Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 266 (15 milliseconds)
English
Persian
And exactly what do you mean by that ?
مقصود ؟( درمقام اعتراض )
Search result with all words
direct objects
مقصود
indirect objects
مقصود
object
مقصود
objected
مقصود
objecting
مقصود
objects
مقصود
mean
مقصود داشتن هدف داشتن
meaner
مقصود داشتن هدف داشتن
meanest
مقصود داشتن هدف داشتن
area
بخشی از حافظه یا کد که برای مقصود خاصی در نظر گرفته شده است
areas
بخشی از حافظه یا کد که برای مقصود خاصی در نظر گرفته شده است
inexpressive
نرساننده مقصود
objective
مقصود
objectives
مقصود
feather bedding
مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
feather-bedding
مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
purposefully
با داشتن مقصود
significance
مقصود
purpose
هدف مقصود
purpose
غرض مقصود
purposes
هدف مقصود
purposes
غرض مقصود
design
مقصود
designs
مقصود
idea
مقصود معنی
ideas
مقصود معنی
meaning
مقصود
meanings
مقصود
misconstrue
در فهمیدن مقصود
misconstrued
در فهمیدن مقصود
misconstrues
در فهمیدن مقصود
misconstruing
در فهمیدن مقصود
point
مقصود
drift
مقصود جریان اهسته
drifted
مقصود جریان اهسته
drifting
مقصود جریان اهسته
drifts
مقصود جریان اهسته
dedicated
کامپیوتری که فقط برای مقصود خاصی است
innuendo
مقصود
innuendoes
مقصود
innuendos
مقصود
sentiment
نیت مقصود
proposition
مقصود قیاس منطقی
propositioned
مقصود قیاس منطقی
propositioning
مقصود قیاس منطقی
propositions
مقصود قیاس منطقی
do you see what i mean?
ایا میفهمید مقصود من چیست
for the nonce
برای مقصود فعلی
fullwrite professional
یک برنامه جدید واژه پردازی برای کامپیوتر مکینتاش که متن را با نمودارهای متمایل به مقصود کاملا" عجین میکند
he has an a. to grind
مقصود دارد
i misapprehended him
مقصود او را درست نفهمیدم
lad der
وسیله پیشرفت یارسیدن به مقصود
much little
هنگامی که درجه کمتری مقصود باشد
no offences was meant
مقصود
nonce
مقصود فعلی
now what did you mean by it
مقصود شماچه بود
object code
برنامه مقصود دستورالعملهای مقصود
object code
خروجی یک کامپایلر یا اسمبلرکه خود کد ماشینی قابل اجرابوده یا برای پردازش بیشتربه منظور تولید چنین کدی مناسب است کد مقصود برنامه مقصود
object code
دستورالعمل مقصود
object computer
کامپیوتر مقصود
object deck
دسته کارت مقصود
object language
زبان مقصود
object machine
ماشین مقصود
object module
واحد مقصود
object module
واحد مقصود ماژول مقصود
object oriented programming
برنامه نویسی مقصود گرا
object program
برنامه مقصود
object routin
روال مقصود
objective language
زبان مقصود
objectless
بی مقصود
purposelessly
مقصود
purposive
متضمن مقصود
source computer
کامپیوتری که برای ترجمه یک برنامه منبع به برنامه مقصود بکار می رود
target disk
دیسک مقصود
target language
زبان مقصود
target program
برنامه مقصود
that is i. to this purpose
برای این مقصود مناسب یاکافی نیست
to what end?
برای چه مقصود
what do you meant
مقصود شما چیست چه مراددارید چه می خواهید
what is the purpose of thislaw
مقصود از این قانون چیست
To achieve ones object ( aim ) .
به مقصود خود رسیدن
The moral point of this story is that…
مقصود از این کتاب داستان درواقع اینست که ...
Other Matches
challenged
مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenge
مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenges
مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
protestingly
بطور اعتراض ازروی اعتراض
To lodge a complaint .
درمقام شکایت بر آمدن
between
دربین درمقام مقایسه
To put in an appearance .
نشانت میدهم ( درمقام تهدید)
It is very gracious of you .
لطف فرمودید ( درمقام طعنه )
I'll show you ! just you wait !
حالاخواهی دید ! ( درمقام تهدید )
Dont mention it . You are welcome.
اختیار دارید (درمقام تعارف )
Is that your final word ?
همین ؟( درمقام اتمام حجت یا تهدید )
I wI'll show you! Who do you think you are ?I know how to handle (treat) people like you !
خیال کردی! خیالت رسیده ! ( درمقام تهدید )
protest
اعتراض اعتراض کردن
protests
اعتراض اعتراض کردن
protesting
اعتراض اعتراض کردن
protested
اعتراض اعتراض کردن
May I trouble you to pass the salt please.
ممکن است بی زحمت حرف نزنی ( درمقام طعنه )
I'll cook your goose !I'll fix you good and proper !
آشی برایت بپزم که خودت حظ کنی ( درمقام تهدید )
If only she would marry me !
اگر فقط با من ازدواج می کرد ( درمقام آرزو کردن)
protestations
اعتراض
power of reservation
حق اعتراض
protested
اعتراض
protest
اعتراض
exception
اعتراض
animadversion
اعتراض
contestation
اعتراض
impugnation
اعتراض
protestation
اعتراض
protesting
اعتراض
protests
اعتراض
impugnment
اعتراض
challenges
اعتراض
remonstrance
اعتراض
condemnation
اعتراض
condemnations
اعتراض
challenge
اعتراض
challenged
اعتراض
objections
اعتراض
objection
اعتراض
exceptions
اعتراض
impeachment
اعتراض
Hear hear!
صحیح است ! صحیح است ! درمقام تأیید وتصدیق )
exceptionable
اعتراض پذیر
fulminate
اعتراض کردن
impugnable
قابل اعتراض
contest
اعتراض داشتن بر
to a on or upon
اعتراض کردن بر
to e. a protest
اعتراض کردن
take exception to
اعتراض کردن به
objects
اعتراض کردن
objects
اعتراض داشتن
exept
اعتراض کردن
disputable
اعتراض پذیر
protested
اعتراض رسمی
demurrer
اعتراض کننده
demurrant
اعتراض کننده
demurrable
اعتراض پذیر
controvertible
قابل اعتراض
to enter a protest
اعتراض کردن
fulminated
اعتراض کردن
unlikely
قابل اعتراض
unobjectionable
اعتراض ناپذیر
remonstrance
تعرض اعتراض
squawks
اعتراض کردن
objectionable
قابل اعتراض
squawked
اعتراض کردن
squawk
اعتراض کردن
obtest
اعتراض کردن
protest
اعتراض کردن
except
اعتراض کردن
fulminates
اعتراض کردن
protest for non acceptance
اعتراض نکول
unquestionable
غیرقابل اعتراض
objectors
اعتراض کننده
kicker
اعتراض کننده
objecting
اعتراض کردن
fusses
اعتراض کردن
impugned
اعتراض کردن
object
اعتراض داشتن
impugn
اعتراض کردن
objector
اعتراض کننده
object
اعتراض کردن
contests
اعتراض کردن
protesting
اعتراض کردن
objected
اعتراض داشتن
protest
اعتراض رسمی
direct objects
اعتراض داشتن
direct objects
اعتراض کردن
defiance
مقاومت اعتراض
impugns
اعتراض کردن
indirect objects
اعتراض داشتن
impugning
اعتراض کردن
unquestioning
غیرقابل اعتراض
implicit
بلا اعتراض
indirect objects
اعتراض کردن
protesting
اعتراض رسمی
contests
اعتراض داشتن بر
contestable
قابل اعتراض
fussing
اعتراض کردن
objected
اعتراض کردن
fussed
اعتراض کردن
fuss
اعتراض کردن
objecting
اعتراض داشتن
appose
اعتراض کردن
bill of exception
اعتراض نامه
challengeable
قابل اعتراض
condemnable
قابل اعتراض
contest
اعتراض کردن
contested
اعتراض داشتن بر
contesting
اعتراض داشتن بر
protests
اعتراض کردن
protested
اعتراض کردن
contesting
اعتراض کردن
contested
اعتراض کردن
protests
اعتراض رسمی
to cry shame upon
اعتراض سخت بر...کردن
confrontational
رفتار همراهبا اعتراض
direct objects
کالا اعتراض کردن
Whoever else that may object .
هر کس دیگه که اعتراض کند
indirect objects
کالا اعتراض کردن
to take exception to anything
به چیزی اعتراض کردن
objecting
کالا اعتراض کردن
objected
کالا اعتراض کردن
objects
کالا اعتراض کردن
object
کالا اعتراض کردن
implicit obedience
فرمانبرداری بدون اعتراض
demurrer
اعتراض بصلاحیت دادگاه
adhominem
حمله یا اعتراض به اشخاص
disputability
قابل اعتراض بودن
condemnations
محکوم کردن اعتراض
impugn
مورد اعتراض قراردادن
condemnation
محکوم کردن اعتراض
to protest against something
به چیزی اعتراض کردن
objectionably
بطور قابل اعتراض
impugned
مورد اعتراض قراردادن
impugning
مورد اعتراض قراردادن
retour sans protet
اعاده بدون اعتراض
impugns
مورد اعتراض قراردادن
impugn
مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
protest
اعتراض به رای داور کشتی
put one's foot down
<idiom>
با تمام وجود اعتراض کردن
animadvert
اعتراض کردن متوجه شدن
impugns
مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
contest
مورد تردید یا اعتراض قراردادن
contested
مورد تردید یا اعتراض قراردادن
protests
اعتراض به رای داور کشتی
contesting
مورد تردید یا اعتراض قراردادن
protesting
اعتراض به رای داور کشتی
impugning
مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
protested
اعتراض به رای داور کشتی
impugned
مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
contests
مورد تردید یا اعتراض قراردادن
The people protested vocally.
صدای مردم درآمد ( اعتراض )
sit-in
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
sit in
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
loud-mouthed
اهل جیغ و داد و اعتراض
to venture on an objection
باجرات اعتراض به کسی کردن
to plead against a decision
نسبت به تصمیمی اعتراض کردن
sit-ins
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
I take exception to the tone of your remarks.
من به لحن سخنان شما اعتراض می کنم.
litigating
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
question
مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
fin de non recevoir
رد کردن شکایت یا اعتراض طرف مقابل
questions
مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
litigated
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigate
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
questioned
مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
litigates
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
condemning
مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
condemns
مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
What kind of talk is that ? I object to your remarks (state ments)
این چه فرمایش است می فرمایید ! ( در مقام اعتراض )
I strongly protest against such allegations!
من به شدت به این گونه اتهامات اعتراض می کنم!
condemn
مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
. Why,what was the harm?
چرا اینکه دیگر ایرادی نداشت؟ ( بعنوان اعتراض )
hooting
فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
hoot
فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
protest flag
پرچم قرمز کوچک بعلامت اعتراض راننده قایق
hooted
فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
hoots
فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
silence gives consent
سکوت موجب رضایت است عدم اعتراض کاشف از اذن است
his conduct is object
رفتارش قابل اعتراض است رفتارش رضایتبخش نیست
provisional frame
ان بخش از بازی بولینگ که گوی موقعی پرتاب شده که بخش قبلی مورد اعتراض است
retour sans protet
اعلامی که برات کش به دارنده برات میکند مبنی براین که در صورت نکول برات از طرف محال علیه ان رابدون پروتست به وی بازگرداند و به این ترتیب برات کش نمیتواند به عذراین که اعتراض نکول به عمل نیامده است از پرداخت وجه سرباز زند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com