Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 183 (9 milliseconds)
English
Persian
suave
ملایم مودب
Other Matches
decorous
مودب
courtlier
مودب
housebroken
مودب
courtliest
مودب
debonair
مودب
courtly
مودب
urbane
مودب
fair spoken
مودب
courteous
مودب
unselfish
مودب
respectful
مودب
mannerly
مودب
nice
مودب
nicer
مودب
nicest
مودب
urbanizing
مودب کردن
urbanized
مودب کردن
urbanize
مودب کردن
urbanising
مودب کردن
urbanises
مودب کردن
urbanised
مودب کردن
urbanizes
مودب کردن
sedate
ملایم
sedated
ملایم
softest
ملایم
gentle
ملایم
softer
ملایم
soft
ملایم
dolce
ملایم
good-natured
ملایم
gentler
ملایم
temperate
ملایم
gentlest
ملایم
sedates
ملایم
sedating
ملایم
lambent
ملایم
lenis
ملایم
lenitive
ملایم
lentamente
ملایم
mild flavoured
ملایم
pigeon livered
ملایم
selfpossessed
ملایم
smoothe
ملایم
sottovoce
ملایم
restrained
ملایم
soft
<adj.>
ملایم
lamblkin
ملایم
good tempered
ملایم
moderate
ملایم
moderated
ملایم
moderates
ملایم
moderating
ملایم
bland
ملایم
blander
ملایم
blandest
ملایم
clement
ملایم
debonnaire
ملایم
emolliate
ملایم
fair spoken
ملایم
good natured
ملایم
smooth
<adj.>
ملایم
mildest
ملایم
milder
ملایم
smoothed
ملایم
mild
ملایم
smooths
ملایم
smooth
ملایم
benign
ملایم
easy
ملایم
meek
ملایم
agreeable
ملایم
easier
ملایم
self-possessed
ملایم
good-tempered
ملایم
breezy
ملایم
equable
ملایم
easiest
ملایم
benignly
ملایم
smoothest
ملایم
benedict
خوشحال ملایم
larghetto
موزیک ملایم
attemper
ملایم کردن
ash tire
اتش ملایم
larghetto
حرکت ملایم
qualifier
ملایم سازنده
qualifiers
ملایم سازنده
odd
:سوگند ملایم
odder
:سوگند ملایم
larghetto
اهنگ ملایم
lambently
با تابندگی ملایم
andante
نسبتا ملایم
temper
ملایم کردن
glacis
سرازیری ملایم
gentle slope
شیب ملایم
genialize
ملایم کردن
genial heat
گرمای ملایم
gar
سوگند ملایم
fail softly
با خرابی ملایم
fail soft
با خرابی ملایم
kindlity
بطور ملایم
kindly climate
اب وهوای ملایم
lambencyr
با روشنائی ملایم
glacis
شیب ملایم
tempers
ملایم کردن
cooling off
ملایم شدن
hand gallop
تاخت ملایم
oddest
:سوگند ملایم
mildly
بطور ملایم
tempered
ملایم کردن
softens
ملایم کردن
lenient
ملایم باگذشت
approximation
محاسبه ملایم
approximations
محاسبه ملایم
temperate climate
اقلیم ملایم
to tone down
ملایم کردن
to tone down
ملایم شدن
peanoforte
اهنگ ملایم
od
سوگند ملایم
soften
ملایم کردن
lento
بطور ملایم
light breeze
نسیم ملایم
softened
ملایم کردن
kindly
دلپذیر ملایم
downy
ملایم نرم
milden
ملایم کردن
shelving
شیب ملایم
ruggedly
بطور ناهموار یا ملایم
tootling
نی یا فلوت ملایم زدن
tootled
نی یا فلوت ملایم زدن
tootle
نی یا فلوت ملایم زدن
lentissimo
خیلی ملایم واهسته
lambent
دارای روشنایی ملایم
tootles
نی یا فلوت ملایم زدن
gentlest
اهسته ملایم کردن
reproof
ملامت توبیخ ملایم
braises
با اتش ملایم پختن
benignant
خوش خیم ملایم
reproofs
ملامت توبیخ ملایم
gentler
اهسته ملایم کردن
braised
با اتش ملایم پختن
gentle
اهسته ملایم کردن
braise
با اتش ملایم پختن
braising
با اتش ملایم پختن
sweetens
شیرین شدن ملایم کردن
sweetened
شیرین شدن ملایم کردن
sweetening
شیرین شدن ملایم کردن
sweeten
شیرین شدن ملایم کردن
basked
باگرمای ملایم گرم کردن
basking
باگرمای ملایم گرم کردن
basks
باگرمای ملایم گرم کردن
recession
کسادی یا ورشکستگی نسبی و ملایم
recessions
کسادی یا ورشکستگی نسبی و ملایم
bask
باگرمای ملایم گرم کردن
cholerine
اسهال وبایی وبای ملایم
milden
نرم کردن ملایم شدن
lambency
ملایمت در گفتگو روشنایی ملایم
adagio
آهسته و ملایم
[اجرای آهنگ باهستگی]
espianade
قطعه زمین هموار شیب ملایم
Today's weather is mild by comparison.
در مقایسه هوای امروز ملایم است.
to go easy on somebody
[something]
با کسی
[چیزی]
مهربان
[آهسته]
[ملایم]
رفتار کردن
fail safe system
سیستمی که برای جلوگیری ازخرابی طراحی شده است سیستم با خرابی ملایم
playback rate scale factor
نقط های که اجرای ویدیو در آن ملایم نیست و به علت فریمهای گم شده نامناسب به نظر می رسد
plenum chamber
محفظه اب بندی شده درتوربینهای گاز که سبب ملایم کردن و گرفتن نوسانات جریان هوا میگردد
pan-
حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
pan
حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
pans
حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
aliasing
افزودن سیگنالهای صوتی بین الگوهای صوتی برای ایجاد صدای ملایم تر
animation
این تصاویر به سرعت نمایش داده می شوند تا حرکت ملایم آنها به نمایش درآید
animations
این تصاویر به سرعت نمایش داده می شوند تا حرکت ملایم آنها به نمایش درآید
scroll
متنی که روی صفحه پیکسل به پیکسل ونه خط به خط بالا می رود و حرکت ملایم تری ایجاد میکند
scrolls
متنی که روی صفحه پیکسل به پیکسل ونه خط به خط بالا می رود و حرکت ملایم تری ایجاد میکند
tempers
مرطوب کردن بازپختن ملایم کردن
temper
مرطوب کردن بازپختن ملایم کردن
tempered
مرطوب کردن بازپختن ملایم کردن
chemical wash
کهنه شور یا دواشور نمودن فرش با کلر و خاکستر چوب جهت ملایم کردن رنگ ها و افزایش طول عمر ظاهری و غیر حقیقی فرش
dulcify
ملایم کردن اصلاح کردن
smoothed
صاف شدن ملایم شدن
smooth
صاف شدن ملایم شدن
smoothest
صاف شدن ملایم شدن
smooths
صاف شدن ملایم شدن
crude
حالت طبیعی رنگ
[حالت ملایم و اصیل رنگ]
Susurrus
صدای آرام و ملایم، مثل خش خش یا صدای آرام باد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com