English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (28 milliseconds)
English Persian
foot pound مقدار نیروی لازم برای بلند کردن وزنه یک پوندی بارتفاع یک فوت.
Other Matches
draw weight نیروی لازم برای کشیدن زه
deal lift بلند کردن وزنه تا کمر وپایین بردن
half life period مدت زمان لازم برای فعالیت یک ماده رادیواکتیو است که به نصف مقدار اولیه خود کاهش یابد
weight بالا کشیدن لنگر نیروی لازم برای کشیدن زه
weight belt کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر
reenforceŠetc نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
hydraulic lift بلند کردن اب به نیروی اب
execution 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
turnaround time زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
tabling استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tables استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
table استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tabled استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
d , top concept تدابیر لازم برای رساندن سطح اماد سکو به سطح لازم در جبهه
half thickness ضخامت لازم برای نصف کردن نفوذ عناصر تراونده
leaders بخشی از نوار مغناطیسی که حاوی سیگنالی نیست و در ابتدای نوار برای شناسایی و کمک به ماشین برای بلند کردن نوار به کار می رود
leader بخشی از نوار مغناطیسی که حاوی سیگنالی نیست و در ابتدای نوار برای شناسایی و کمک به ماشین برای بلند کردن نوار به کار می رود
wattage مقدار نیروی برق بر حسب وات
cold thrust ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cold test ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
impulsiveness امادگی برای کار کردن یا نیروی انی
aerodynamic blockage thrust reverser وسیلهای برای معکوس کردن نیروی جلوبر
to go catting [to look for sexual partners] <idiom> رفتن برای دختر بلند کردن [اصطلاح روزمره]
kernel تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
kernels تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
bearing strenght نیروی لازم جهت کشیدن پرچ تا لبه ورقه فلز و یا امتداددادن سوراخ
compressive strength قابلیت یک جسم برای مقاومت در برابر نیروی فشاری یانیرویی که گرایش به فشردن موتاه کردن و متراکم کردن ان دارد
stand-off برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand off برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand-offs برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
to pick up somebody [to find sexual partners] بلند کردن کسی [زنی] [برای رابطه جنسی] [اصطلاح روزمره]
multipoundage syatem روش تمرین وزنه برداری باکاستن وزنه هنگام سختی کار
squatting وزنه برداری یکضرب المانی چمباتمه نشستن زیر وزنه
squat وزنه برداری یکضرب المانی چمباتمه نشستن زیر وزنه
squatted وزنه برداری یکضرب المانی چمباتمه نشستن زیر وزنه
squats وزنه برداری یکضرب المانی چمباتمه نشستن زیر وزنه
descentheight ارتفاع لازم از سطح زمین برای کم کردن از ارتفاع هواپیما
light and heavy system روش تمرین وزنه برداری بافزونی تدریجی وزنه
dipsey sinker نوعی وزنه برای فرو بردن قلاب ماهیگیری
shop supply وسایل لازم برای تعمیرگاه تدارک کردن تعمیرگاه
beta range حدود تغییر گام ملخ در موتورتوربوپراپ برای تولید نیروی برای صفر یا منفی
shot putters شرکت کننده در پرتاب وزنه وزنه پران
shot putter شرکت کننده در پرتاب وزنه وزنه پران
sensitivities کمترین توان سیگنال درییافتی که برای گیرنده برای تشخیص سیگنال لازم است
sensitivity کمترین توان سیگنال درییافتی که برای گیرنده برای تشخیص سیگنال لازم است
autos توانایی کامپیوتر برای مقدار دهی اولیه و بار کردن مجدد سیستم عامل در صورت بروز خرابی یا قط ع
auto توانایی کامپیوتر برای مقدار دهی اولیه و بار کردن مجدد سیستم عامل در صورت بروز خرابی یا قط ع
law of demand براساس قانون تقاضا مقدار تقاضای کالا باقیمت ان کالا رابطه معکوس دارد . هر چه قیمت کالا بالاتررود مقدار تقاضا برای کالاکمتر میشود
set 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
setting up 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
sets 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
counter force نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
sinkers وزنه ریسمان ماهی گیری وزنه
sinker وزنه ریسمان ماهی گیری وزنه
second best theory نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
bandwidth در شبکه گسترده استفاده میشود و به کاربر اجازه هر مقدار ارسال اطلاعات میدهد و شبکه برای ارسال این مقدار اطلاعات تنظیم شده است
hydration water اب لازم برای ابش
raptatory لازم برای شکار
raptatorial لازم برای شکار
magic number امتیاز لازم برای قهرمانی
mantling مواد لازم برای پوشش
climate for growth شرایط لازم برای رشد
quorum اکثریت لازم برای مذاکرات
troop space جای انفرادی در هواپیما یاکشتی محوطه لازم برای تامین جا برای حمل پرسنل وبارهای انفرادی انها درکشتی یا هواپیما
products ول مواد لازم برای تولید یک محصول
product ول مواد لازم برای تولید یک محصول
barrier material مواد لازم برای ساختن موانع
operates کل زمان لازم برای انجام یک کار
light is necessary to life روشنایی برای زندگی لازم است
operated کل زمان لازم برای انجام یک کار
access time زمان لازم برای پاسخگویی کامپیوتر
check out time زمان لازم برای تخلیه محل
check out time زمان لازم برای ازمایش یک وسیله
operate کل زمان لازم برای انجام یک کار
user freindly اسان برای استفاده کننده ارتباط دوستانه با استفاده کننده سیستم محاسباتی که امکانات لازم برای توانایی هاو محدودیتهای اپراتور رافراهم می سازد
air metering force نیروی در کاربوراتور وسیستمهای تزریق سو سوخت که لوله وانتوری و فشارهوا را مقدار سوخت را کنترل میکند
compacts فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
compacting فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
quorum حداقل عده لازم برای رسمیت جلسه
compact فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
aircraft role equipment تجهیزات لازم برای انجام ماموریت هواپیما
aircraft mission equipment وسایل لازم برای انجام ماموریت هواپیما
radar mile زمان لازم برای رسیدن امواج به هدف
development زمان لازم برای توسعه محصول جدید
developments زمان لازم برای توسعه محصول جدید
canonical time unit زمان لازم برای طی مسافتی معادل یک رادیان
adding زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
storage فضای لازم برای ذخیره سازی داده
engineered performance زمان لازم برای اتمام یک واحد از کار
proceed time زمان لازم برای معرفی به پایگاه جدید
compacted فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
adds زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
add زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
housekeeping امور لازم برای نگهداری سیستم کامپیوتری
ineligibly بدون داشتن شرایط لازم برای انتخاب
refire time زمان لازم بد از پرتاب موشک برای اماده شدن سکوی پرتاب برای موشک بعد
meaner متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
compacts کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
compact کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
cure time زمان لازم برای جامد شدن کامل رزین
mean متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
compacting کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
compacted کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
limen کمترین تحریک عصبی که برای ایجاداحساس لازم است
entrance head بار لازم برای ایجاد جریان ازیک لوله
meanest متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
shot ساچمه وزنه برای مردان 62/7 کیلوگرم وبرای زنان 520/4 کیلوگرم
shots ساچمه وزنه برای مردان 62/7 کیلوگرم وبرای زنان 520/4 کیلوگرم
footprints شکل و سطح لازم برای قطعهای از تجهیزات جای کامپیوتر
footprint شکل و سطح لازم برای قطعهای از تجهیزات جای کامپیوتر
executed رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
execute رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
executing رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
disorderly close down آسیبی در سیستم که اخطار لازم برای قط ع طبیعی نداده است
externals سیگنال وقفه از رسانه جانبی برای بیان توجه لازم
shook : مجموع تختههای لازم برای ساختن بشکه وچلیک وامثال ان
external سیگنال وقفه از رسانه جانبی برای بیان توجه لازم
gibberish اصطلاحی که برای بیان لازم نبودن داده بکار می رود
executes رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
toe weight وزنه فلزی وصل به سم جلویی اسب در ارابه رانی برای تنظیم گامهای اسب
minus signs برای تفریق یا مقدار منفی
minus برای تفریق یا مقدار منفی
minus sign برای تفریق یا مقدار منفی
orbital injection دادن سرعت لازم برای چرخش دور یک مدار به سفینه فضایی
worded زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
carried زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
sizes محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
word زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
warm-ups روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
warm-up روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
decompression table جدول نشاندهنده زمان و محل لازم برای صعود ارام غواص
carry زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carries زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
multimedia CP که قط عات لازم برای اجرای نرم افزار چند رسانهای دارد
carrying زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
macronutrient ماده شیمیایی که برای رشد ونمو و تغذیه گیاه لازم است
cycles تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
size محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
pit board تخته برای دادن اطلاعات لازم به راننده معین در گروه کمکی
cycled تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
cycle تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
current asset cycle زمانی که برای تساوی حجم فروش با سرمایه جاری لازم است
articled کسیکهاستخدام شده و مشغول فراگیری دانش لازم برای کار خود میباشد
mastered مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود
master مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود
masters مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود
fetches رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه
allocation فرآیندی که در آن سیستم عامل برای برنامه کاربردی حافظه لازم را فراهم میکند
allocations فرآیندی که در آن سیستم عامل برای برنامه کاربردی حافظه لازم را فراهم میکند
fetched رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه
fetch رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه
hunting bow کمان بلند و سنگین برای شکار
naval landing party تیم اب خاکی نیروی دریایی تیم اماده کردن ساحل برای عملیات اب خاکی
seed مقدار شروع برای تولید اعداد تصادفی
seeds مقدار شروع برای تولید اعداد تصادفی
circularization تصحیح مدار ماهواره برای رسیدن یا نزدیک شدن ان به دایره کامل در ارتفاع لازم
castaways پرتاب کردن وزنه
castaway پرتاب کردن وزنه
MCA تعداد قط عات الکترونیکی لازم برای مدیریت سیگنالهای زمانی و داده روی باس MCA
jcl دستوری که مشخصات را شرح میدهد و نیز منابع لازم برای انجام کار توسط کامپیوتر
jobs دستوراتی که مشخصات و منابع لازم برای یک کار که توسط کامپیوتر باید پردازش شود را دارد
language دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
languages دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
job دستوراتی که مشخصات و منابع لازم برای یک کار که توسط کامپیوتر باید پردازش شود را دارد
Micro Channel Architecture تعداد قط عات الکترونیکی لازم برای مدیریت سیگنال زمان و داده روی باس گسترده MCA
carriage control tape نواری که اطلاعات لازم برای کنترل تعویض سطر در یک چاپگر سطری روی ان پانچ شده است
references مقدار نقط ه شروع برای مقادیر دیگر , معمولاگ صفر
reference مقدار نقط ه شروع برای مقادیر دیگر , معمولاگ صفر
emergency complement جدول تعدیل نیروی انسانی برای تکمیل یکانها
mttr متوسط زمانی که انتظار می رود برای تشخیص و تصحیح یک خطا در سیستم کامپیوتری لازم باشدRepair To Time ean
redundancy check تستی متکی بر انتقال بیت ها وکاراکترهایی که بیش ازحداقل تعداد لازم برای بیان خود پیام هستند
brake specific fuel consumption مقدار سوخت مصرف شده درواحد زمان برای تولید واحدقدرت
charge عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charges عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
kaury کاج بلند زلاند جدید که صمغ ان برای روغن جلاوبجای کهربابکارمیرود
to nick a horse's tail بیخ دم اسب را چاک زدن برای اینکه دم خود را بلند نگاه دارد
kauri کاج بلند زلاند جدیدکه صمغ ان برای روغن جلاو بجای کهربابکارمیرود
power house building ساختمانهائی که برای نصب ونگهداری تجهیزات نیروی برق بکار می روند
texts کاهش فضای لازم در متن انتخابی , استفاده از یک کد برای نمایش بیشتر از یک حرف و حذف فضا بین علامتهای نقل قول و...
text کاهش فضای لازم در متن انتخابی , استفاده از یک کد برای نمایش بیشتر از یک حرف و حذف فضا بین علامتهای نقل قول و...
preventive justice قسمتی ازحقوق که به بررسی اقدامات مختلفی که برای جلوگیری ازارتکاب جرم از ناحیه تبهکاران احتمالی لازم است اختصاص دارد
mission , oriented لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
querying پیام ارسالی به یک شی برای یافتن مقدار یکی از خصوصیات شی مثل نام , وضعیت یا محل
query پیام ارسالی به یک شی برای یافتن مقدار یکی از خصوصیات شی مثل نام , وضعیت یا محل
queries پیام ارسالی به یک شی برای یافتن مقدار یکی از خصوصیات شی مثل نام , وضعیت یا محل
first generation computer کامپیوتر اصلی که از فناوری الکترونیکی بر پایه مقدار برای شروع تشکیل شده است
queried پیام ارسالی به یک شی برای یافتن مقدار یکی از خصوصیات شی مثل نام , وضعیت یا محل
toolbox جعبه حاوی قط عات لازم برای تعمیر , نگهداری و نصب قط عات
access time زمان لازم برای یافتن فایل یا برنامه در حافظه اصلی یا حافظه جانبی
reserve factor نسبت استحکام واقعی یک سازه به کمترین استحکام لازم برای شرایط موردنظر
heads up در درگیری هوایی اعلام اینکه هواپیما دروضعیت لازم برای درگیری قرار ندارد
mobilization base حداقل منابع لازم برای بسیج نیروهاپایگاه بسیج
long run مدت کافی برای تغییر دادن در مقدار تولید به وسیله کاهش یا افزایش فرفیت موسسه
combustion starter مکانیزمی که در ان احتراق یک سوخت ترکیب سوخت و هواانرژی لازم برای شروع دوران موتور را تامین میکند
propagation delay 1-زمان لازم برای فاهر شدن خروجی در دروازه منط قی پس از اعمال ورودی . 2-زمانی که بیت داده روی شبکه از مبدا به مقصد می رود
lift strut پایه هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
lift wire سیم هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
nitro مایع قابل اشتعال مورداستفاده در اتومبیل بصورت خالص یا مخلوط برای نیروی بیشتر
naive user شخصی که می خواهد کاری را با کامپیوتر انجام دهد امافاقد تجربه لازم برای برنامه نویسی با کامپیوتر میباشد
deceleration time زمان لازم برای متوقف ساختن یک نوار مغناطیسی پس از خواندن یا ضبط اخرین قطعه داده از یک رکورد روی ان نوار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com