Dictiornary-Farsi | ملاحظه کارانه | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 145 (7 milliseconds)

English	Persian
circumspectly	ملاحظه کارانه


Other Matches

She is a considerate (an inconsiderate ) person .	آدم با ملاحظه یی ( بی ملاحظه یی ) است
floniously	تبه کارانه
nonchalantly	مسامحه کارانه
conservative	محافظه کارانه
flagitiously	تبه کارانه
cut-throat	جنایت کارانه
felonious	تبه کارانه
criminally	جنایت کارانه
conservatives	محافظه کارانه
low key <adj.>	محافظه کارانه
conservative estimate	براورد محافظه کارانه
low key posture	رویه محافظه کارانه
outrageously	تجاوز کارانه بیحد
protect a lead	بازی محافظه کارانه
sit on a lead	بازی محافظه کارانه
sit on the ball	بازی محافظه کارانه
overly	به طور مفرط فزون کارانه
conservatism	عقیده معتقدین به حفظ وضع موجود روش فکری احزاب " توری " درانگلستان که محتوای عقایدشان محافظه کارانه بوده است
thoughtless	بی ملاحظه
tact	ملاحظه
inconsiderate	بی ملاحظه
prudence	ملاحظه
respects	ملاحظه
rashness	بی ملاحظه گی
respect	ملاحظه
consideration	ملاحظه
unmindful	بی ملاحظه
gravitas	ملاحظه
cum grano	با ملاحظه
unthinking	بی ملاحظه
not unmindful	بی ملاحظه
incosiderate	بی ملاحظه
incircumspect	بی ملاحظه
disregardful	بی ملاحظه
bluftly	بی ملاحظه
animadversion	ملاحظه
considerations	ملاحظه
unconsidered	بی ملاحظه
regarded	ملاحظه
remarks	ملاحظه
observations	ملاحظه
regard	ملاحظه
observation	ملاحظه
remarked	ملاحظه
remarking	ملاحظه
indiscreet	بی ملاحظه
incautious	بی ملاحظه
remark	ملاحظه
regards	ملاحظه
considerately	ازروی ملاحظه
worthy of note	قابل ملاحظه
regard	ملاحظه کردن
regardant	ملاحظه کننده
regard for others	ملاحظه دیگران
noteless	غیرقابل ملاحظه بی نت
regrad for others	ملاحظه دیگران
healable	قابل ملاحظه
irrespective of	بدون ملاحظه
to take note of	ملاحظه کردن
circumspective	ملاحظه کار
ciecumspect	ملاحظه کار
canniness	ملاحظه کاری
heeding	ملاحظه رعایت
observe	ملاحظه کردن
heeded	ملاحظه رعایت
heed	ملاحظه رعایت
perceiving	ملاحظه کردن
perceives	ملاحظه کردن
perceived	ملاحظه کردن
perceive	ملاحظه کردن
considers	ملاحظه کردن
consider	ملاحظه کردن
observed	ملاحظه کردن
observes	ملاحظه کردن
heeds	ملاحظه رعایت
circumspect	ملاحظه کار
wary	با ملاحظه هشیار
regarded	ملاحظه کردن
blat	بی معنی و بی ملاحظه
reckless	بی ملاحظه بی اعتنا
regards	ملاحظه کردن
observing	ملاحظه کردن
noted	مورد ملاحظه
noting	ملاحظه کردن
annotations	تحشیه ملاحظه
annotation	تحشیه ملاحظه
inadvertent	بی ملاحظه سهوی
note	ملاحظه کردن
notes	ملاحظه کردن
unconsidered	غیر قابل ملاحظه
Without the least regard .	بدون کمترین ملاحظه یی
without the gloves	جدا بی ملاحظه بی رودربایستی
To be observant of the regulations .	ملاحظه مقررات را کردن
to take in a reef	با ملاحظه کار کردن
noteworthiness	قابل ملاحظه بودن
remarks	تبصره ملاحظه کردن
considerably	بطور قابل ملاحظه
sizeable	قابل ملاحظه بزرگ
noteworthily	بطور قابل ملاحظه
noticeably	بطرز قابل ملاحظه
As you can see for yourself.	همانطور که ملاحظه می فرمایید
petty	غیر قابل ملاحظه
blankly	بدون ملاحظه بکلی
remarkably	بطور قابل ملاحظه
blat	بی ملاحظه حرف زدن
observantly	از روی ملاحظه و رعایت
remarking	تبصره ملاحظه کردن
oversubtle	بیش از حد ملاحظه کار
remark	تبصره ملاحظه کردن
thoughtful of others	با ملاحظه نسبت بدیگران
remerkableness	قابل ملاحظه بودن
remarked	تبصره ملاحظه کردن
sizable	قابل ملاحظه بزرگ
observingly	از روی ملاحظه حرمت گرارانه
heeds	محل گذاشتن به ملاحظه کردن
unadvised	تند وبی ملاحظه بی احتیاط
unadvied	تند بی ملاحظه بی احتیاط ناسنجیده
to take off the gloves	رودربایستی راکنارگذاشتن بی ملاحظه گفتگوکردن
glib answer	پاسخ بدون ملاحظه [بی فکر]
notably	بطور برجسته یا قابل ملاحظه
heeding	محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heeded	محل گذاشتن به ملاحظه کردن
guarded	احتیاط امیز ملاحظه کار
He is very cartious ( circrmspect, reserved ) .	خیلی ملاحظه کار است
heed	محل گذاشتن به ملاحظه کردن
It was some consikerable amount.	مبلغ قابل ملاحظه ای بود
Observation of natural phenomena .	ملاحظه پدیده های طبیعی
You must make allowances for his age .	باید ملاحظه سنش را بکنی
to respect persons	ملاحظه کردن وواهمه داشتن ازمردم
irrespectively	بدون ملاحظه چیزهای دیگر مستقلا
reappraising	دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraises	دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraised	دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraise	دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
hardball	فعالیت سخت و عاری از ملاحظه و مروت
not to lose sight of	ملاحظه کردن [به کسی یا چیزی] را فراموش نکردن
scapegrace	ادم بی پروا وبی ملاحظه اصلاح ناپذیر
to be wary of saying something	در گفتن سخن ملاحظه اطراف کار راکردن
No more Mr. Nice Guy! <idiom>	دیگر به هیچ کس ملاحظه نمیکنم! [اصطلاح روزمره]
respecter	کسی که از مردمان بانفوذ یاتوانگر ملاحظه یا صرفداری میکند
respecters	کسی که از مردمان بانفوذ یاتوانگر ملاحظه یا صرفداری میکند
worthy of remark	قابل ملاحظه برجسته مشهور فوق العاده استثنائی
inconsiderably	بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
to watch something	مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]