English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
reentrant مقعر دوباره داخل شونده
Other Matches
reentrant دوباره داخل شونده
introgresseive داخل شونده
ingoing داخل شونده
ingressive داخل شونده
intrant داخل شونده
ingredient داخل شونده عوامل
ingredients داخل شونده عوامل
intrusive بزور داخل شونده فرو رونده
fondu درهم داخل شونده ونفوذ کننده
rechamber دوباره به داخل لوله راندن
precipitates غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitating غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitated غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
self reacting بطور خودکار متعادل شونده خود بخود تطبیق شونده
precipitate غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
ratline عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
intercommand داخل قسمت داخل یکان
coved مقعر
concave مقعر
concave slope مقعر
cuppy مقعر
dished مقعر
reentering مقعر
revived دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revives دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revive دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
reeducate دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
hollow cone charge خرج مقعر
quasi concave نیمه مقعر
dish مقعر کردن
dishes مقعر کردن
quasi concave شبه مقعر
concave lens عدسی مقعر
shaped charge خرج مقعر
concave slope شیب مقعر
concavo concave مقعر الطرفین
nuclide کلیه مواد داخل هسته اتم اجزای شیمیایی داخل هسته
reship دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
unregenerate دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
unregenerated دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
concavity حالت مقعر داشتن
quasi concave function تابع شبه مقعر
quasi concave function تابع نیمه مقعر
concave spherical mirror اینه کروی مقعر
plano concave lens عدسی مسطح- مقعر
cave مقعر مجوف کردن
caves مقعر مجوف کردن
hollow moulding [گچ بری مقعر در ته ستون]
ewe neck گردن لاغرومعیوب و مقعر
concavo convex از یک سو مقعر واز سوی دیگرمحدب
burning glass عدسی محدب یاایینه مقعر
regaining دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regains دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regained دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regain دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
deep draw ساختن اجسام مقعر از ورقه فلزی
island bases پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
loops تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loop تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
looped تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
band shell جایگاه دستهء موزیک که عقب ان بشکل صدف مقعر بزرگی است
mortise dead lock قفل داخل کار قفل داخل درب
reopening دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopened دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopen دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopens دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
redintegrate دوباره درست کردن دوباره بر قرار کردن
plano concave از یک طرف مسطح و از طرف دیگر مقعر
deliquescent اب شونده
diminishing کم شونده
step down کم شونده
folding تا شونده
squashy له شونده
vimineous خم شونده
gelable دلمه شونده
gray سفید شونده
fill in جانشین شونده
fly table میز تا شونده
foldaway کوچک شونده
excurrent جاری شونده
cumulative جمع شونده
examinee امتحان شونده
frondescent برگ شونده
fusible ذوب شونده
menstruating بی نماز شونده
hardenable سخت شونده
menstruating قاعده شونده
inbound وارد شونده
clinchers متمسک شونده
clincher متمسک شونده
technical دگرگون شونده
increscent زیاد شونده
ingoing وارد شونده
ingravescent سخت تر شونده
gelable ژلاتینی شونده
inhibiter مانع شونده
inhibitor مانع شونده
illative منتج شونده
evanescent محو شونده
concretive سفت شونده
deterrents مانع شونده
repressive مانع شونده
fulminating محترق شونده
friable خرد شونده
outgoing صادر شونده
explosive منفجر شونده
accretive زیاد شونده
accumulatively بطورجمع شونده
acidific ترش شونده
deterrent مانع شونده
payees پرداخت شونده
metabolic دگرگون شونده
riser بلند شونده
conducive موجب شونده
conducive منجر شونده
accumulative جمع شونده
congregative جمع شونده
interviewee مصاحبه شونده
interviewees مصاحبه شونده
acquiescent راضی شونده
adrenergic فعال شونده
aggravative بدتر شونده
payee پرداخت شونده
depreciable مستهلک شونده
deteriorative بدتر شونده
deviator منحرف شونده
dilatant گشاد شونده
combinatory ترکیب شونده
displaceable جابجا شونده
emanative صادر شونده
emissive خارج شونده
erubescent سرخ شونده
concentrator متمرکز شونده
comparand قیاس شونده
coagulable دلمه شونده
ameliorative بهتر شونده
analysand تحلیل شونده
assimilatory هم جنس شونده
base ejection پرتاب شونده از ته
causative سبب شونده
changful جوربجور شونده
changful دگرگون شونده
clastic جدا شونده
clastic تقسیم شونده
clotty دلمه شونده
eruptional منفجر شونده
meliorative بهتر شونده
perfusive پاشیده شونده
latescent پنهان شونده
stretchier گشاد شونده
stretchiest گشاد شونده
juvenescent جوان شونده
stretchy گشاد شونده
perfusive پخش شونده
soluble oil روغن حل شونده
reactive منعکس شونده
tabescent لاغر شونده
tensive سفت شونده
drying خشک شونده
metastatic جابجا شونده
virescent سبز شونده
migratory جابجا شونده
napidescent سنگ شونده
insured بیمه شونده
nigrescent سیاه شونده
osculant واقع شونده
locator جایگزین شونده
liquescent مایع شونده
tilting board صفحه کج شونده
incoming وارد شونده
frequents تکرار شونده
rigescent سفت شونده
rarefactive رقیق شونده
accumulate جمع شونده
accumulates جمع شونده
accumulating جمع شونده
revulsive جابجا شونده
retractive جمع شونده
recreant تسلیم شونده
redintegrate تجدید شونده
restrainer مانع شونده
remittent سبک شونده
pulverulent خرد شونده
decreasingly بطورکم شونده
frequenting تکرار شونده
frequented تکرار شونده
frequent تکرار شونده
simultaneous with each other با هم واقع شونده
seconder دوم شونده
seceder منتزع شونده
rubescent قرمز شونده
entrants وارد شونده
entrant وارد شونده
rigescent سخت شونده
proliferous تکثیر شونده
tensive وخیم شونده
anie داخل
within در داخل
lineball داخل
interiors داخل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com