English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 108 (6 milliseconds)
English Persian
residing abroad مقیم خارجه
Other Matches
foreign خارجه
overseas خارجه
foreign nationals اتباع خارجه
at home and abroad در داخله و خارجه
chancellery وزرات خارجه
department of state وزارت خارجه
Secretary of State وزیر خارجه
Secretaries of State وزیر خارجه
the foreign office وزارت خارجه
peregrin or rine از خارجه امده
State Department وزارت امور خارجه
The foreign ministry. the ministry of foreign affairs. وزارت امور خارجه
Foreign Office وزارت امور خارجه
secretary of state for foreign affairs وزیر امور خارجه
minister of foreign affairs وزیر امور خارجه
ministry of foreign affairs وزارت امور خارجه
minister for foreign affairs وزیر امور خارجه
foreign minister وزیر امور خارجه
diplomatic وابسته به ماموران سیاسی خارجه
My brother has gone abroad. برادرم رفته خارجه [خارج از کشور]
department of state وزارت خارجه ایالات متحده امریکا
residents مقیم
in residence مقیم
settlor مقیم
settled مقیم
resider مقیم
resident مقیم
inmate مقیم
dweller مقیم
abider مقیم
settlers مقیم
settler مقیم
inhabitant مقیم
residing مقیم
inmates مقیم
denizens مقیم
termer مقیم
stator مقیم
domiciled مقیم
denizen مقیم
non resident غیر مقیم
non resident مقیم موقتی
to station oneself مقیم شدن
resident loader بارکننده مقیم
sedentary مقیم دریک جا
residentiary روحانی مقیم
residentiary کشیش مقیم
resident segment قطعه مقیم
resident program برنامه مقیم
minister resident وزیر مقیم
non-residents مقیم موقتی
non-resident مقیم موقتی
settle مقیم کردن
resides مقیم شدن
resided مقیم شدن
reside مقیم شدن
settles مقیم کردن
domiciled in tehran مقیم تهران
domiciliate مقیم ساختن
won مقیم شدن .
italiot or ote مقیم ایتالیا
house physician پزشک مقیم
to be in residence مقیم یا ماندنی بودن
non-resident citizen [American E] شهروند غیر مقیم
Foreign residents in tehran. خارجیان مقیم تهران
house surgeon جراح مقیم بیمارستان
maronite مسیحی مقیم لبنان
citizen abroad شهروند مقیم خارج
expat [colloquial] شهروند مقیم خارج
expatriate شهروند مقیم خارج
non-resident shareholder سهامدار غیر مقیم
memory resident program برنامه مقیم در حافظه
hosteler مقیم شبانه روزی
non-resident alien [NRA] بیگانه غیر مقیم
first year resident [American English] انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
Foundation [junior] house officer [British English] انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
German expatriates شهروندهای آلمانی مقیم خارج
non-resident partner شریک غیر مقیم [اقتصاد]
tsr برنامه مقیم پایانی ایستا
interns انترن پزشک مقیم بیمارستان
interning انترن پزشک مقیم بیمارستان
terminal and stay resident program برنامه مقیم پایانی ایستا
nonresidency عدم اقامت غیر مقیم
nonresidence عدم اقامت غیر مقیم
intern انترن پزشک مقیم بیمارستان
intern [American English] انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
conus residents پرسنل ارتشی مقیم قاره امریکا
blue book کتابی است که وزارت امور خارجه هرکشور هر چند سال یک مرتبه منتشر و مسائل سیاسی عنوان شده در طی ان چندسال را تجزیه و تحلیل وروشن میکند
demarche بعمل می اورد . به این معنی که فرستاده ویژهای برای مذاکره درباره مطلب مورد نظر و تقدیم مدارک کتبی به ان کشور نزد وزیرامور خارجه ان می فرستد
dirty bit بیت پرچم که توسط برنامههای مقیم حافظه تنظیم شده است .
colombo plan طرح ایجاد شده به وسیله وزیران خارجه ملتهای مشترک المنافع بریتانیا در سال 0591 که هدف ان تشریک مساعی درکمک به رشد اقتصادی کشورهای اسیایی جنوب وجنوب شرقی است
monitor برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
monitored برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
monitors برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
compression نرم افزار مقیم که داده را موقع نوشتن فشرده میکند و هنگام خواندن به حالت اولیه بر می گرداند
extraditing مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradited مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradite مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradites مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
installable device driver درایور وسیلهای که در حافظه بار شده است و مقیم است و با تابع مشابه به درون سیستم عامل جایگزین میشود
garrisons مقیم کردن مستقر کردن
garrison مقیم کردن مستقر کردن
resided ساکن بودن مقیم بودن
reside ساکن بودن مقیم بودن
resides ساکن بودن مقیم بودن
resident engineer مهندس مقیم در کارگاه ساختمانی یا نماینده مهندس مشاور در کارگاه
command.com در -MS DOS فایل برنامهای که حاوی مفسر دستورات سیستم عامل است این برنامه همیشه در حافظه مقیم است و دستورات سیستم را تشخیص میدهد و به عمل تبدیل میکند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com