English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
English Persian
critical build up resistance مقاومت بحرانی برای تحریک خودی
Other Matches
critical resistance مقاومت بحرانی
critical resistance مقدار مقاومت بحرانی
battery قرارداشتن یک مهره خودی بین مهره مهاجم خودی و شاه حریف
batteries قرارداشتن یک مهره خودی بین مهره مهاجم خودی و شاه حریف
manipulative deception تغییر فرکانس یا دستکاری دروسایل فرستنده خودی برای گول زدن دشمن فریب رادیویی عمدی
line crosser فراری از منطقه دشمن به خطوط خودی نفوذکننده به منطقه خودی
critical path analysis استفاده از بررسیهای هر مرحله بحرانی یک پروژه بزرگ برای کمک به گروه مدیریت
series resistance مقاومت ورودی مقاومت سری مقاومت ماقبل
critical coupling کوپلاژ بحرانی پیوست بحرانی
magneto ohmmeter میگر برای سنجش مقاومت
backed bow کمان نوار پیچی شده برای ازدیاد مقاومت
subliminally غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
limen کمترین تحریک عصبی که برای ایجاداحساس لازم است
subliminal غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
cone penetrometer وسیله تعیین مقاومت خاک برای عبور و مرور خودروها
varistor مقاومت نیمه هادی با دوالکترود که مقاومت ان به نسبت عکس ولتاژ در هرجهت تغییر میکند
impedance مقاومت فاهری الکتریسیته مقاومت سیم امپدانس
choke impedance امپدانس یا مقاومت فاهری چوک مقاومت پیچک
calendaring قرار دادن الیاف کتان یاپارچه در محلول داغ و غلیظ سود برای افزایش مقاومت وشفافیت ان
yoicks علامت تعجب درهیجان و خشم و خوشی ووجد.فریاد تحریک و تشویق برای تازی شکاری مخصوص
insulation resistance مقاومت الکتریکی مقاومت ایزولاسیون
compressive strength قابلیت یک جسم برای مقاومت در برابر نیروی فشاری یانیرویی که گرایش به فشردن موتاه کردن و متراکم کردن ان دارد
resilience درجه مقاومت فرش در برابر سایش [این عامل نشان دهنده مقاومت فرش بر اثر رفت و آمد و مستهلک شدن آن است.]
friendliest خودی
friendlier خودی
friendly خودی
friendlies خودی
in group گروه خودی
relative خودی نسبی
friendlies نیروی خودی
homes زمین خودی
blue forces نیروهای خودی
friendly نیروی خودی
we group گروه خودی
friendly forces نیروهای خودی
friendly state کشور خودی
internal heating گرمایش خودی
friendlier نیروی خودی
homeling بازیگر خودی
chicks هواپیمای خودی
spontaneity خود به خودی
own goal گل به دروازه خودی
own goals گل به دروازه خودی
familiar مانوس خودی
insider خودی خودمانی
self directed پیش خودی
upcourt سبد خودی
spontaneous خود به خودی
home زمین خودی
insiders خودی خودمانی
friendliest نیروی خودی
spontaneous remission بهبود خود به خودی
To assert oneself . To display ones merit . خودی را نشان دادن
spontaneous recovery بهبود خود به خودی
interference مزاحمت مهرههای خودی شطرنج
grid suppressor مقاومت میرایی شبکه مقاومت شبکه سوپرسورشبکه
grid bias resistance مقاومت پلاریزاسیون شبکه مقاومت بایاس شبکه
reluctivity مقاومت مغناطیسی ویژه ضریب مقاومت مغناطیسی
shore duty ماموریت کار در ساحل یاپایگاه خودی
ingross جمع اوری کردن نیروی خودی
smoke screen پرده پوشش دودبرای استتار یکانهای خودی
positive control کنترل عملی عبور و مرورهواپیماهای خودی در فضای هوایی
short round گلولهای که اشتباها روی قوای خودی فرود می اید
warned protected قابلیت حفافت نیروهای خودی در مقابل انفجار اتمی
mix up, caution موافب باشید هواپیماهای دشمن و خودی درگیر شدند
vat dyeing رنگرزی خمی [روشی جهت رنگرزی رنگینه هایی که براحتی در آب حل نمی شوند. الیاف رنگ شده به این طریق دارای مقاومت بالایی در مقابل شستشو و نور خورشید هستند و بیشتری برای پنبه و الیاف های سلولزی است.]
warned exposed قابلیت اسیب پذیری نیروهای خودی نسبت به انفجار اتمی
icing ضربه خطای مدافع از نیمه زمین خودی به خط دروازه حریف
climacteric بحرانی
critical بحرانی
critical limit حد بحرانی
acute بحرانی
marginal بحرانی
decretive بحرانی
decretory بحرانی
dispatch route جاده تحت کنترل خودی درزمان مشخص مسیر اعزام پرسنل
critical amplification تقویت بحرانی
critical flow جریان بحرانی
critical area ناحیه بحرانی
critical depth عمق بحرانی
critical density چگالی بحرانی
critical frequency فرکانس بحرانی
critical current شدت بحرانی
Critical Regonalism منطقه ی بحرانی
exigent فشاراور بحرانی
critical heat flux شارحرارتی بحرانی
critical height ارتفاع بحرانی
critical damping میرائی بحرانی
critical damping خفیدگی بحرانی
razor edge موقعیت بحرانی
nicks موقع بحرانی
nicking موقع بحرانی
nicked موقع بحرانی
critical point نقطه بحرانی
cretical flow جریان بحرانی
critical activity فعالیت بحرانی
critical altitude ارتفاع بحرانی
critical angle زاویه بحرانی
critical period دوره بحرانی
critical assembly ترتیب بحرانی
nick موقع بحرانی
juncture موقع بحرانی
critical coupling تزویج بحرانی
critical height بلندی بحرانی
critical pollution الودگی بحرانی
critical magnitude اندازه بحرانی
critical temperature دمای بحرانی
critical speed سرعت بحرانی
critical mass جرم بحرانی
critical path مسیر بحرانی
critical region منطقه بحرانی
critical region ناحیه بحرانی
critical pressure فشار بحرانی
acritical غیر بحرانی
critical point نقطه بحرانی
critical value ارزش بحرانی
critical حیاتی بحرانی
critical valve مقدار بحرانی
critical velocity سرعت بحرانی
critical isotherm هم دمای بحرانی
squawking در رهگیری هوایی یعنی روشن کردن دستگاه شناسایی دشمن و خودی و کار با ان
critical concentration میزان تمرکز بحرانی
critical path method روش مسیر بحرانی
critical angle of attack زاویه حمله بحرانی
critically بطور بحرانی یا وخیم
critical backing pressure فشار حد خلاء بحرانی
critcal fore pressure فشار حد خلاء بحرانی
flood stage تراز بحرانی طغیان
critical grid voltage ولتاژ بحرانی شبکه
critical path analysis تحلیل مسیر بحرانی
thermal critical point نقطه ی بحرانی حرارتی
cpm روش مسیر بحرانی
critical infinte cylinder قطر بحرانی استوانه
critical anode distance فاصله بحرانی اندی
critical deformation تغییر شکل بحرانی
critical degree of polymerization درجه بحرانی بسپارش
critical molecular mass جرم مولکولی بحرانی
critical grid current شدت بحرانی شبکه
critical date مدت زمان بحرانی
critical temperature درجه حرارت بحرانی
critical wave legth طول موج بحرانی
critical closing speed سرعت بحرانی پایین
critical isotherm منحنی هم دمای بحرانی
critical grid current جریان بحرانی شبکه
squawk در رهگیری هوائی یعنی دستگاه شناسائی خودی و دشمن را روی کنترل معمولی بگذارید
squawks در رهگیری هوائی یعنی دستگاه شناسائی خودی و دشمن را روی کنترل معمولی بگذارید
squawked در رهگیری هوائی یعنی دستگاه شناسائی خودی و دشمن را روی کنترل معمولی بگذارید
to recover from something جبران کردن [مثال از بحرانی]
critical grid bias ولتاژ بایاس بحرانی شبکه
epitasis دوره بحرانی وشدت مرض
critical cooling rate میزان سرد کنندگی بحرانی
to recover from something ترمیم شدن [مثال از بحرانی]
critical heat flux ratio نسبت شار حرارتی بحرانی
supercritical fluid chromatography کروماتوگرافی سیال فوق بحرانی
hovering acts قوانینی که بر رفت و امد کشتیهای خودی و اجنبی در محدوده معینی ازابهای کشور حکمفرمایی میکند
to recover from something به حالت اول درآمدن [مثال از بحرانی]
s.f.c chromatography supercriticalfluid کروماتوگرافی سیال فوق بحرانی
Every crisis should be viewed [seen] as an opportunity. هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
supercritical fluid chromatography/mass spectrometry کروماتوگرافی سیال فوق بحرانی / طیف بینی جرمی
to turn the corner <idiom> بهبود یافتن پس از گذشت مرحله دشواری یا بحرانی [اصطلاح روزمره]
touchdown حالت فرود امدن توپ درمنطقه خودی کسب 6 امتیازبا بردن توپ به ان سوی خط دروازه حریف
touchdowns حالت فرود امدن توپ درمنطقه خودی کسب 6 امتیازبا بردن توپ به ان سوی خط دروازه حریف
enemy alien طرفداران دشمن در خاک خودی هواداران دشمن
s.f.c/m.s mass/fluidchromatography spectrometrysupercritical کروماتوگرافی سیال فوق بحرانی / طیف بینی جرمی
kiosk فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosks فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
no man's land زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
curie point دمای بحرانی منحصر به فردبرای هر ماده که بالاتر از ان مواد فرومانیتیک خاصیت مغناطیسی دائم یاموقت خودرا ازدست میدهند
strengths مقاومت
high resistance پر مقاومت
strength مقاومت
line resistance مقاومت خط
line of resistance خط مقاومت
resistor مقاومت
resists مقاومت
passively بی مقاومت
total resistance مقاومت کل
resistors مقاومت
renitency مقاومت
resistance مقاومت
weaknesses کم مقاومت
weakest کم مقاومت
weaker کم مقاومت
weak کم مقاومت
resist مقاومت
resisted مقاومت
resisting مقاومت
durability مقاومت
agitation تحریک
suasion تحریک
excitation تحریک
provocations تحریک
kiaugh تحریک
inanition تحریک
afterdischarge رد تحریک
boil تحریک
incitation تحریک
boiled تحریک
boils تحریک
incitement تحریک
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com