Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (12 milliseconds)
English
Persian
doze
مقدار کافی از یک دارو خوراک
dozed
مقدار کافی از یک دارو خوراک
dozes
مقدار کافی از یک دارو خوراک
dozing
مقدار کافی از یک دارو خوراک
Other Matches
dosages
مقدار معینی از یک دارو مقدار دوز یک خوراک دارو
dosage
مقدار معینی از یک دارو مقدار دوز یک خوراک دارو
dose rate
نواخت جذب دارو میزان جذب دارو مقدار اثر دارو
dosage
یک خوراک دارو
dosed
یک خوراک دارو
dosing
یک خوراک دارو
dose
یک خوراک دارو
dosages
یک خوراک دارو
doses
یک خوراک دارو
dozed
دوز یک خوراک دارو
dozing
دوز یک خوراک دارو
dozes
دوز یک خوراک دارو
doze
دوز یک خوراک دارو
sufficient
مقدار کافی
dosing
مقدار دارو
doses
مقدار دارو
dosed
مقدار دارو
dose
مقدار دارو
sufficiency
قابلیت مقدار کافی
dosage
مقدار استعمال دارو
dosages
مقدار استعمال دارو
in short supply
<idiom>
نه خیلی کافی ،کنترل از مقدار
dosages
مقدار تجویز شده دارو
dosage
مقدار تجویز شده دارو
long run
مدت کافی برای تغییر دادن در مقدار تولید به وسیله کاهش یا افزایش فرفیت موسسه
dosimetry
تعیین مقدار جذب شده دارو یاتشعشع اتمی ازمایش تعیین دوز جذب شده
gastronome
EPICURE) خوراک شناس خوش خوراک
set
1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
setting up
1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
sets
1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
incremental computer
دادهای که اختلاف مقدار فعلی با مقدار اصلی را نشان میدهد
tabled
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tabling
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tables
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
table
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
the food was smoked
خوراک بوی دود میداد خوراک بوی دود گرفته بود
default
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulted
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaults
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulting
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
paasche price index
یعنی حاصلضرب قیمت و مقدار پایه بخش برحاصلضرب قیمت و مقدار درسال جاری
acceptable
<adj.>
کافی
sufficient
<adj.>
کافی
enough
کافی
adequate
کافی
adequate
کافی
sufficient
کافی
adequate
<adj.>
کافی
good
[sufficient]
<adj.>
کافی
satisfactory
<adj.>
کافی
sufficing
<adj.>
کافی
enow
کافی
law of demand
براساس قانون تقاضا مقدار تقاضای کالا باقیمت ان کالا رابطه معکوس دارد . هر چه قیمت کالا بالاتررود مقدار تقاضا برای کالاکمتر میشود
necessary and sufficient
لازم و کافی
sufficing
کافی بودن
suffices
کافی بودن
leisure
وقت کافی
sufficed
کافی بودن
scantier
غیر کافی
suffice
کافی بودن
scantiest
غیر کافی
scanty
غیر کافی
plenty of rain
باران کافی
Nothing more, thanks.
کافی است.
skimping
غیر کافی
skimps
غیر کافی
run short
<idiom>
کافی نبودن
adequately
[sufficiently]
<adv.>
بقدر کافی
sufficiently
<adv.>
بقدر کافی
be adequate
کافی بودن
be enough
کافی بودن
be sufficient
کافی بودن
last
[be enough]
کافی بودن
reach
کافی بودن
skimped
غیر کافی
skimp
غیر کافی
inadequate
غیر کافی
sufficient conditions
شرایط کافی
sufficient condition
شرط کافی
adequately
بقدر کافی
due care
مراقبت کافی
inextenso
بطول کافی
suffice
کافی بودن
drugs
دارو
cured
دارو
remedied
دارو
remedies
دارو
remedying
دارو
cure
دارو
remedy
دارو
drugging
دارو
medicines
دارو
puisne judge
دارو جز
medicaments
دارو
medicament
دارو
drug
دارو
drugged
دارو
medicine
دارو
cures
دارو
medicinally
با دارو
medication
دارو
pharmaceutic
دارو
materia medica
دارو
pharmaceuticals
دارو
medics
دارو
medications
دارو
pharmaceutical
دارو
pill
حب دارو
pills
حب دارو
natural philosophy
دارو
he is short of hands
کارگر کافی ندارد
sufficient condition
شرط کافی
[ریاضی]
insufficiently
بطور غیر کافی
enough
باندازهء کافی نسبتا
to have plenty of time
وقت کافی داشتن
All you have to do is to say the word.
کافی است لب تر کنی
incompetent
غیر کافی ناشایسته
well paid
دارای حقوق کافی
not a leg to stand on
<idiom>
مدرک کافی نداشتن
voteless
بدون رای کافی
well educatd
دارای تحصیلات کافی
inadequately
بطور غیر کافی
philtre
مهر دارو
philter
مهر دارو
male fern
کیل دارو
alkahest
نوش دارو
pouch kit
جعبه دارو
substance withdrawal
ترک دارو
hyssop
اشنان دارو
pouch kit
جای دارو
withdrawals
ترک دارو
withdrawal
ترک دارو
chemic
دارو فروش
cure all
نوش دارو
calomel
کرم دارو
lungwort
سینه دارو
troche
قرص دارو
muller
دارو ساز
bandwidth
در شبکه گسترده استفاده میشود و به کاربر اجازه هر مقدار ارسال اطلاعات میدهد و شبکه برای ارسال این مقدار اطلاعات تنظیم شده است
retention money
مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
Nothing more, thanks.
کافی است، خیلی متشکرم.
It is not deep enough.
باندازه کافی گود نیست
Enough has been said!
به اندازه کافی گفته شده!
straw boss
[سرپرست فاقد اختیارات کافی]
working ball
گوی با سرعت و چرخش کافی
So much for theory!
<idiom>
به اندازه کافی از تئوری صحبت شد.
drug abuse
سوء استفاده از دارو
resolutive
دارو یا عامل گدازنده
drug holiday
ترک موقت دارو
pillbox
قوطی حب دارو وغیره
pillboxes
قوطی حب دارو وغیره
diatessaron
ترکیبی ازچهار دارو
hocus
نوشابه دارو زده
vial
شیشه کوچک دارو
miyhridate
زهر دارو پادزهر
withdrawal syndrome
نشانگان ترک دارو
drugs of every description
[of all descriptions]
همه نوع دارو
medications
دارو
[به طور کلی ]
drugs
دارو
[به طور کلی ]
orthopathy
معالجه بدون دارو
withdrawal symptoms
نشانههای ترک دارو
seasoning
دارو زنی بچوب
underfeed
غذای غیر کافی خوردن یا دادن
He has not enough experience for the position.
برای اینکار تجربه کافی ندارد
end in itself
<idiom>
مکان کافی برای راحت بودن
adequately
باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
underdeveloped
رشد کافی نیافته عقب افتاده
caught short
<idiom>
پول کافی برای پرداخت نداشتن
he had a good supply of coal
زغال سنگ کافی ذخیره کرده
put the question
مذاکرات را کافی دانستن ورای گرفتن
drugged
دارو خوراندن تخدیر کردن
dopes
دارو دادن تخدیر کردن
drugs
دارو خوراندن تخدیر کردن
nauseant
دارو و یا چیزدیگری که تهوع اورد
dope
دارو دادن تخدیر کردن
iamatology
مبحث دارو شناسی پزشکی
spaced out
<idiom>
از خوردن دارو گیج شدن
drugging
دارو خوراندن تخدیر کردن
drug
دارو خوراندن تخدیر کردن
My tea is not cool enough to drink.
چائی ام بقدر کافی هنوز سرد نشده
on easy street
<idiom>
پول کافی برای زندگی راحت داشتن
well-to-do
<idiom>
پول کافی برای امرار معاش کردن
attention
توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
attentions
توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
This drug excites the nerves.
این دارو اعصاب را تحریک می کند
cold turkey
<idiom>
ترک کردن اعتیاد بدون دارو
rodenticide
دارو یا عامل کشنده جانوران جونده
love potions
مهر دارو شربت عشق امیز
love potion
مهر دارو شربت عشق امیز
potions
دارو یا زهر ابکی شربت عشق
potion
دارو یا زهر ابکی شربت عشق
gallipot
پیاله کوچک مخصوص مرهم و دارو
stateroom
اتاق ویژه تختخواب دارو مجلل
love philtre
مهر دارو شربت سحر امیز
leave (let) well enough alone
<idiom>
دل خوش کردن به چیزی که به اندازه کافی خوب است
Is that enough to be a problem?
آیا این کافی است یک مشکل بحساب بیاید؟
subliminal
غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
make a living
<idiom>
پول کافی برای گذراندن زندگی بدست آوردن
subliminally
غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
I'm old enough to take care of myself.
من به اندازه کافی بزرگ هستم که مواضب خودم باشم.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com