English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 161 (2 milliseconds)
English Persian
good-tempered ملایم
smooth ملایم
smoothed ملایم
smoothest ملایم
smooths ملایم
equable ملایم
breezy ملایم
agreeable ملایم
mild ملایم
milder ملایم
mildest ملایم
meek ملایم
self-possessed ملایم
benign ملایم
benignly ملایم
easier ملایم
easiest ملایم
easy ملایم
gentle ملایم
gentler ملایم
gentlest ملایم
temperate ملایم
good-natured ملایم
soft ملایم
softer ملایم
softest ملایم
sedate ملایم
sedated ملایم
sedates ملایم
sedating ملایم
moderate ملایم
moderated ملایم
moderates ملایم
moderating ملایم
bland ملایم
blander ملایم
blandest ملایم
clement ملایم
debonnaire ملایم
dolce ملایم
emolliate ملایم
fair spoken ملایم
good natured ملایم
good tempered ملایم
lamblkin ملایم
lambent ملایم
lenis ملایم
lenitive ملایم
lentamente ملایم
mild flavoured ملایم
pigeon livered ملایم
selfpossessed ملایم
smoothe ملایم
sottovoce ملایم
restrained ملایم
soft <adj.> ملایم
smooth <adj.> ملایم
Other Matches
ash tire اتش ملایم
peanoforte اهنگ ملایم
lambencyr با روشنائی ملایم
temperate climate اقلیم ملایم
to tone down ملایم کردن
hand gallop تاخت ملایم
attemper ملایم کردن
benedict خوشحال ملایم
od سوگند ملایم
gentle slope شیب ملایم
glacis سرازیری ملایم
glacis شیب ملایم
kindly climate اب وهوای ملایم
larghetto حرکت ملایم
larghetto موزیک ملایم
larghetto اهنگ ملایم
lambently با تابندگی ملایم
genialize ملایم کردن
genial heat گرمای ملایم
milden ملایم کردن
cooling off ملایم شدن
light breeze نسیم ملایم
lento بطور ملایم
fail soft با خرابی ملایم
fail softly با خرابی ملایم
gar سوگند ملایم
kindlity بطور ملایم
to tone down ملایم شدن
softened ملایم کردن
soften ملایم کردن
kindly دلپذیر ملایم
temper ملایم کردن
andante نسبتا ملایم
suave ملایم مودب
downy ملایم نرم
shelving شیب ملایم
softens ملایم کردن
mildly بطور ملایم
odder :سوگند ملایم
tempers ملایم کردن
approximation محاسبه ملایم
approximations محاسبه ملایم
lenient ملایم باگذشت
qualifier ملایم سازنده
qualifiers ملایم سازنده
odd :سوگند ملایم
tempered ملایم کردن
oddest :سوگند ملایم
tootles نی یا فلوت ملایم زدن
ruggedly بطور ناهموار یا ملایم
lambent دارای روشنایی ملایم
reproofs ملامت توبیخ ملایم
reproof ملامت توبیخ ملایم
lentissimo خیلی ملایم واهسته
braise با اتش ملایم پختن
braised با اتش ملایم پختن
benignant خوش خیم ملایم
gentlest اهسته ملایم کردن
gentler اهسته ملایم کردن
gentle اهسته ملایم کردن
braises با اتش ملایم پختن
braising با اتش ملایم پختن
tootled نی یا فلوت ملایم زدن
tootle نی یا فلوت ملایم زدن
tootling نی یا فلوت ملایم زدن
sweetened شیرین شدن ملایم کردن
milden نرم کردن ملایم شدن
sweeten شیرین شدن ملایم کردن
basks باگرمای ملایم گرم کردن
recession کسادی یا ورشکستگی نسبی و ملایم
basked باگرمای ملایم گرم کردن
bask باگرمای ملایم گرم کردن
lambency ملایمت در گفتگو روشنایی ملایم
cholerine اسهال وبایی وبای ملایم
sweetens شیرین شدن ملایم کردن
recessions کسادی یا ورشکستگی نسبی و ملایم
sweetening شیرین شدن ملایم کردن
basking باگرمای ملایم گرم کردن
Today's weather is mild by comparison. در مقایسه هوای امروز ملایم است.
adagio آهسته و ملایم [اجرای آهنگ باهستگی]
espianade قطعه زمین هموار شیب ملایم
to go easy on somebody [something] با کسی [چیزی] مهربان [آهسته] [ملایم] رفتار کردن
fail safe system سیستمی که برای جلوگیری ازخرابی طراحی شده است سیستم با خرابی ملایم
playback rate scale factor نقط های که اجرای ویدیو در آن ملایم نیست و به علت فریمهای گم شده نامناسب به نظر می رسد
plenum chamber محفظه اب بندی شده درتوربینهای گاز که سبب ملایم کردن و گرفتن نوسانات جریان هوا میگردد
pan حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
pan- حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
pans حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
aliasing افزودن سیگنالهای صوتی بین الگوهای صوتی برای ایجاد صدای ملایم تر
animation این تصاویر به سرعت نمایش داده می شوند تا حرکت ملایم آنها به نمایش درآید
animations این تصاویر به سرعت نمایش داده می شوند تا حرکت ملایم آنها به نمایش درآید
scrolls متنی که روی صفحه پیکسل به پیکسل ونه خط به خط بالا می رود و حرکت ملایم تری ایجاد میکند
scroll متنی که روی صفحه پیکسل به پیکسل ونه خط به خط بالا می رود و حرکت ملایم تری ایجاد میکند
tempers مرطوب کردن بازپختن ملایم کردن
tempered مرطوب کردن بازپختن ملایم کردن
temper مرطوب کردن بازپختن ملایم کردن
chemical wash کهنه شور یا دواشور نمودن فرش با کلر و خاکستر چوب جهت ملایم کردن رنگ ها و افزایش طول عمر ظاهری و غیر حقیقی فرش
smooth صاف شدن ملایم شدن
smooths صاف شدن ملایم شدن
smoothest صاف شدن ملایم شدن
smoothed صاف شدن ملایم شدن
dulcify ملایم کردن اصلاح کردن
crude حالت طبیعی رنگ [حالت ملایم و اصیل رنگ]
Susurrus صدای آرام و ملایم، مثل خش خش یا صدای آرام باد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com