Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (15 milliseconds)
English	Persian
to gauge rainfall	مقداربارندگی راسنجیدن یااندازه گرفتن
Other Matches
to gauge a vessel	مظروف فرفی راپیمودن یااندازه گرفتن
lb	سنگینی مسکوکات راسنجیدن
lbs	سنگینی مسکوکات راسنجیدن
to look round	اطراف کار را دیدن یا پاییدن امکان چیزیی راسنجیدن
to take medical advice	دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
gripping	طرز گرفتن وسیله گرفتن
grip	طرز گرفتن وسیله گرفتن
take in <idiom>	زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
clam	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
calebrate	جشن گرفتن عید گرفتن
gripped	طرز گرفتن وسیله گرفتن
slag	کفه گرفتن تفاله گرفتن
to seal up	درز گرفتن کاغذ گرفتن
clams	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
grips	طرز گرفتن وسیله گرفتن
To tell some one his fortune .	برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
corks	گرفتن
capture	گرفتن
to lay a wager	گرفتن
retake	پس گرفتن
acclimatizing	خو گرفتن
despumate	کف گرفتن از
devest	گرفتن
acclimatizes	خو گرفتن
acclimatized	خو گرفتن
get	گرفتن
gets	گرفتن
raclaim	پس گرفتن
infold	در بر گرفتن
cork	گرفتن
to nestle oneself	جا گرفتن
retakes	پس گرفتن
overtake	گرفتن
inclasp	در بر گرفتن
retaken	پس گرفتن
getting	گرفتن
acclimatize	خو گرفتن
resuming	از سر گرفتن
renovated	از سر گرفتن
get at	گرفتن
fleas	کک گرفتن
flea	کک گرفتن
get off the ground <idiom>	پا گرفتن
false grip	گرفتن
to hunt out	گرفتن
captures	گرفتن
renovating	از سر گرفتن
renovate	از سر گرفتن
reoccupy	از سر گرفتن
acclimatising	خو گرفتن
acclimatises	خو گرفتن
acclimatised	خو گرفتن
capturing	گرفتن
resume	از سر گرفتن
disesteem	کم گرفتن
resumed	از سر گرفتن
resumes	از سر گرفتن
renovates	از سر گرفتن
retrieve	پس گرفتن
To go bad and stink.	بو گرفتن
ceases	گرفتن
ceased	گرفتن
cease	گرفتن
seize	گرفتن
withdrawal	پس گرفتن
ceasing	گرفتن
to get accustomed to	خو گرفتن [به]
retrieved	پس گرفتن
retrieves	پس گرفتن
To treat flippantly(lightly).	شل گرفتن
obturate	گرفتن
break out	در گرفتن
blinds	گرفتن
blinded	گرفتن
blind	گرفتن
to get used to	خو گرفتن [به]
to draw back	پس گرفتن
withdrawals	پس گرفتن
pushing	گرفتن
to catch on	گرفتن
retaking	پس گرفتن
take	گرفتن
takes	گرفتن
seizes	گرفتن
lay to heart	به دل گرفتن
seized	گرفتن
abate	اب گرفتن از
abated	اب گرفتن از
abates	اب گرفتن از
abating	اب گرفتن از
retreat	پس گرفتن
retreated	پس گرفتن
retreating	پس گرفتن
retreats	پس گرفتن
to take one's stand	جا گرفتن
detracting	گرفتن
skimmed	گرفتن کف
skims	کف گرفتن از
to put a stop to	را گرفتن
skims	گرفتن کف
detracts	گرفتن
accompany	دم گرفتن
lute	گل گرفتن
encumbers	گرفتن
to bring to a stop	را گرفتن
grabbed	گرفتن
to whisk away or off	گرفتن
detract	گرفتن
skim	کف گرفتن از
withdraws	پس گرفتن
grab	گرفتن
grabbing	گرفتن
lutes	گل گرفتن
skim	گرفتن کف
skimmed	کف گرفتن از
withdraw	پس گرفتن
detracted	گرفتن
reclaims	پس گرفتن
grabs	گرفتن
to break in	گرفتن
wed	گرفتن
to addict oneself	خو گرفتن
accompanies	دم گرفتن
to station oneself	جا گرفتن
catch	گرفتن
to begin again	از سر گرفتن
to shut off	را گرفتن
accompanied	دم گرفتن
indwell	جا گرفتن
puddles	گل گرفتن
encumbering	گرفتن
reclaiming	پس گرفتن
to take up	گرفتن
encumbered	گرفتن
reclaimed	پس گرفتن
encumber	گرفتن
adeem	پس گرفتن
puddle	گل گرفتن
reclaim	پس گرفتن
holds	گرفتن
overtaken	گرفتن
nail	گرفتن
accustom	خو گرفتن
situate	جا گرفتن
receive	گرفتن
deglutinate	گرفتن
to catch a fly	بل گرفتن
to get at	گرفتن
nailed	گرفتن
nails	گرفتن
catch on	گرفتن
to take fast hold of	گرفتن
tithes	ده یک گرفتن از
accustoms	خو گرفتن
tithe	ده یک گرفتن از
accustoming	خو گرفتن
overtakes	گرفتن
wive	زن گرفتن
receives	گرفتن
recaptures	پس گرفتن
recapturing	پس گرفتن
situating	جا گرفتن
resumption	از سر گرفتن
recaptured	پس گرفتن
acquires	گرفتن
recapture	پس گرفتن
acquiring	گرفتن
unsay	پس گرفتن
to take a wife	زن گرفتن
situates	جا گرفتن
hold	گرفتن
acquire	گرفتن
to call back	پس گرفتن
tong	گرفتن
to d. oneself up	خودرا گرفتن
snatched	گرفتن مقدار کم
snatches	گرفتن مقدار کم
to change ones condition	زن گرفتن شوهرکردن
monopolized	امتیازانحصاری گرفتن
monopolize	امتیازانحصاری گرفتن
dissembles	نادیده گرفتن
monopolizes	امتیازانحصاری گرفتن
to catch up	گرفتن ربودن
monopolising	امتیازانحصاری گرفتن
monopolises	امتیازانحصاری گرفتن
snatch	گرفتن مقدار کم
embracing	دراغوش گرفتن
dissemble	نادیده گرفتن
differentiates	دیفرانسیل گرفتن
weaned	از پستان گرفتن
weans	از پستان گرفتن
to call into requisition	باز گرفتن
flood	سیل گرفتن
flooded	سیل گرفتن
floods	سیل گرفتن
wean	از پستان گرفتن
differentiating	مشتق گرفتن
to catch away	گرفتن وبردن
niggles	خرده گرفتن
niggled	خرده گرفتن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com