English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 170 (10 milliseconds)
English Persian
monetary authorities مقامات پولی
Other Matches
european monetary agreement موافقتنامه پولی اروپا موافقتنامه تنظیمی بین کشورهای عضو سازمان همکاری اقتصادی اروپا به منظور تسهیل و تنظیم روابط پولی متعاقدین
officials مقامات رسمی
competent authorities مقامات صلاحیتدار
competent authorities مقامات صالحه
The competent authorities. مقامات صلاحیتد ار
The health authorities . مقامات اداره بهداشت
competent judicial authorities مقامات صالحه قانونی
juries مقامات رسمی نافر
jury مقامات رسمی نافر
competant judicial authority مقامات صلاحیت دار قضائی
Do you move in high circles ? آیا مقامات عالی رامی شناسید ؟
monetarists طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
pratique اجازه مقامات بندری جهت ورود کشتی
advowee کسیکه حق دارد اشخاصی رابرای تصدی مقامات وقفی کلیسامعرفی کند
captain a protest افهار نامه صادره از طرف مقامات بندر در مورد شرح کالای خسارت دیده یا تخلیه نشده
general grant کمک دولت مرکزی به مقامات محلی به عنوان مثال کمک به اموزش و پرورش استان
certificate of damage تصدیق خسارت وارده بر کالای خسارت دیده یا تخلیه نشده که از طرف مقامات بندرصادر میشود
pecuniary پولی
venal پولی
impecuniosity بی پولی
moneyed پولی
moneyary پولی
pockets پولی
impecuniousity بی پولی
pocket پولی
monetary پولی
mercenaly پولی
monetary instruments ابزارهای پولی
monetary incentive مشوق پولی
monetary expansion توسعه پولی
monetary economy اقتصاد پولی
monetary inflation تورم پولی
monetary assets دارائیهای پولی
monetary deflation محدودیت پولی
unit of currency واحد پولی
monetary deflation انقباض پولی
monetary convention اتحاد پولی
monetary control نظارت پولی
monetary control کنترل پولی
monetary base پایه پولی
loose pulley پولی هرزگرد
monetary base مبنای پولی
monetary policy سیاست پولی
monetary reserves ذخائر پولی
money capital سرمایه پولی
money income درامد پولی
money illusion توهم پولی
polymyxin پولی میکسین
pecuniary liability ضمانت پولی
money illusion خطای پولی
money matters امور پولی
money wage مزد پولی
polywag پولی واگ
monetary value ارزش پولی
tight money کنترل پولی
reconvert پولی را مجدداتسعیرکردن
monetary restriction محدودیت پولی
monetary school مکتب پولی
monetary sector بخش پولی
monetary system سیستم پولی
monetary targets اهداف پولی
monetary unit واحد پولی
pay patient مریض پولی
polyethylene پولی اتیلن
real غیر پولی
financial property داراییهای پولی
financial property اموال پولی
grooved pulley پولی شیاردار
financial inventory ذخایر پولی
dealing for money معاملات پولی
money orders حواله پولی
money order حواله پولی
backing پشتوانه پولی
pecuniary externalities پی امدهای خارجی پولی
nonmonetary sector بخش غیر پولی
nonmonetary income درامد غیر پولی
nonmonetary assets دارائیهای غیر پولی
nonmonetarists اقتصاددانان غیر پولی
national money income درامد ملی پولی
finance تامین هزینه پولی
financed تامین هزینه پولی
money rate of interest نرخ بهره پولی
financing تامین هزینه پولی
deflation انقباض پولی رکود
poly vinil chloride کلرور پولی وینیل
money well spent <idiom> پولی که هدر نرفته
feel the pinch <idiom> دچار بی پولی شدن
down and out <idiom> هیچ پولی نداشتند
finances تامین هزینه پولی
not for the world <idiom> دراعضای هیچ پولی
price ارزش پولی کالا
tools of monetary policy ابزار سیاست پولی
tight money سیاست پولی انقباضی
prices ارزش پولی کالا
strategic concentration by rail سیستم پولی فلزی
rate of money wage نرخ مزد پولی
pure monetary policy سیاست پولی خالص
bimetallic standard پایه پولی دو فلزی
gold currency system نظام پولی طلا
restrictive monetary policy سیاست پولی انقباضی
european monetary fund صندوق پولی اروپا
hyperdeflation انقباض پولی شدید
dollar area منطقه پولی دلار
he is pressed for money از بی پولی در مضیقه است
european monetary system سیستم پولی اروپایی
expansionary monetary policy سیاست پولی انبساطی
free capital سرمایه گذار پولی
impecuniously از روی بی پولی یا افلاس
it was a خوب پولی بود
contractionary monetary policy سیاست پولی انقباضی
bimetallism نظام پولی دو فلزی
i am pushed for money ازبی پولی درفشار
i owe some money to you یک پولی به شما بدهکارم
gold standard نظام پولی طلا
polyester الیاف یاپارچه پولی استر
poundage مقدار پولی برحسب لیره
ring up <idiom> اضافه کردن آمار پولی
international monetary reserves ذخائر پولی بین المللی
easy money پولی که براحتی بدست اید
i have no money about me با خود هیچ پولی ندارم
Money entrusted to my care . پولی که با مانت نزد من سپرده شد
Monetary systems. سیستم های پولی ( مالی )
strapped for cash <idiom> هیچ پولی دربساط نداشتن
e p u 591 منحل و "e-m-a" یاموافقتنامه پولی اروپاجایگزین ان شد
To put some money aside . پولی را کنا رگذاشتن ( ذخیره ساختن )
the proceeds of the sale پولی که از محل فروش بدست می اید
army deposit fund سپرده پولی پرسنل نیروی زمینی
apportionment تقسیم پولی بین اشخاص ذی نفع
monetrarist keynesian debate بحث طرفداران مکتب پولی وکینزی
burn a hole in one's pocket <idiom> پولی که تومیخواهی سریعا خرج کنی
prize money پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
contributions پولی که برای مصارف عام المنفعه بدهندشرکت
transfer payment پرداخت پولی که هیچ کارتولیدی را باعث نشود
to give پولی برای پیشکشی جمع اوری کردن
accountability ذیحسابی مسئولیت نگهداری سوابق پولی و مالی
devaluation تنزل نرخ برابری پول تضعیف پولی
cash on the barrelhead <idiom> پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
contribution پولی که برای مصارف عام المنفعه بدهندشرکت
chantry پولی که وقف کشیشان میشودتابرای مردگان بخوانند
commodity money پولی که در تهاتر بجای کالابه کار رود
To play for love . عشقی بازی کردن ( بدون شرط بندی پولی )
convertibles پولی که با نرخ معین قابل تبدیل به طلا باشد
make it up to someone <idiom> انجام کاری برای کسی درعوض وعده پولی
royalties پولی که در مقابل استفاده از اختراع به صاحب ان پرداخت میگردد
blockade currency پولی که تبدیل ان به پول دیگرقانونا " منع شده باشد
convertible پولی که با نرخ معین قابل تبدیل به طلا باشد
royalty پولی که در مقابل استفاده از اختراع به صاحب ان پرداخت میگردد
corkage پولی که درمهمانخانه ازکسی میگیرندتابادهای راکه مال خودمهمان
disposable personal income پولی که اماده خرج کردن یاپس انداز باشد
deat benefit وفیفه یا پولی که کارفرمابعیال و اولاد کارگر متوفی میدهد
slush funds پولی که از فروش مواد زاید آشپزخانهی کشتی به دست میآمد
countershaft pulley محور با پولی یا چرخ دندانه دار که به یک ماشین وصل میشود
pewage پولی که بابت نشستن درجاهای خانوادگی یانیمکتهای چندنفری درکلیسامیدهند
slush fund پولی که از فروش مواد زاید آشپزخانهی کشتی به دست میآمد
smart money غرامت پولی که دولت بسربازان وملوانان زخمی ومصدوم میدهد
appearance money پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
luck penny پولی که بطور دست لاف هنگام خرید و فروش بکسی بدهند
luck money پولی که بطور دست لاف هنگام خرید و فروش بکسی بدهند
accrued benefit پولی که شرکت به یکی از کارمندان بدهکار است بخصوص بابت بازنشستگی
haulage پولی که راه اهن بابت حمل ونقل قطارهای بیگانه در مسیر خود میگیرد
accumulated depreciation کل مقدار پولی که شرکت یا سازمان می تواند از ارزش ماشین یا تجهیزات به دلیل مستهلک شدن کسر کند
accumulated profit پولی که شرکت یا شخصی در سال های قبل به دست آورده و استفاده نکرده یا به خریداران سهام نداده است
monetary school مکتب اقتصادی تحت رهبری میلتون فریدمن که معتقد به کارائی بیشترسیاست پولی نسبت به سیاست مالی در اقتصاد است
monetrarist keynesian debate اینکه ایا سیاست پولی موثر است یا سیاست مالی
neo keynesians اقتصاددانان جدید کینزی گروهی که نظریات اقتصادی انها بر خلاف نظریات طرفداران مکتب پولی است
special drawing rights این اصطلاحات شامل افزودن قدرت وام دهی صندوق وافزایش میعان پولی جهان در این زمینه بوده است
mixed capitalism نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
retention money مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
quantity equation of exchange یعنی حاصلضرب حجم پول در سرعت گردش پول باارزش پولی کلیه تولیدات برابر است معادله مقداری مبادله که براساس نظریه مقداری پول است و اولین بار توسط ایروینگ فیشر عنوان شد .این معادله بصورت زیراست :PQ = V
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com