English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
English Persian
The comparison is misleading [flawed] . مقایسه گمراه کننده [ ناقص ] است.
Other Matches
screwiest گمراه کننده
sinister گمراه کننده
delusive گمراه کننده
screwy گمراه کننده
seductive گمراه کننده
misleading گمراه کننده
screwier گمراه کننده
lothario گمراه کننده زنان
delusory فریبنده گمراه کننده
sinuous غیرمستقیم گمراه کننده
illusive گمراه کننده مشتبه سازنده
perversive گمراه کننده منحرف سازنده
illusory گمراه کننده مشتبه سازنده
hocus pocus چیز گمراه کننده معضل
ignisfatuus چیز گمراه کننده شعله کمرنگ
accidentalism تشخیص علائم گمراه کننده مرض
smokescreen عمل یا حرف گمراه کننده یا مستتر سازنده
comparator مقایسه کننده
table comparator مقایسه کننده نوارها
tape comparator مقایسه کننده نوار
comparative gage دستگاه مقایسه کننده
prevarication ساختن وکیل با طرف موکل افهارات دو پهلو و گمراه کننده شاهد
to contrast [with] مقایسه کردن با [برابرکردن برای مقایسه]
hell bent گمراه
devious گمراه
amiss گمراه
hell-bent گمراه
perverted گمراه
astray گمراه
inveglement گمراه
aberrant گمراه
self deluded گمراه
seduces گمراه کردن
lead astray گمراه کردن
misdirecting گمراه کردن
to put off the scent گمراه کردن
strays گمراه شدن
err گمراه شدن
erred گمراه شدن
misdirects گمراه کردن
to lead up the garden گمراه کردن
seduced گمراه کردن
seduce گمراه کردن
misguide گمراه کردن
straying گمراه شدن
stray گمراه شدن
misled گمراه کردن
corruptible گمراه شدنی
errs گمراه شدن
misdirect گمراه کردن
to lead astray گمراه کردن
to lead a گمراه کردن
to go a گمراه شدن
misdirected گمراه کردن
to fall into error گمراه شدن
seduction گمراه سازی
perverse گمراه هرزه
inveigle گمراه کردن
to go astray گمراه شدن
inveigled گمراه کردن
inveigler گمراه سازنده
seducing گمراه کردن
seducer گمراه کنندهseduction
inveigles گمراه کردن
inveigling گمراه کردن
mislead گمراه کردن
she went wrong گمراه شد پالانش کج شد
heterodox گمراه زندیق
misinforming گمراه کردن
pervert گمراه شدن
misinformed گمراه کردن
perverting گمراه شدن
perverts گمراه شدن
misinform گمراه کردن
misleads گمراه کردن
to get lost گمراه شدن
misinforms گمراه کردن
inveigling گمراه کردن وبردن
baffling گیج یا گمراه کردن
inveigles گمراه کردن وبردن
inveigled گمراه کردن وبردن
lost شکست خورده گمراه
to be fooled گمراه شده بودن
throw off <idiom> گیج شدن ،گمراه
baffle گیج یا گمراه کردن
inveigle گمراه کردن وبردن
baffled گیج یا گمراه کردن
to be deluded گمراه شده بودن
baffles گیج یا گمراه کردن
debaueh ازراه درکردن گمراه کردن
pervertible گمراه شدنی کج راه کردنی
self blinded گمراه شده توسط نفس خود
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
collation مقایسه
comparison مقایسه
collations مقایسه
resemblance مقایسه
datum line خط مقایسه
analogy مقایسه
analogies مقایسه
comparisons مقایسه
cf مقایسه شود
compare مقایسه کردن
to make comparisons مقایسه کردن
comparableness قابلیت مقایسه
no parity عدم مقایسه
compared مقایسه کردن
analogous قابل مقایسه
compares مقایسه کردن
odd parity مقایسه فرد
incommensurable مقایسه ناپذیر
contrasts مقایسه کردن
contrasting مقایسه کردن
contrasted مقایسه کردن
contrast مقایسه کردن
incomparability مقایسه ناپذیری
to draw comparisons مقایسه کردن
comparing مقایسه کردن
comparison operator عملگر مقایسه
assimilatc مقایسه نمودن
incomparable غیرقابل مقایسه
refrence مبنای مقایسه
comparatively بطور مقایسه
frequency comparison مقایسه فرکانس
even parity مقایسه زوج
logical comparison مقایسه منطقی
datum سطح مقایسه
comparison روش مقایسه
parity error خطای مقایسه
parity bit بیت مقایسه
incomparable مقایسه ناپذیر
comparisons روش مقایسه
parity checking بازبینی مقایسه
parity error غلط مقایسه
to stand comparison with قابل مقایسه بودن با
to compare oppsites چیزهای ضد را با هم مقایسه کردن
to bear comparison with قابل مقایسه بودن با
comparative philology علم مقایسه زبانها
comparator وسیله انجام مقایسه
comparably بطور قابل مقایسه
between دربین درمقام مقایسه
Next to you I'm slim. در مقایسه با تو من لاغر هستم.
a comparison of the brain to a computer مقایسه ای از مغز با کامپیوتر
A comparison of theory and practice. مقایسه ای از نظری و عمل.
by comparison وقتی مقایسه می شوند
measure مقایسه کردن سنجش
a beauty and an elegance beyond [ without] compare زیبایی و ظرافتی بی مقایسه
paired comparisons method روش مقایسه جفتی
incomparably بطور غیرقابل مقایسه
incomparability غیر قابل مقایسه
not a patch on به هیچ طرف مقایسه نیست با
comparable آنچه قابل مقایسه نیست
comparable قابل مقایسه مانند کردنی
proportion اندازه چیزی در مقایسه با سایرین
priority اهمیت یک شغل در مقایسه با سایرین
priorities اهمیت یک شغل در مقایسه با سایرین
parity error اشتباه مقایسه خطای توازن
VBScript مقایسه شود با JAVA SCRIPT
relational database نشانهای که دو موضوع را مقایسه میکند
relational database management system نشانهای که دو موضوع را مقایسه میکند
That's a poor comparison. این مقایسه ای نا مناسب است.
document comparison utility برنامه کمکی مقایسه مدارک
to drow a p between two دوچیزراباهم مقایسه یاتشبیه کردن
a comparison of men's salaries with those of women مقایسه حقوق مردان با زنان
proportions اندازه چیزی در مقایسه با سایرین
relative آنچه با دیگری مقایسه شود
comparable قابلیت مقایسه قیاس پذیر
Today's weather is mild by comparison. در مقایسه هوای امروز ملایم است.
a comparison between European and Japanese schools مقایسه ای بین مدارس اروپایی و ژاپنی
to be out of all proportion to something غیر مقایسه بودن نسبت به چیزی
job اهمیت یک کار در مقایسه با دیگر کارها
jobs اهمیت یک کار در مقایسه با دیگر کارها
cost effectiveness سودمندبودن بیشتربودن درامد در مقایسه باهزینه ها
collated مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collating مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
a comparison of the tax systems in Italy and Spain مقایسه سیستم های مالیاتی در ایتالیا و اسپانیا
index number مقایسه حجم در بعضی مواقع با عدد شاخص
collates مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collate مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
Comparison with other countries is extremely interesting. مقایسه با کشورهای دیگر بی اندازه جالب توجه است.
collate به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collating به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
Participation rates are low compared to international standards. میزان مشارکت در مقایسه با استانداردهای بین المللی کم است .
collates به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collated به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
By [In] comparison with the French, the British eat far less fish. در مقایسه با فرانسوی ها، انگلیسی ها به مراتب کمتر ماهی می خورند.
On comparison, the Mercedes was the more reliable of the two cars. هنگام مقایسه دو خودرو، بنز قابل اطمینان تر بود.
vertical بررسی تشخیص خطا که بیتهای کلمه با کل آن مقایسه و جمع می شوند
local area network و توسط کابل بهم وصل می شوند. مقایسه شود با WAN
move of pattern [وجود تقارن و هماهنگی نگاره ها پس از اتمام بافت در مقایسه با نقشه]
summation check بررسی تشخیص خطا با جمع کردن حروف دریافتی و مقایسه با کل آن
dry cell battery باتری ای که قابل شارژ مجدد نیست مقایسه شودباRechergeable Battery
Dhrystone benchmark سیستمی آماری برای اندازه گیری و مقایسه کارایی کامپیوتر
benchmark نشانهای در اندیس که مهم است و قابل مقایسه با سایر نشانه هاست
The editorial staff drew unflattering comparisons between the mayor and a dictator. هیات تحریریه مقایسه برخورنده ای بین این شهردار و دیکتاتوری کرد.
phosphor اندازه نور تولید شده در مقایسه با انرژی دریافتی از اشعه الکترون
benchmarks نشانهای در اندیس که مهم است و قابل مقایسه با سایر نشانه هاست
spellcheck بررسی صحت نوشتار کلمه با مقایسه آن با لغت نامه موجود در کامپیوتر
activity تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
When compared to other countries around the world, Britain spends little on defence. در مقایسه با کشورهای دیگر در سراسر جهان بریتانیا کم برای دفاع خرج می کند.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com