English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
English Persian
to respect persons ملاحظه کردن وواهمه داشتن ازمردم
Other Matches
to keep oneself to oneself کناره گیری ازمردم کردن
Hi did not fear to die. از مرگ ترس وواهمه ای نداشت
ochlocracy حکومت عامه یا گروهی ازمردم
to run the gauntlet درمیان دوردیف ازمردم گرفتارشدن وازدوسوازاردیدن
She is a considerate (an inconsiderate ) person . آدم با ملاحظه یی ( بی ملاحظه یی ) است
perceiving ملاحظه کردن
observe ملاحظه کردن
observed ملاحظه کردن
observes ملاحظه کردن
regarded ملاحظه کردن
perceives ملاحظه کردن
noting ملاحظه کردن
observing ملاحظه کردن
perceived ملاحظه کردن
regard ملاحظه کردن
considers ملاحظه کردن
notes ملاحظه کردن
note ملاحظه کردن
regards ملاحظه کردن
perceive ملاحظه کردن
to take note of ملاحظه کردن
consider ملاحظه کردن
To be observant of the regulations . ملاحظه مقررات را کردن
remarking تبصره ملاحظه کردن
remarked تبصره ملاحظه کردن
remarks تبصره ملاحظه کردن
remark تبصره ملاحظه کردن
to take in a reef با ملاحظه کار کردن
longest میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
heeded محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heed محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heeds محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heeding محل گذاشتن به ملاحظه کردن
blood chit تقاضای مساعدت و اهدای خون بازوبند تقاضای کمک ازمردم
not to lose sight of ملاحظه کردن [به کسی یا چیزی] را فراموش نکردن
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
not unmindful بی ملاحظه
remarking ملاحظه
regarded ملاحظه
tact ملاحظه
remarked ملاحظه
animadversion ملاحظه
incircumspect بی ملاحظه
incosiderate بی ملاحظه
unthinking بی ملاحظه
regards ملاحظه
remark ملاحظه
remarks ملاحظه
observations ملاحظه
inconsiderate بی ملاحظه
bluftly بی ملاحظه
prudence ملاحظه
regard ملاحظه
disregardful بی ملاحظه
observation ملاحظه
respect ملاحظه
indiscreet بی ملاحظه
incautious بی ملاحظه
respects ملاحظه
unmindful بی ملاحظه
cum grano با ملاحظه
gravitas ملاحظه
considerations ملاحظه
consideration ملاحظه
thoughtless بی ملاحظه
rashness بی ملاحظه گی
unconsidered بی ملاحظه
to keep down زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
circumspect ملاحظه کار
regrad for others ملاحظه دیگران
worthy of note قابل ملاحظه
heeded ملاحظه رعایت
noted مورد ملاحظه
regard for others ملاحظه دیگران
blat بی معنی و بی ملاحظه
wary با ملاحظه هشیار
healable قابل ملاحظه
irrespective of بدون ملاحظه
regardant ملاحظه کننده
heeding ملاحظه رعایت
canniness ملاحظه کاری
heed ملاحظه رعایت
annotations تحشیه ملاحظه
annotation تحشیه ملاحظه
ciecumspect ملاحظه کار
noteless غیرقابل ملاحظه بی نت
considerately ازروی ملاحظه
inadvertent بی ملاحظه سهوی
heeds ملاحظه رعایت
reckless بی ملاحظه بی اعتنا
circumspectly ملاحظه کارانه
circumspective ملاحظه کار
blankly بدون ملاحظه بکلی
unconsidered غیر قابل ملاحظه
oversubtle بیش از حد ملاحظه کار
blat بی ملاحظه حرف زدن
petty غیر قابل ملاحظه
noticeably بطرز قابل ملاحظه
remarkably بطور قابل ملاحظه
sizable قابل ملاحظه بزرگ
thoughtful of others با ملاحظه نسبت بدیگران
remerkableness قابل ملاحظه بودن
noteworthiness قابل ملاحظه بودن
noteworthily بطور قابل ملاحظه
Without the least regard . بدون کمترین ملاحظه یی
sizeable قابل ملاحظه بزرگ
observantly از روی ملاحظه و رعایت
considerably بطور قابل ملاحظه
without the gloves جدا بی ملاحظه بی رودربایستی
As you can see for yourself. همانطور که ملاحظه می فرمایید
vacillates دل دل کردن تردید داشتن
vacillating دل دل کردن تردید داشتن
vacillated دل دل کردن تردید داشتن
vacillate دل دل کردن تردید داشتن
to take off the gloves رودربایستی راکنارگذاشتن بی ملاحظه گفتگوکردن
observingly از روی ملاحظه حرمت گرارانه
glib answer پاسخ بدون ملاحظه [بی فکر]
He is very cartious ( circrmspect, reserved ) . خیلی ملاحظه کار است
guarded احتیاط امیز ملاحظه کار
Observation of natural phenomena . ملاحظه پدیده های طبیعی
It was some consikerable amount. مبلغ قابل ملاحظه ای بود
You must make allowances for his age . باید ملاحظه سنش را بکنی
unadvised تند وبی ملاحظه بی احتیاط
unadvied تند بی ملاحظه بی احتیاط ناسنجیده
notably بطور برجسته یا قابل ملاحظه
impounded ضبط کردن نگه داشتن
informing مستحضر داشتن اگاه کردن
to feel fear احساس ترس کردن [داشتن]
awards مقرر داشتن اعطا کردن
shoot درد کردن سوزش داشتن
informs مستحضر داشتن اگاه کردن
aspired ارزو کردن اشتیاق داشتن
treated بحث کردن سروکار داشتن با
aspires ارزو کردن اشتیاق داشتن
shoots درد کردن سوزش داشتن
embosom بغل کردن عزیز داشتن
imported دخل داشتن به تاثیر کردن در
impounds ضبط کردن نگه داشتن
treat بحث کردن سروکار داشتن با
impounding ضبط کردن نگه داشتن
inform مستحضر داشتن اگاه کردن
aspire ارزو کردن اشتیاق داشتن
entertain سرگرم کردن گرامی داشتن
evinces معلوم کردن ابراز داشتن
evincing معلوم کردن ابراز داشتن
raged غضب کردن شدت داشتن
evinced معلوم کردن ابراز داشتن
To wish (long) for something. آرزوی چیزی را کردن (داشتن )
persuading بران داشتن ترغیب کردن
evince معلوم کردن ابراز داشتن
entertained سرگرم کردن گرامی داشتن
entertains سرگرم کردن گرامی داشتن
persuades بران داشتن ترغیب کردن
persuade بران داشتن ترغیب کردن
aspiring ارزو کردن اشتیاق داشتن
import دخل داشتن به تاثیر کردن در
partook بهره داشتن طرفداری کردن
kithe اعلام داشتن اعتراف کردن
withhold مضایقه داشتن خودداری کردن
inhibit باز داشتن و نهی کردن
retains ابقاء کردن نگاه داشتن
inhibits باز داشتن و نهی کردن
awarding مقرر داشتن اعطا کردن
awarded مقرر داشتن اعطا کردن
award مقرر داشتن اعطا کردن
withheld مضایقه داشتن خودداری کردن
trut اطمینان داشتن توکل کردن
head ریاست داشتن بر رهبری کردن
retaining ابقاء کردن نگاه داشتن
snifter خرخر کردن زکام داشتن
withholding مضایقه داشتن خودداری کردن
celebrating نگاه داشتن تقدیس کردن
withholds مضایقه داشتن خودداری کردن
rage غضب کردن شدت داشتن
impound ضبط کردن نگه داشتن
rages غضب کردن شدت داشتن
to keep off دورنگاه داشتن دفع کردن
diverts متوجه کردن معطوف داشتن
diverted متوجه کردن معطوف داشتن
divert متوجه کردن معطوف داشتن
retain ابقاء کردن نگاه داشتن
celebrate نگاه داشتن تقدیس کردن
hold forth پیشنهاد کردن انتظار داشتن
importing دخل داشتن به تاثیر کردن در
celebrates نگاه داشتن تقدیس کردن
treats بحث کردن سروکار داشتن با
retained ابقاء کردن نگاه داشتن
reappraises دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
irrespectively بدون ملاحظه چیزهای دیگر مستقلا
hardball فعالیت سخت و عاری از ملاحظه و مروت
reappraise دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraised دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraising دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com