English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
true value مقدار حقیقی
Other Matches
realistic deterrence میخکوب کردن حقیقی استراتژی سد کردن پیشروی کمونیسم در دنیا ممانعت حقیقی از پیشرفت کمونیسم
set 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
sets 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
setting up 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
incremental computer دادهای که اختلاف مقدار فعلی با مقدار اصلی را نشان میدهد
table استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tabled استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tables استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tabling استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
defaults مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulting مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulted مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
default مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
paasche price index یعنی حاصلضرب قیمت و مقدار پایه بخش برحاصلضرب قیمت و مقدار درسال جاری
dosage مقدار معینی از یک دارو مقدار دوز یک خوراک دارو
dosages مقدار معینی از یک دارو مقدار دوز یک خوراک دارو
truest حقیقی
true حقیقی
unfeigned حقیقی
actual حقیقی
veracious حقیقی
truer حقیقی
genuine حقیقی
efective حقیقی
real حقیقی
intrinsic حقیقی
law of demand براساس قانون تقاضا مقدار تقاضای کالا باقیمت ان کالا رابطه معکوس دارد . هر چه قیمت کالا بالاتررود مقدار تقاضا برای کالاکمتر میشود
true course راه حقیقی
true heading سمت حقیقی
genuine حقیقی یا درست
genuine واقعی حقیقی
down-to-earth حقیقی واقعی
true mean میانگین حقیقی
true or real focus کانون حقیقی
true power توان حقیقی
true score نمره حقیقی
down to earth حقیقی واقعی
true واقعی حقیقی
true dip شیب حقیقی
truest حقیقی کردن
interpolymer همبسپار حقیقی
truer حقیقی کردن
truer واقعی حقیقی
trueness بی ریایی حقیقی
actual resistivity مقاومت حقیقی
actual movement حرکت حقیقی
true azimuth گرای حقیقی
true copolymer همبسپار حقیقی
true حقیقی کردن
true life حقیقی وصحیح
truest واقعی حقیقی
real image تصویر حقیقی
real gas گاز حقیقی
real function تابع حقیقی
real constant ثابت حقیقی
real address آدرس حقیقی
real storage حافظه حقیقی
natural person شخص حقیقی
real power توان حقیقی
true resistance مقدارمقاومت حقیقی
observed altitude ارتفاع حقیقی
ohmic valve مقدارمقاومت حقیقی
real time زمان حقیقی
real memory حافظه حقیقی
real module ضریب حقیقی
true wind باد حقیقی
true variance پراکنش حقیقی
real numbers اعداد حقیقی
real number عدد حقیقی
absolute magnitude قدر حقیقی
true north شمال حقیقی
particle density وزن مخصوص حقیقی
live exercise تمرین رزمی حقیقی
brake horsepower توان حقیقی مهاری
apparent horizon افق حقیقی نقاط
rightful حقیقی دارای استحقاق
real sector بخش متغیرهای حقیقی
euciliate مژه داران حقیقی
actual maximum flowline ماکزیمم خط ابدهی حقیقی
real number عدد حقیقی [ریاضی]
real-valued function تابع حقیقی [ریاضی]
real numbers اعدد حقیقی [ریاضی]
verisimilar دارای فاهر حقیقی
bandwidth در شبکه گسترده استفاده میشود و به کاربر اجازه هر مقدار ارسال اطلاعات میدهد و شبکه برای ارسال این مقدار اطلاعات تنظیم شده است
retention money مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
substantive دارای ماهیت واقعی حقیقی
dative حالت مفعولی غیرصریح حقیقی
true azimuth سمت حقیقی گرای جغرافیایی
axioms قضیه حقیقی حقیقت متعارفه
enlightement روشنی فکر اگاهی حقیقی
true or sternal ribs دندههای حقیقی اضلاع پیوسته به قص
developed muzzle velocity سرعت ابتدایی و حقیقی توپ
unsigned real number عدد حقیقی بدون علامت
axiom قضیه حقیقی حقیقت متعارفه
real analytic function تابع تحلیلی [حقیقی] [ریاضی]
real absolute value function تابع حقیقی قدر مطلق [ریاضی]
acoelous بدون معدهء حقیقی یادستگاه هاضمه
oafs بچهای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند
oaf بچهای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند
many valued دارای دو قیمت یکی حقیقی دیگری دروغین
anachronism اشتباه در ترتیب حقیقی وقایع و فهور اشخاص
approximation خطای ناشی از گرد کردن یک عدد حقیقی
approximations خطای ناشی از گرد کردن یک عدد حقیقی
anachronisms اشتباه در ترتیب حقیقی وقایع و فهور اشخاص
relative پاسهای مرتب که به نرم افزارکامپیوترامکان محاسبه زمان حقیقی میدهد
I give the programme zero [nought] out of ten for reality. من به این برنامه در رابطه با حقیقی بودنش از ده امتیاز صفر را می دهم.
gyrocompass نوعی قطب نما که همواره شمال حقیقی را نشان میدهد
real representative قائم مقامی حقیقی یا واقعی سمت وراث یا مدیر ترکه نسبت به اموال غیر منقول متوفی
processor bound اشاره به فرایندهایی میکندکه به محض استفاده از واحدپردازش مرکزی جهت اجرای پردازش یا محاسبه حقیقی سرعتش کم میشود
checksum آن را اضافه میکند و مقدار اضافه شده را با مقدار ذخیره شده مقایسه میکند
check total آن را اضافه میکند و مقدار اضافه شده را با مقدار ذخیره شده مقایسه میکند
Sophrosyne وضعیت سالم ذهن توصیف شده با خویشتنداری اعتدال و آگاهی عمیق از نفس حقیقی که به شادی واقعی منجر میشود
true convergence سیستم کنترل جغرافیایی یاسیستم مختصات جغرافیایی تقارب حقیقی نصف النهارات
haze تاثیر گرافیکی برای شبیه سازی مه طبیعی برای ایجاد فضای سه بعدی حقیقی تر
realtime زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
x scale در عکس هوایی مایل مقیاس خطی است که موازی با خط افق حقیقی عکس کشیده میشودc
true air speed سرعت حقیقی هواپیما یا سرعت تنظیم شده ان
antedates پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
antedated پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
antedate پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
nap side خواب فرش [با انجام عمل پرداخت الیاف از قسمت گره بصورت راست و کشیده درآمده و ظاهر حقیقی فرش را بوجود می آورند.]
chemical wash کهنه شور یا دواشور نمودن فرش با کلر و خاکستر چوب جهت ملایم کردن رنگ ها و افزایش طول عمر ظاهری و غیر حقیقی فرش
values مقدار
value مقدار
mouthfuls مقدار
mouthful مقدار
sup مقدار
supped مقدار
outturn مقدار
supping مقدار
sups مقدار
dealt مقدار
batch مقدار
measurment مقدار
modicum مقدار کم
iso quant مقدار
spatters مقدار کم
spattering مقدار کم
spattered مقدار کم
what چه مقدار
quantum مقدار
valuing مقدار
extent حد مقدار
spatter مقدار کم
deals مقدار
total مقدار
quantities مقدار
quantity مقدار
summa مقدار
soupcon مقدار کم
amount مقدار
smidgin مقدار کم
amounted مقدار
smidgen مقدار کم
amounting مقدار
amounts مقدار
single valued تک مقدار
t value مقدار تی
truth table دو مقدار
sum مقدار
magnitude مقدار
sprinkling مقدار کم
volume discount مقدار
volume مقدار
volumes مقدار
scantling مقدار
sizes مقدار
percentage مقدار
percentages مقدار
penny worth مقدار کم
deal مقدار
batches مقدار
royalty tonnage مقدار
size مقدار
quantity of labor مقدار کار
quantity of demand مقدار تقاضا
quantum of action مقدار اثر
volume of sales مقدار فروش
absolute value مقدار مطلق
infinite quantity مقدار بی نهایت
quantity of supply مقدار عرضه
moisture content مقدار رطوبت
quantity of money مقدار پول
mort مقدار زیاد
voltaism مقدار ولتاژبرق
so much <idiom> مقدار زیاد
quantity of leisure مقدار فراغت
constatnt مقدار ثابت
sufficient مقدار کافی
constants مقدار ثابت
constant مقدار ثابت
nominal value مقدار اسمی
on a grand scale <adv.> به مقدار زیاد
sales {pl} مقدار فروش
hoists مقدار کشش
hoisted مقدار کشش
hoist مقدار کشش
turn-over مقدار فروش
turnover مقدار فروش
dosing مقدار دارو
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com