English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 107 (6 milliseconds)
English Persian
entrepreneur مقدم کمپانی
entrepreneurs مقدم کمپانی
Other Matches
company کمپانی
companies کمپانی
pre preference مقدم بر سهام مقدم
holding company کمپانی مسلط
microsoft کمپانی میکروسافت
standard oil company استاندارد اویل کمپانی
vendors کمپانی فروش وسائل جانبی کامپیوتر فروشنده
vendor کمپانی فروش وسائل جانبی کامپیوتر فروشنده
interlocking directorate حالتی که شخص واحد ریاست چندین کمپانی رقیب را داشته باشد
proleptic مقدم
beforehand مقدم بر
preeminent مقدم
premiere مقدم
frontline خط مقدم
headmost مقدم
premiering مقدم
aforehand مقدم
antecessor مقدم
premieres مقدم
premiers مقدم
premier مقدم
preferred مقدم
premiered مقدم
preferent مقدم
advancing مقدم
precedent مقدم
advance مقدم
precedents مقدم
advances مقدم
prior to مقدم بر
leading مقدم
previous مقدم
prior مقدم
forward observer دیدبان مقدم
apriori مقدم بر تجربه
presumed <adj.> <past-p.> فرضیه مقدم
presupposed <adj.> <past-p.> فرضیه مقدم
advance observer دیدبان مقدم
preferent claims دعاوی مقدم
front lines خط مقدم جبهه
premised <adj.> <past-p.> فرضیه مقدم
preferred shares سهام مقدم
vaward مقدم پیشقراول
leading zeros صفرهای مقدم
leading zero صفر مقدم
leading edge لبه مقدم
assumed <adj.> <past-p.> فرضیه مقدم
preconditioned <adj.> <past-p.> فرضیه مقدم
front lines خطوط مقدم
forward command post پاسگاه مقدم
preoccupation کار مقدم
transposing مقدم وموخرکردن
transposes مقدم وموخرکردن
transpose مقدم وموخرکردن
preoccupations کار مقدم
antecedents مقدم مقدمه
gilt edged مقدم ممتاز
preferential مقدم ترجیحی
gilt-edged مقدم ممتاز
forwent مقدم بودن بر
forgone مقدم بودن بر
forgoing مقدم بودن بر
forgoes مقدم بودن بر
antecedent مقدم مقدمه
forego مقدم بودن بر
precedes مقدم بودن
advanced جلویی مقدم
precede مقدم بودن
first یکم مقدم
precedent مقدم بر مسبوق به
precedent ماقبل مقدم
foregoes مقدم بودن بر
precedents مقدم بر مسبوق به
precedents ماقبل مقدم
acorn گروه آمادی مقدم
primer ماده منفجره مقدم
primers ماده منفجره مقدم
permute مقدم و موخر کردن
modus ponens وضع مقدم [ریاضی]
acorns گروه امادی مقدم
advanced landing field پایگاه هوایی مقدم
aircontroller نافر مقدم هوایی
advanced landing field پایگاه فرود مقدم
forward air controller نافر مقدم هوایی
advanced fleet anchorage لنگرگاه مقدم ناوگان
gilt edge مقدم درجه اول
it takes of the others بردیگران مقدم است
His path was strewn with flowers . مقدم اورا گلباران کردند
to give priority to پیشی دادن به مقدم دانستن بر
premise فرض قبلی فرضیه مقدم
premised فرض قبلی فرضیه مقدم
premisses فرض قبلی فرضیه مقدم
advance section قسمت مقدم در منطقه مواصلات
advance base پایگاه مقدم صحنه عملیات
this duty precedes all others این وفیفه مقدم بر همه وفایف دیگر است
brown major براون مقدم یاانکه زودتر به اموزشگاه امده است
tacit collusion حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
hook روشی که نافرین مقدم با ان دستگاههای کنترل خودکارهواپیماها را روی فرامین مشخص روانه می کنند
hooks روشی که نافرین مقدم با ان دستگاههای کنترل خودکارهواپیماها را روی فرامین مشخص روانه می کنند
rationalism سیستم فکری که عقل و استدلال عقلی را مقدم بر هر چیز جهت کشف حقیقت می داند
zero compression روندی که حافظه را ازصفرهای مقدم بدون معنی که در سمت چپ ارقام بابیشترین معنی قرار دارند پاک میکند
antedated cheque چک به تاریخ مقدم بر تاریخ واقعی صدور
masters ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود
mastered ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود
master ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com