Dictiornary-Farsi | مقطع مایل | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
oblique section	مقطع مایل


Other Matches

diffuser area ratio	نسبت سطح مقطع خروجی به سطح مقطع ورودی یک دیفیوژر
geometrical percentage	درصد هندسی که عبارتست ازخارج قسمت سطح مقطع فولاد به سطح مقطع بتن دریک قطعه بتن مسلح ضرب درصد
tablature	مقطع
segment	مقطع
sections	مقطع
section	مقطع
cutting	مقطع
segments	مقطع
cross section	مقطع
profiled	مقطع
profile	مقطع
profiles	مقطع
profiling	مقطع
conic section	مقطع مخروطی
cross section area	سطح مقطع
compact section	مقطع فشرده
cross reaction	سطح مقطع
oblique section	مقطع اریب
necking	تنگی مقطع
aerofoil	مقطع ایرودینامیکی
cross section	سطح مقطع
cross section	مقطع عرضی
half section	نیم مقطع
lobule	مقطع کوچک
coil section	مقطع بوبین
structural section	مقطع سازهای
trough section	مقطع ناودانی
transverse section	مقطع عرضی
transition section	مقطع تبدیل
areas	سطح مقطع
area	سطح مقطع
profile	مقطع عرضی
profiled	مقطع عرضی
profiling	مقطع عرضی
absorption cross section	مقطع جذب
soil profile	مقطع خاک
circular cross section	مقطع گرد
rectangular section	مقطع مستطیلی
profiles	مقطع عرضی
root section	مقطع ریشه
sectional area	سطح مقطع
airfoil	مقطع ایرودینامیکی
vintage model	الگوی مقطع زمانی
egg shaped section	مقطع تخم مرغی
cross section	سطح مقطع عرضی
work surfaces	سطح مقطع اصلی
cross sectional area	سطح مقطع عرضی
cross sectional data	داده ها در یک مقطع زمانی
box section	مقطع قوسی سکل
work surface	سطح مقطع اصلی
box spar	تیرکهای با مقطع مربع
total effective collision cross section	سطح مقطع موثر کل
transection	برش یا مقطع عرضی
cross section	سطح مقطع موثر
interrupted quick flashing light	چشمک زن تند مقطع
intermediate frequency section	مقطع فرکانس میانی
inelastic cross section	مقطع برخورد ناکشسان
horseshoe shaped section	مقطع نعل اسبی
blade station	موقعیت شعاعی هر مقطع ازتیغه
con di nozzle	نازل موتورجت با مقطع همگرا
winding crodd section	سطح مقطع سیم پیچی
cross section	نیمرخ پهنا مقطع موثر
syllabify	تقسیم به هجای مقطع کردن
podite	مقطع با بند پای بندپایان
uncurtailed bars	ارماتور بدون تقلیل مقطع
rhombus wing	بالی با سطح مقطع متقارن
form grind	سنگ زدن در مقطع طولی
flumming	تنگ کردن مقطع جریان اب
effective collision cross section	سطح مقطع برخورد موثر
standard egg section	مقطع تخم مرغی شکل معمولی
three square	سوهان اهنگری دارای مقطع مثلث شکل
economic section	انتخاب سطح مقطع مناسب ازنظر اقتصادی
syllabary	جدول راهنمای تلفظ هجاهای مقطع کلمات
hachures	خطوط مقطع کوتاه برای سایه زدن بعکس
poiseuille flow	جریان خطی ناروان درلولهای با سطح مقطع دایرهای
parallel aerofoil	ایرفویلی که سطح مقطع ان درتمام طول ان ثابت باشد
slantingly	کج یا مایل
studious of doing a thing	مایل
studious to do a thing	مایل
declivous	مایل
willful	مایل
bevel	مایل
bevel	پخ مایل
f. of books	مایل به کت اب
inclinable	مایل
italic	مایل
lickerish	مایل
loxodrome	خط مایل
nothing loath	مایل
propense	مایل
rath	مایل
rathe	مایل
sideling	مایل
oblique	مایل کج
skews	مایل
sloping	مایل
mile	مایل
willing	مایل
sidling	مایل
inclined	مایل
miles	مایل
slanting	مایل
interested	مایل
bevelled	مایل
skewing	مایل
gauche	مایل
pitching	مایل
oblique	مایل
desirous	مایل
agreeable	مایل
skew	مایل
mandrel	جسم مرکزی معمولا با مقطع دایرهای که قطعه لولهای یاقسمت مادگی دور ان شکل میگردد
flavescent	مایل بزردی
bluish	مایل به ابی
oblique system	سیستم مایل
obliquely	بطور مایل
fonder	مایل مشتاق
fondest	مایل مشتاق
recessive	مایل ببازگشت
oppositive	مایل به ضدیت
fond	مایل مشتاق
solicitously	مایل نگران
blueish	مایل به ابی
nautical mile	مایل دریایی
geographical mile	مایل جغرافیایی
inclined drilling	حفاری مایل
inclined compression	فشار مایل
incline plane	سطح مایل
inclined face of dam	نمای مایل سد
lief	مطلوب مایل
mile ohm	مایل- اهم
he is f. her	مایل اوست
he has a good mind	مایل است
wilful	مشتاق مایل
oblique lattice	شبکه مایل
oblique perspective	پرسپکتیو مایل
greeny	مایل بسبز
oblique projection	تصویر مایل
oblique rotation	چرخش مایل
nautical miles	مایل دریایی
he was found of her	مایل او بود
gaff	میله مایل
solicitous	مایل نگران
reddish	مایل بقرمز
aslant	بطور مایل
bitterish	مایل به تلخی
the mast has raked	مایل شدن
the mast has raked	مایل کردن
aslant	حرکت مایل
xanthic	مایل به زردی
albescent	مایل به سفیدی
three point perspective	پرسپکتیو مایل
liked	مایل بودن
to incline to green	یا مایل بودن
whity	مایل به سفید
whitey	مایل به سفید
viridescent	مایل به سبز
awry	بطور مایل
statute mile	مایل رسمی
caramel	مایل به قرمز
cant	سطح مایل
side flow weir	سر ریز مایل
yellowish	مایل بزردی
greyish	مایل به خاکستری
like	مایل بودن
slant range	برد مایل
purplish	مایل به ارغوانی
purply	مایل به ارغوانی
likes	مایل بودن
sourish	مایل به ترشی
centripetal	مایل به مرکز
chamfer	مایل شدن
solicitous to go	مایل به رفتن
comatant	مایل بجنگ
caramels	مایل به قرمز
venturi	کانال یامجرایی برای جریان سیال که در گلوگاه کمترین سطح مقطع را داشته و سپس مجدداافزایش می یابد
isabella	زرد مایل به خاکستری
oblimin rotation	چرخش مایل کمینه
low oblique	عکس مایل پایین
mph	مخفف مایل در ساعت
scarlet	قرمز مایل به زرد
isabel	زرد مایل به خاکستری
loxodromics	کشتی رانی در خط مایل
luteovirescent	زرد مایل بسبز
sloping barrel vault	سقف گهوارهای مایل
pea green	زرد مایل بسبز
sloping barrel vault	طاق ضربی مایل
roll piercing process	روش نورد مایل
oblique shock wave	موج ضربهای مایل
umber	قهوه ای مایل به زرد
auburn	قهوهای مایل به قرمز
they canŠif they so wishŠ.....	اگر مایل باشندمیتوانند...........
swart	سبزه مایل به سیاه
to be prepared to go	مایل به رفتن بودن
suntans	قهوه مایل بسرخ
oblimax rotation	چرخش مایل بیشینه
rubicund	رنگ مایل به قرمز
suntan	قهوه مایل بسرخ
purple red	قرمز مایل به ارغوانی
tattletale gray	سفید مایل بخاکستری