English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 106 (5 milliseconds)
English Persian
molestation ممانعت
restraint ممانعت
restraints ممانعت
obstruction ممانعت
obstructions ممانعت
exclusion ممانعت
withheld ممانعت
withhold ممانعت
withholding ممانعت
withholds ممانعت
prevention ممانعت
block age ممانعت
debarment ممانعت
forbiddance ممانعت
interdict ممانعت
interdiction ممانعت
Other Matches
arrests جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
arrested جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
arrest جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
liberalizer رافع ممانعت
forfend ممانعت کردن
area interdiction ممانعت در منطقه
turn a deaf ear to <idiom> ممانعت از شنیدن
denial measures اصول ممانعت
trade barrier ممانعت تجاری
steric hindrance ممانعت فضایی
hanging prevention ممانعت از تعلیق
preventer ممانعت کننده
area interdiction ممانعت منطقهای
annoyance ممانعت ازردگی
impede ممانعت کردن
impeded ممانعت کردن
checks ممانعت کردن
interference ممانعت غیرمجاز
checked ممانعت کردن
check ممانعت کردن
blockage ممانعت دریایی
blockages ممانعت دریایی
prohibition تحریم ممانعت
impedes ممانعت کردن
hindered rotation چرخش ممانعت شده
stall ماندن ممانعت کردن
stalling ماندن ممانعت کردن
liberalised رفع ممانعت کردن
rein ممانعت لجام زدن
liberalizing رفع ممانعت کردن
liberalizes رفع ممانعت کردن
write inhibit ring حلقه ممانعت از نوشتن
liberalize رفع ممانعت کردن
liberalises رفع ممانعت کردن
liberalized رفع ممانعت کردن
liberalising رفع ممانعت کردن
denial ممانعت ازدشمن عملیات ممانعتی
blocking and chocking ممانعت و راه بندی کردن
forestall پیش افتادن ممانعت کردن
competition clause شرط ممانعت از دخول دیگران
blank ممانعت از امتیاز گیری حریف
blankest ممانعت از امتیاز گیری حریف
denials ممانعت ازدشمن عملیات ممانعتی
stramline flow جریان موازی یابی ممانعت
forclosure سلب حق اقامه دعوی ممانعت
mutual exclusion ناسازگاری دو جانبه ممانعت متقابل
denial measures تدابیر ممانعت ازنفوذ دشمن
prevents مانع شدن ممانعت کردن
preventing مانع شدن ممانعت کردن
forestalled پیش افتادن ممانعت کردن
preventive عامل ممانعت جلوگیری کننده
forestalls پیش افتادن ممانعت کردن
prevented مانع شدن ممانعت کردن
prevent مانع شدن ممانعت کردن
interdict ممانعت کردن اجرای عملیات ممانعتی
interdiction ممانعت کردن عملیات یا اتش ممانعتی
obstruction حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
precludes مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
precluded مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
preclude مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
surviving ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
survived ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
survive ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
obstructions حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
precluding مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
clearing block قطعه ممانعت از بسته شدن کولاس
survives ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
sticker اهن اضافی نعل برای ممانعت از لغزیدن
stickers اهن اضافی نعل برای ممانعت از لغزیدن
terrain avoidance ممانعت خودکار هواپیما ازنزدیک شدن به زمین
back pressure valve سوپاپ مخصوص ممانعت ازپس زنش مایعات در داخل لوله
censeur ممانعت قدرت حاکمه یک کشور ازنشر عقاید مخالفین به هرشکلی که باشد
interlock وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
interlocks وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
interlocking وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
interlocked وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
prevention of stripping ممانعت از کار وسایل اکتشافی دشمن یا اکتشاف وسایل مخابراتی و رادارخودی
inhibitor کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
contact burst preclusion ضامن ضد انفجار ضربتی وسیله ممانعت از انفجار دراثر اصابت
counterflak اتش خنثی کننده توپخانه پدافندهوایی ضد پدافند هوایی عملیات ممانعت از پدافندهوایی
air interdiction عملیات ممانعتی هوایی ممانعت هوایی
detention of pay ممانعت ازپرداخت حقوق توقیف حقوق
obstructions خطای قرارگرفتن بین گوی و حریفی که به سمت گوی می دودبقصد ممانعت حریف نه گرفتن گوی هر مانع بزرگ در مسیر قایق
obstruction خطای قرارگرفتن بین گوی و حریفی که به سمت گوی می دودبقصد ممانعت حریف نه گرفتن گوی هر مانع بزرگ در مسیر قایق
hinder ممانعت کردن جلوگیری کردن
hindered ممانعت کردن جلوگیری کردن
hindering ممانعت کردن جلوگیری کردن
hinders ممانعت کردن جلوگیری کردن
trapping اختلاف در امواج رادار ممانعت از پخش امواج رادار
realistic deterrence میخکوب کردن حقیقی استراتژی سد کردن پیشروی کمونیسم در دنیا ممانعت حقیقی از پیشرفت کمونیسم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com