Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 190 (9 milliseconds)
English
Persian
antecedent
مقدم مقدمه
antecedents
مقدم مقدمه
Other Matches
prologuize
مقدمه نوشتن مقدمه گفتن
prologize
مقدمه نوشتن مقدمه گفتن
pre preference
مقدم بر سهام مقدم
premiered
مقدم
precedents
مقدم
premieres
مقدم
preferred
مقدم
aforehand
مقدم
premier
مقدم
previous
مقدم
proleptic
مقدم
beforehand
مقدم بر
premiers
مقدم
prior to
مقدم بر
precedent
مقدم
premiering
مقدم
antecessor
مقدم
preferent
مقدم
advances
مقدم
frontline
خط مقدم
preeminent
مقدم
premiere
مقدم
advancing
مقدم
headmost
مقدم
leading
مقدم
prior
مقدم
advance
مقدم
sudden
بی مقدمه
preamble
مقدمه
preliminarily
مقدمه
prefaced
مقدمه
prelusion
مقدمه
prefaces
مقدمه
induction
مقدمه
preparatorily
مقدمه
inductions
مقدمه
preface
مقدمه
snaps
بی مقدمه
preambles
مقدمه
lead-up
مقدمه
snapped
بی مقدمه
snapping
بی مقدمه
snap
بی مقدمه
preparatory to
در مقدمه
prefacing
مقدمه
isagoge
مقدمه
inductility
مقدمه
overtures
مقدمه
overture
مقدمه
incipit
مقدمه
lead up
مقدمه
front matter
مقدمه
foretoken
مقدمه
sinfonia
مقدمه
protasis
مقدمه
prolegomenon
مقدمه
introduction
مقدمه
introductions
مقدمه
prima facia
مقدمه
prelude
مقدمه
preludes
مقدمه
front lines
خطوط مقدم
forward observer
دیدبان مقدم
advance observer
دیدبان مقدم
front lines
خط مقدم جبهه
apriori
مقدم بر تجربه
forward command post
پاسگاه مقدم
leading zeros
صفرهای مقدم
leading edge
لبه مقدم
leading zero
صفر مقدم
presupposed
<adj.>
<past-p.>
فرضیه مقدم
preferential
مقدم ترجیحی
gilt edged
مقدم ممتاز
gilt-edged
مقدم ممتاز
entrepreneur
مقدم کمپانی
entrepreneurs
مقدم کمپانی
forego
مقدم بودن بر
foregoes
مقدم بودن بر
forgoes
مقدم بودن بر
precedents
ماقبل مقدم
precedents
مقدم بر مسبوق به
presumed
<adj.>
<past-p.>
فرضیه مقدم
premised
<adj.>
<past-p.>
فرضیه مقدم
preconditioned
<adj.>
<past-p.>
فرضیه مقدم
advanced
جلویی مقدم
first
یکم مقدم
precedent
مقدم بر مسبوق به
preoccupation
کار مقدم
forgoing
مقدم بودن بر
forgone
مقدم بودن بر
preferred shares
سهام مقدم
preferent claims
دعاوی مقدم
precede
مقدم بودن
precedent
ماقبل مقدم
transposing
مقدم وموخرکردن
precedes
مقدم بودن
transposes
مقدم وموخرکردن
transpose
مقدم وموخرکردن
preoccupations
کار مقدم
vaward
مقدم پیشقراول
forwent
مقدم بودن بر
assumed
<adj.>
<past-p.>
فرضیه مقدم
preamble of a treaty
مقدمه معاهده
preconidtion
شرط مقدمه
minor premise
مقدمه صغری
major premise
مقدمه کبری
lemma
مقدمه موضوع
prelude to a play
مقدمه نمایش
preliminarily
بطور مقدمه
preamble of a statute
مقدمه قانون
proem
مقدمه سراغاز
setup
مقدمه چینی
impulse buying
خرید بی مقدمه
set up
مقدمه چینی
preambles
مقدمه نوشتن
preambles
مقدمه سند
preamble
مقدمه نوشتن
preamble
مقدمه سند
cold snaps
یخ بندان بی مقدمه
pops
بی مقدمه اوردن
cold snap
یخ بندان بی مقدمه
foreparts
سر ودست مقدمه
exordium
مقدمه سردفتر
pop
بی مقدمه اوردن
catastasis
دیباچه مقدمه
forepart
سر ودست مقدمه
popped
بی مقدمه اوردن
acorns
گروه امادی مقدم
acorn
گروه آمادی مقدم
forward air controller
نافر مقدم هوایی
permute
مقدم و موخر کردن
modus ponens
وضع مقدم
[ریاضی]
aircontroller
نافر مقدم هوایی
advanced landing field
پایگاه هوایی مقدم
advanced landing field
پایگاه فرود مقدم
advanced fleet anchorage
لنگرگاه مقدم ناوگان
gilt edge
مقدم درجه اول
it takes of the others
بردیگران مقدم است
primer
ماده منفجره مقدم
primers
ماده منفجره مقدم
prolegomenous
دارای مقدمه طولانی
proem
مقدمه سخنرانی شروع
pop
بی مقدمه فشار اوردن
prologues
مقدمه پیش گفتار
popped
بی مقدمه فشار اوردن
pops
بی مقدمه فشار اوردن
prologue
مقدمه پیش گفتار
protasis and epitasis
مقدمه و متن نمایش
shortest
بی مقدمه پیش از وقت
shorter
بی مقدمه پیش از وقت
short
بی مقدمه پیش از وقت
introductory
وابسته به مقدمه معارفهای
exordial
مربوط به اغاز یا مقدمه
i took him up short
بی مقدمه جلو او را گرفتم
it was a p to another book
مقدمه کتاب دیگربود
preambles
سراغاز مقدمه کتاب
preamble
سراغاز مقدمه کتاب
to give priority to
پیشی دادن به مقدم دانستن بر
His path was strewn with flowers .
مقدم اورا گلباران کردند
advance base
پایگاه مقدم صحنه عملیات
premisses
فرض قبلی فرضیه مقدم
advance section
قسمت مقدم در منطقه مواصلات
premise
فرض قبلی فرضیه مقدم
premised
فرض قبلی فرضیه مقدم
precritical
مقدمه بحران قبل از وخامت
preambles
مقدمه وراهنمای نظامنامه یامقررات
preamble
مقدمه وراهنمای نظامنامه یامقررات
this wind preludes thunder
این باد مقدمه رعد است
spate
تعداد خیلی زیاد هجوم بی مقدمه
adlib
بدون مقدمه صحبت کردن بمیل خود
brown major
براون مقدم یاانکه زودتر به اموزشگاه امده است
this duty precedes all others
این وفیفه مقدم بر همه وفایف دیگر است
to prefix a chapter to a book
فصلی بطور دیباچه یا مقدمه در جلو کتابی نوشتن
fronting
مواجه شده با روبروی هم قرار دادن مقدمه نوشتن بر
front
مواجه شده با روبروی هم قرار دادن مقدمه نوشتن بر
premises
خصوصیات ملک که در مقدمه سند درج میشود خانه ومتعلقات ان
improvisor
تعبیه کننده کسیکه بسرعت یا بلا مقدمه چیزیرا میسازد
hooks
روشی که نافرین مقدم با ان دستگاههای کنترل خودکارهواپیماها را روی فرامین مشخص روانه می کنند
rationalism
سیستم فکری که عقل و استدلال عقلی را مقدم بر هر چیز جهت کشف حقیقت می داند
hook
روشی که نافرین مقدم با ان دستگاههای کنترل خودکارهواپیماها را روی فرامین مشخص روانه می کنند
zero compression
روندی که حافظه را ازصفرهای مقدم بدون معنی که در سمت چپ ارقام بابیشترین معنی قرار دارند پاک میکند
antedated cheque
چک به تاریخ مقدم بر تاریخ واقعی صدور
masters
ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود
mastered
ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود
master
ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود
offhand
بدون مقدمه بدون تهیه
housekeeping
عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری
Beginner's All Purpose Symbolic Instruction Code
زبان برنامه سازی مط ح بالا برای توسعه برنامه به صورت محاورهای برای ایجاد یک مقدمه ساده برای برنامه نویسی کامپیوتری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com