English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (13 milliseconds)
English Persian
mean مقصود داشتن هدف داشتن
meaner مقصود داشتن هدف داشتن
meanest مقصود داشتن هدف داشتن
Search result with all words
purposefully با داشتن مقصود
Other Matches
longest میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longer میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep up از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
differed اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hope انتظار داشتن ارزو داشتن
to have by heart ازحفظ داشتن درسینه داشتن
resides اقامت داشتن مسکن داشتن
proffer تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffered تقدیم داشتن عرضه داشتن
reside اقامت داشتن مسکن داشتن
proffering تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffers تقدیم داشتن عرضه داشتن
hoped انتظار داشتن ارزو داشتن
abhors بیم داشتن از ترس داشتن از
cost قیمت داشتن ارزش داشتن
differs اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hoping انتظار داشتن ارزو داشتن
abhorred بیم داشتن از ترس داشتن از
differ اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hopes انتظار داشتن ارزو داشتن
abhorring بیم داشتن از ترس داشتن از
resided اقامت داشتن مسکن داشتن
upkeep بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
lead a dog's life <idiom> زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
long for اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
to have something in reserve چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
object code خروجی یک کامپایلر یا اسمبلرکه خود کد ماشینی قابل اجرابوده یا برای پردازش بیشتربه منظور تولید چنین کدی مناسب است کد مقصود برنامه مقصود
object code برنامه مقصود دستورالعملهای مقصود
object module واحد مقصود ماژول مقصود
owns داشتن
relieves داشتن
relieve داشتن
want کم داشتن
monogyny داشتن یک زن
owning داشتن
to have possession of داشتن
wanted کم داشتن
to be in a f. تب داشتن
to have f. تب داشتن
to hold a meeting داشتن
to go hot تب داشتن
lackvt کم داشتن
intercommon داشتن
relieving داشتن
own داشتن
doubt شک داشتن
bears در بر داشتن
bears داشتن
bear در بر داشتن
to possess داشتن
to have داشتن
to hold داشتن
to be feverish تب داشتن
bear داشتن
redolence بو داشتن
owned داشتن
lack کم داشتن
lacked کم داشتن
lacks کم داشتن
having داشتن
possesses داشتن
have داشتن
doubts شک داشتن
doubting شک داشتن
doubted شک داشتن
possessing داشتن
possess داشتن
outclassed برتری داشتن بر
minding در نظر داشتن
correlation ارتباط داشتن
overlap اصطکاک داشتن
minding تصمیم داشتن
abhorred تنفر داشتن از
overlap اشتراک داشتن
abhor بیم داشتن از
abhor تنفر داشتن از
abhorring تنفر داشتن از
bestows ارزانی داشتن
minds تصمیم داشتن
outclasses برتری داشتن بر
outclassing برتری داشتن بر
abhors تنفر داشتن از
minds در نظر داشتن
bestow ارزانی داشتن
bestowed ارزانی داشتن
overlaps اصطکاک داشتن
protrudes برامدگی داشتن
protruded برامدگی داشتن
overlaps اشتراک داشتن
protrude برامدگی داشتن
loathes نفرت داشتن از
value گرامی داشتن
loathed نفرت داشتن از
loathe نفرت داشتن از
values گرامی داشتن
protruding برامدگی داشتن
affords استطاعت داشتن
bestowing ارزانی داشتن
overlapped اصطکاک داشتن
overlapped اشتراک داشتن
affording استطاعت داشتن
afforded استطاعت داشتن
afford استطاعت داشتن
withholds دریغ داشتن
rolls تلاطم داشتن
debt بدهی داشتن
required لازم داشتن
requires لازم داشتن
importing اهمیت داشتن
requiring لازم داشتن
represent نمایندگی داشتن
represented نمایندگی داشتن
represents نمایندگی داشتن
desire میل داشتن
outclass برتری داشتن بر
debts بدهی داشتن
fluctuate نوسان داشتن
fluctuated نوسان داشتن
rolled تلاطم داشتن
affect دوست داشتن
roll تلاطم داشتن
affect تمایل داشتن
confides اعتماد داشتن به
affects تمایل داشتن
confided اعتماد داشتن به
require لازم داشتن
confide اعتماد داشتن به
fluctuates نوسان داشتن
desires میل داشتن
desiring میل داشتن
imported اهمیت داشتن
import اهمیت داشتن
raises برپا داشتن
raise برپا داشتن
suspends معوق داشتن
suspending معوق داشتن
suspend معوق داشتن
lasts دوام داشتن
lasted دوام داشتن
mind در نظر داشتن
mind تصمیم داشتن
likes دوست داشتن
declare افهار داشتن
declares افهار داشتن
declaring افهار داشتن
spared دریغ داشتن
may امکان داشتن
spare دریغ داشتن
like دوست داشتن
affects دوست داشتن
liked دوست داشتن
last دوام داشتن
withholding دریغ داشتن
scooting سرعت داشتن
scooted سرعت داشتن
scoot سرعت داشتن
deserves استحقاق داشتن
deserve استحقاق داشتن
believes گمان داشتن
believed گمان داشتن
believe گمان داشتن
liaising بستگی داشتن
liaising رابطه داشتن
liaises بستگی داشتن
liaises رابطه داشتن
liaised بستگی داشتن
liaised رابطه داشتن
liaise بستگی داشتن
scoots سرعت داشتن
vibrate ارتعاش داشتن
contradicted تناقض داشتن با
contradict تناقض داشتن با
implying دلالت داشتن
imply دلالت داشتن
occupies مشغول داشتن
implies دلالت داشتن
tolerating طاقت داشتن
tolerates طاقت داشتن
tolerated طاقت داشتن
tolerate طاقت داشتن
vibrating ارتعاش داشتن
vibrates ارتعاش داشتن
vibrated ارتعاش داشتن
liaise رابطه داشتن
corresponds رابطه داشتن
existed وجود داشتن
exist وجود داشتن
resembling شباهت داشتن
resembles شباهت داشتن
resembled شباهت داشتن
resemble شباهت داشتن
differs فرق داشتن
differing فرق داشتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com