Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8 milliseconds)
English
Persian
barrelful
مقدار خیلی زیاد
Other Matches
in short supply
<idiom>
نه خیلی کافی ،کنترل از مقدار
eyeful
مقدار زیاد
vast
مقدار زیاد
on a grand scale
<adv.>
به مقدار زیاد
an abundance of
مقدار زیاد
slather
مقدار زیاد
mort
مقدار زیاد
jillion
مقدار زیاد
tremendous
مقدار زیاد
so much
<idiom>
مقدار زیاد
extreme
خیلی زیاد
infinitely
خیلی زیاد
exceeding
خیلی زیاد
far
زیاد خیلی
superabundant
خیلی زیاد
lots
خیلی زیاد
superrabundant
خیلی زیاد
raff
خیلی زیاد
oodles
خیلی زیاد
brut
دارای مقدار خیلی کمی الکل
pile
مقدار زیاد کرک
slew
: مقدار زیاد گروه
piled
مقدار زیاد کرک
to increase
[to, by]
زیاد شدن
[به مقدار]
very long
برد خیلی زیاد
oodlins
خیلی زیاد توده
an arm and a leg
<idiom>
پول خیلی زیاد
very high frequency
فرکانس خیلی زیاد
very many book
کتابهای خیلی زیاد
abject poverty
فقر خیلی زیاد
gob
کلوخه مقدار بزرگ و زیاد
jorum
محتویات قدح مقدار زیاد
give or take
<idiom>
از مقدار چیزی کم یا زیاد کردن
gobs
کلوخه مقدار بزرگ و زیاد
have one's heart set on something
<idiom>
چیزی را خیلی زیاد خواستن
to the full
<idiom>
خیلی زیاد ،به طور کامل
like crazy
<idiom>
خیلی سریع با انرژی زیاد
no end to (of)
<idiom>
خیلی زیاد،بهنظر تمام شده
spate
تعداد خیلی زیاد هجوم بی مقدمه
slash
تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
slashes
تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
slashed
تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
to have one's work cut out
[for one]
<idiom>
کار خیلی زیاد و سخت داشتن
What brazen cheek ! Ilike your impudence .
بنازم که خیلی رویت زیاد است ( پررویی) !
to have a binge
حسابی جشن گرفتن
[با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
to have a spree
حسابی جشن گرفتن
[با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
to be on the razzle
حسابی جشن گرفتن
[با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
blockbusters
بمب دارای قدرت تخریبی زیاد شخص یاچیز خیلی موثر وسخت
blockbuster
بمب دارای قدرت تخریبی زیاد شخص یاچیز خیلی موثر وسخت
hyperventilation
تنفس زیاد بطوریکه مقدار دی اکسید کربن در خون از مقدارعادی ان کمتر میشود و سبب تشنج سرگیجه و غش میگردد
money to burn
<idiom>
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
relative humidity
رطوبت نسبی
[مقدار این رطوبت در فضای کارگاه بافت حائز اهمیت بوده و کم یا زیاد بودن آن اثر مستقیم بر کار بافنده می گذارد.]
sets
1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
setting up
1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
set
1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
incremental computer
دادهای که اختلاف مقدار فعلی با مقدار اصلی را نشان میدهد
she has a well poised head
وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
tabled
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
table
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tables
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tabling
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
go great guns
<idiom>
موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
paint oneself into a corner
<idiom>
گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
i am very keen on going there
من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
microfilmed
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilm
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilming
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilms
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
sottovoce
صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
very low frequency
فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
load call
وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
default
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaults
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulting
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulted
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
compression ignition
احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
paasche price index
یعنی حاصلضرب قیمت و مقدار پایه بخش برحاصلضرب قیمت و مقدار درسال جاری
ponderous
خیلی سنگین خیلی کودن
rattling
خیلی تند خیلی خوب
I didnt get much sleep.
زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
dosage
مقدار معینی از یک دارو مقدار دوز یک خوراک دارو
dosages
مقدار معینی از یک دارو مقدار دوز یک خوراک دارو
overbuild
زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
law of demand
براساس قانون تقاضا مقدار تقاضای کالا باقیمت ان کالا رابطه معکوس دارد . هر چه قیمت کالا بالاتررود مقدار تقاضا برای کالاکمتر میشود
emergencies
خیلی خیلی فوری
emergency
خیلی خیلی فوری
bandwidth
در شبکه گسترده استفاده میشود و به کاربر اجازه هر مقدار ارسال اطلاعات میدهد و شبکه برای ارسال این مقدار اطلاعات تنظیم شده است
to hold somebody in great respect
کسی را زیاد محترم داشتن
[احترام زیاد گذاشتن به کسی]
retention money
مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
jim dandy
ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
check total
آن را اضافه میکند و مقدار اضافه شده را با مقدار ذخیره شده مقایسه میکند
checksum
آن را اضافه میکند و مقدار اضافه شده را با مقدار ذخیره شده مقایسه میکند
surcharges
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
high speed
با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
volume discount
مقدار
quantum
مقدار
extent
حد مقدار
values
مقدار
value
مقدار
sizes
مقدار
mouthful
مقدار
valuing
مقدار
size
مقدار
dealt
مقدار
royalty tonnage
مقدار
t value
مقدار تی
scantling
مقدار
sup
مقدار
supped
مقدار
supping
مقدار
sups
مقدار
mouthfuls
مقدار
what
چه مقدار
summa
مقدار
single valued
تک مقدار
batch
مقدار
batches
مقدار
soupcon
مقدار کم
smidgen
مقدار کم
truth table
دو مقدار
modicum
مقدار کم
iso quant
مقدار
measurment
مقدار
spatters
مقدار کم
spattering
مقدار کم
percentage
مقدار
percentages
مقدار
sprinkling
مقدار کم
spattered
مقدار کم
spatter
مقدار کم
deal
مقدار
outturn
مقدار
deals
مقدار
penny worth
مقدار کم
smidgin
مقدار کم
sum
مقدار
magnitude
مقدار
total
مقدار
amount
مقدار
quantity
مقدار
quantities
مقدار
amounted
مقدار
amounting
مقدار
amounts
مقدار
volumes
مقدار
volume
مقدار
very
خیلی
many
خیلی
to a large extent
خیلی
ten
خیلی
damn
خیلی
for long
خیلی
highly
خیلی
copious
خیلی
very little
خیلی کم
in large quantities
خیلی خیلی
dammit
خیلی
abysmal
<adj.>
خیلی بد
villainous
خیلی بد
far and away
خیلی
not a few
خیلی ها
dumpiness
خیلی
routh
خیلی
instantaneous value
مقدار لحظهای
drib
مقدار کمی
transmittance
مقدار عبور
debit balance
مقدار بدهکاری
scale
نرخ دو مقدار
data value
مقدار داده
proper value
مشخصه مقدار
threshold value
مقدار استانه
constatnt
مقدار ثابت
critical valve
مقدار بحرانی
trace compounds
ترکیبات کم مقدار
true value
مقدار حقیقی
infinity
مقدار نامحدود
slighter
مقدار ناچیز
lot
مقدار یا تعدادزیاد
slighted
مقدار ناچیز
slight
مقدار ناچیز
slights
مقدار ناچیز
voltaism
مقدار ولتاژبرق
slightest
مقدار ناچیز
guest element
عنصر کم مقدار
trace element
عنصر کم مقدار
absorbance
مقدار جذب
expected value
مقدار نظری
electrical quantity
مقدار الکتریسیته
initial value
مقدار اولیه
eigenvalue
مقدار مشخصه
eigenvalue
ویژه مقدار
slighting
مقدار ناچیز
medium
مقدار متوسط
mean
مقدار میانگین
quantum of action
مقدار اثر
rated quantity
مقدار اسمی
rated value
مقدار نامی
relative value
مقدار نسبی
resistance
مقدار مقاومت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com