Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 102 (6 milliseconds)
English
Persian
vaward
مقدم پیشقراول
Other Matches
vanguard
پیشقراول
van
پیشگام پیشقراول
vans
پیشگام پیشقراول
pre preference
مقدم بر سهام مقدم
air picket
هواپیمای مخصوص اکتشاف و گزارش و ردیابی هواپیماو موشکهای دشمن هواپیمای گشتی هوایی هواپیمای پیشقراول هوایی
preferred
مقدم
premiering
مقدم
premieres
مقدم
premier
مقدم
premiered
مقدم
premiere
مقدم
premiers
مقدم
aforehand
مقدم
antecessor
مقدم
headmost
مقدم
preeminent
مقدم
preferent
مقدم
prior to
مقدم بر
proleptic
مقدم
frontline
خط مقدم
beforehand
مقدم بر
precedents
مقدم
prior
مقدم
advance
مقدم
advances
مقدم
leading
مقدم
previous
مقدم
advancing
مقدم
precedent
مقدم
front lines
خطوط مقدم
precedent
مقدم بر مسبوق به
forward observer
دیدبان مقدم
forward command post
پاسگاه مقدم
apriori
مقدم بر تجربه
precedent
ماقبل مقدم
front lines
خط مقدم جبهه
precedents
مقدم بر مسبوق به
advance observer
دیدبان مقدم
precedents
ماقبل مقدم
leading edge
لبه مقدم
presumed
<adj.>
<past-p.>
فرضیه مقدم
premised
<adj.>
<past-p.>
فرضیه مقدم
preconditioned
<adj.>
<past-p.>
فرضیه مقدم
assumed
<adj.>
<past-p.>
فرضیه مقدم
leading zero
صفر مقدم
advanced
جلویی مقدم
first
یکم مقدم
preferred shares
سهام مقدم
preferent claims
دعاوی مقدم
leading zeros
صفرهای مقدم
presupposed
<adj.>
<past-p.>
فرضیه مقدم
precede
مقدم بودن
foregoes
مقدم بودن بر
forgoes
مقدم بودن بر
forgoing
مقدم بودن بر
forgone
مقدم بودن بر
transposing
مقدم وموخرکردن
forwent
مقدم بودن بر
transposes
مقدم وموخرکردن
preoccupation
کار مقدم
transpose
مقدم وموخرکردن
antecedent
مقدم مقدمه
entrepreneurs
مقدم کمپانی
forego
مقدم بودن بر
gilt edged
مقدم ممتاز
gilt-edged
مقدم ممتاز
entrepreneur
مقدم کمپانی
preoccupations
کار مقدم
preferential
مقدم ترجیحی
precedes
مقدم بودن
antecedents
مقدم مقدمه
gilt edge
مقدم درجه اول
permute
مقدم و موخر کردن
modus ponens
وضع مقدم
[ریاضی]
acorns
گروه امادی مقدم
acorn
گروه آمادی مقدم
advanced landing field
پایگاه هوایی مقدم
it takes of the others
بردیگران مقدم است
advanced fleet anchorage
لنگرگاه مقدم ناوگان
advanced landing field
پایگاه فرود مقدم
aircontroller
نافر مقدم هوایی
primers
ماده منفجره مقدم
forward air controller
نافر مقدم هوایی
primer
ماده منفجره مقدم
advance section
قسمت مقدم در منطقه مواصلات
His path was strewn with flowers .
مقدم اورا گلباران کردند
advance base
پایگاه مقدم صحنه عملیات
to give priority to
پیشی دادن به مقدم دانستن بر
premise
فرض قبلی فرضیه مقدم
premisses
فرض قبلی فرضیه مقدم
premised
فرض قبلی فرضیه مقدم
brown major
براون مقدم یاانکه زودتر به اموزشگاه امده است
this duty precedes all others
این وفیفه مقدم بر همه وفایف دیگر است
hook
روشی که نافرین مقدم با ان دستگاههای کنترل خودکارهواپیماها را روی فرامین مشخص روانه می کنند
rationalism
سیستم فکری که عقل و استدلال عقلی را مقدم بر هر چیز جهت کشف حقیقت می داند
hooks
روشی که نافرین مقدم با ان دستگاههای کنترل خودکارهواپیماها را روی فرامین مشخص روانه می کنند
zero compression
روندی که حافظه را ازصفرهای مقدم بدون معنی که در سمت چپ ارقام بابیشترین معنی قرار دارند پاک میکند
antedated cheque
چک به تاریخ مقدم بر تاریخ واقعی صدور
masters
ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود
master
ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود
mastered
ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com