English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 94 (5 milliseconds)
English Persian
overture مقدمه
overtures مقدمه
induction مقدمه
inductions مقدمه
lead up مقدمه
lead-up مقدمه
preamble مقدمه
preambles مقدمه
preface مقدمه
prefaced مقدمه
prefaces مقدمه
prefacing مقدمه
introduction مقدمه
introductions مقدمه
prelude مقدمه
preludes مقدمه
foretoken مقدمه
front matter مقدمه
incipit مقدمه
inductility مقدمه
isagoge مقدمه
preliminarily مقدمه
prelusion مقدمه
preparatorily مقدمه
prima facia مقدمه
prolegomenon مقدمه
protasis مقدمه
sinfonia مقدمه
Other Matches
prologize مقدمه نوشتن مقدمه گفتن
prologuize مقدمه نوشتن مقدمه گفتن
preparatory to در مقدمه
snapped بی مقدمه
snap بی مقدمه
sudden بی مقدمه
snaps بی مقدمه
snapping بی مقدمه
preamble of a statute مقدمه قانون
preconidtion شرط مقدمه
minor premise مقدمه صغری
prelude to a play مقدمه نمایش
pop بی مقدمه اوردن
exordium مقدمه سردفتر
pops بی مقدمه اوردن
major premise مقدمه کبری
preliminarily بطور مقدمه
lemma مقدمه موضوع
impulse buying خرید بی مقدمه
popped بی مقدمه اوردن
preamble of a treaty مقدمه معاهده
catastasis دیباچه مقدمه
antecedents مقدم مقدمه
foreparts سر ودست مقدمه
cold snap یخ بندان بی مقدمه
cold snaps یخ بندان بی مقدمه
preamble مقدمه سند
preamble مقدمه نوشتن
preambles مقدمه سند
forepart سر ودست مقدمه
preambles مقدمه نوشتن
antecedent مقدم مقدمه
set up مقدمه چینی
proem مقدمه سراغاز
setup مقدمه چینی
prolegomenous دارای مقدمه طولانی
shortest بی مقدمه پیش از وقت
protasis and epitasis مقدمه و متن نمایش
proem مقدمه سخنرانی شروع
prologues مقدمه پیش گفتار
prologue مقدمه پیش گفتار
shorter بی مقدمه پیش از وقت
short بی مقدمه پیش از وقت
preamble سراغاز مقدمه کتاب
preambles سراغاز مقدمه کتاب
introductory وابسته به مقدمه معارفهای
pops بی مقدمه فشار اوردن
popped بی مقدمه فشار اوردن
it was a p to another book مقدمه کتاب دیگربود
pop بی مقدمه فشار اوردن
exordial مربوط به اغاز یا مقدمه
i took him up short بی مقدمه جلو او را گرفتم
precritical مقدمه بحران قبل از وخامت
preamble مقدمه وراهنمای نظامنامه یامقررات
preambles مقدمه وراهنمای نظامنامه یامقررات
this wind preludes thunder این باد مقدمه رعد است
spate تعداد خیلی زیاد هجوم بی مقدمه
adlib بدون مقدمه صحبت کردن بمیل خود
to prefix a chapter to a book فصلی بطور دیباچه یا مقدمه در جلو کتابی نوشتن
front مواجه شده با روبروی هم قرار دادن مقدمه نوشتن بر
fronting مواجه شده با روبروی هم قرار دادن مقدمه نوشتن بر
premises خصوصیات ملک که در مقدمه سند درج میشود خانه ومتعلقات ان
improvisor تعبیه کننده کسیکه بسرعت یا بلا مقدمه چیزیرا میسازد
offhand بدون مقدمه بدون تهیه
housekeeping عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری
Beginner's All Purpose Symbolic Instruction Code زبان برنامه سازی مط ح بالا برای توسعه برنامه به صورت محاورهای برای ایجاد یک مقدمه ساده برای برنامه نویسی کامپیوتری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com