قضائی] را بازدید کردن
cognizance ابلاغ رسمی حق یا اختیارقانونی برای تعقیب موضوعی از مجاری قضائی
advowee کسیکه حق دارد اشخاصی رابرای تصدی مقامات وقفی کلیسامعرفی کند
captain a protest افهار نامه صادره از طرف مقامات بندر در مورد شرح کالای خسارت دیده یا تخلیه نشده
general grant کمک دولت مرکزی به مقامات محلی به عنوان مثال کمک به اموزش و پرورش استان
certificate of damage تصدیق خسارت وارده بر کالای خسارت دیده یا تخلیه نشده که از طرف مقامات بندرصادر میشود
capacities صلاحیت
credential صلاحیت
skill صلاحیت
capacity صلاحیت
competence صلاحیت
formidableness صلاحیت
expertise صلاحیت
qualification صلاحیت
competency صلاحیت
capability صلاحیت
competence صلاحیت
authority صلاحیت
jurisdiction صلاحیت
qualifications صلاحیت
competent ذی صلاحیت
qualification صلاحیت
competent با صلاحیت
clearance صلاحیت
qualifying صلاحیت
unmeet فاقد صلاحیت
competency of courts صلاحیت دادگاهها
incapacitating عدم صلاحیت
qualifying certificate گواهی صلاحیت
incapacitated عدم صلاحیت
incapacity عدم صلاحیت
competently باداشتن صلاحیت
incapacitation سلب صلاحیت
incompetency عدم صلاحیت
qualifying examination امتحان صلاحیت
relative jurisdiction صلاحیت نسبی
legal capacity صلاحیت قانونی
jurisdiction of the court صلاحیت دادگاه
jurisdication صلاحیت حاکمیت
inexpedience عدم صلاحیت
disqualifications سلب صلاحیت
it lies beyond his competence در صلاحیت او نیست
intestable فاقد صلاحیت
inexpediency عدم صلاحیت
incompetently با عدم صلاحیت
competency of courts صلاحیت محاکم
capability صلاحیت قابلیت
disability عدم صلاحیت
disqualification سلب صلاحیت
ability لیاقت صلاحیت
abilities لیاقت صلاحیت
capacity صلاحیت توانایی
capacities صلاحیت توانایی
fitness صلاحیت شایستگی
disabilities عدم صلاحیت
incompetence عدم صلاحیت
It is not within his competence. در صلاحیت اونیست
incompetent فاقد صلاحیت
competent صلاحیت دار
incapacitates عدم صلاحیت
incapacitate عدم صلاحیت
competence clause شرط صلاحیت
competency صلاحیت لیاقت
circuit حوزه صلاحیت دادگاه
principal of domestic jurisdiction اصل صلاحیت ملی
incapacitate سلب صلاحیت کردن از
clearance تعیین صلاحیت کردن
incapacitates سلب صلاحیت کردن از
security cognizance شناخت ازنظر صلاحیت
security clearance داشتن صلاحیت خدمتی
circuits حوزه صلاحیت دادگاه
security clearance تایید صلاحیت کردن
authority مقام صلاحیت دار
incapacitating سلب صلاحیت کردن از
incapacitated سلب صلاحیت کردن از
qualified صلاحیت دار ماهر
adequate صلاحیت دار بسنده
airworthy دارای صلاحیت پرواز
airworthiness دارای صلاحیت پرواز
airworthiness certificate گواهینامه صلاحیت پرواز
venues حوزه صلاحیت دادگاه
deed of assignment مدرک صلاحیت قانونی
venue حوزه صلاحیت دادگاه
sufficient شایسته صلاحیت دار
incapacitation فاقد صلاحیت کردن
by fits and starts مقتضی صلاحیت دار
ablest دارای صلاحیت قانونی
ablest بااستعداد صلاحیت دار
abler دارای صلاحیت قانونی
airworthiness directive دستورالعمل صلاحیت پرواز
abler بااستعداد صلاحیت دار
able با استعداد صلاحیت دار
non ability ناشایستگی عدم صلاحیت
able دارای صلاحیت قانونی
bad conduct discharge اخراج به علت عدم صلاحیت
i. for doing any thing عدم صلاحیت در همه کارها
probation ازمایش حسن رفتاروازمایش صلاحیت
letters testamentary حکم یا خطاب دادگاه ذی صلاحیت
omnicompetent دارای صلاحیت در همه چیز
probational ازمایش حسن رفتاروازمایش صلاحیت
qualify صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
qualifies صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
disqualified سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualifies سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
coram non judice درپیش کسی که صلاحیت داوری ندارد
disqualify سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualifying سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
discharge without honor اخراج به علت عدم صلاحیت خدمتی
it is beyond his province از صلاحیت او بیرون است درحوزه کاراو نیست
clearance پاک سازی تایید صلاحیت تخلیه کردن
regional agency موسسات ناحیهای موسساتی با صلاحیت محدودبه ناحیه خاص
check flight پروازی برای اشناشدن خدمه و یا ازمایش صلاحیت انها
to discharge someone without honor [from the army] اخراج کردن کسی به علت عدم صلاحیت خدمتی
banns اعلان پیشنهاد ازدواج درکلیساتا کسانی که اعتراضی به صلاحیت زوجین دارنداطلاع دهند
unqulified فاقد شرایط لازم فاقد صلاحیت غیرصالح
quarter session محاکمی که چهار بار در سال تشکیل می شوند این محاکم صلاحیت رسیدگی به جرایمی را که شخص ممکن است به علت ارتکاب انها به اعدام یاحبس ابد محکوم شود ندارند
undesireable discharge اخراج به علت عدم صلاحیت اخراج به علت فساد اخلاق
disbar سلب صلاحیت از وکیل کردن ممنوع الوکاله کردن وکیل اخراج وکیل از کانون وکلاء
dishonorable discharge اخراج از خدمت به علت عدم صلاحیت اخراج از خدمت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com