Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 120 (7 milliseconds)
English
Persian
rein
ممانعت لجام زدن
Other Matches
unrestrained
بی لجام
unbridled
بی لجام
lines
لجام
line
لجام
snaffle
لجام
reinless
بی لجام
bits
لجام دهنه
bit
لجام دهنه
ungovernable
لجام گسیخته
rubber snaffle bit
لجام لاستیکی
unbridle
لجام گسیخته
unbridle
لجام گسیخته کردن
run riot
لجام گسیخته بودن
rein
لجام افسار کردن
arrests
جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
arrested
جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
arrest
جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
withheld
ممانعت
forbiddance
ممانعت
exclusion
ممانعت
withholding
ممانعت
debarment
ممانعت
block age
ممانعت
withholds
ممانعت
withhold
ممانعت
prevention
ممانعت
interdict
ممانعت
interdiction
ممانعت
restraint
ممانعت
restraints
ممانعت
molestation
ممانعت
obstruction
ممانعت
obstructions
ممانعت
liberalizer
رافع ممانعت
trade barrier
ممانعت تجاری
turn a deaf ear to
<idiom>
ممانعت از شنیدن
area interdiction
ممانعت در منطقه
steric hindrance
ممانعت فضایی
denial measures
اصول ممانعت
forfend
ممانعت کردن
hanging prevention
ممانعت از تعلیق
preventer
ممانعت کننده
area interdiction
ممانعت منطقهای
blockage
ممانعت دریایی
impeded
ممانعت کردن
impedes
ممانعت کردن
prohibition
تحریم ممانعت
interference
ممانعت غیرمجاز
annoyance
ممانعت ازردگی
impede
ممانعت کردن
checks
ممانعت کردن
checked
ممانعت کردن
blockages
ممانعت دریایی
check
ممانعت کردن
liberalising
رفع ممانعت کردن
liberalize
رفع ممانعت کردن
liberalizing
رفع ممانعت کردن
liberalised
رفع ممانعت کردن
liberalizes
رفع ممانعت کردن
liberalises
رفع ممانعت کردن
liberalized
رفع ممانعت کردن
hindered rotation
چرخش ممانعت شده
stall
ماندن ممانعت کردن
write inhibit ring
حلقه ممانعت از نوشتن
stalling
ماندن ممانعت کردن
denials
ممانعت ازدشمن عملیات ممانعتی
blank
ممانعت از امتیاز گیری حریف
blankest
ممانعت از امتیاز گیری حریف
mutual exclusion
ناسازگاری دو جانبه ممانعت متقابل
stramline flow
جریان موازی یابی ممانعت
denial
ممانعت ازدشمن عملیات ممانعتی
forclosure
سلب حق اقامه دعوی ممانعت
denial measures
تدابیر ممانعت ازنفوذ دشمن
blocking and chocking
ممانعت و راه بندی کردن
competition clause
شرط ممانعت از دخول دیگران
preventing
مانع شدن ممانعت کردن
prevents
مانع شدن ممانعت کردن
preventive
عامل ممانعت جلوگیری کننده
forestall
پیش افتادن ممانعت کردن
forestalled
پیش افتادن ممانعت کردن
forestalls
پیش افتادن ممانعت کردن
prevented
مانع شدن ممانعت کردن
prevent
مانع شدن ممانعت کردن
interdiction
ممانعت کردن عملیات یا اتش ممانعتی
precluded
مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
precluding
مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
obstruction
حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
interdict
ممانعت کردن اجرای عملیات ممانعتی
clearing block
قطعه ممانعت از بسته شدن کولاس
preclude
مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
surviving
ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
precludes
مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
survived
ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
survive
ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
survives
ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
obstructions
حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
stickers
اهن اضافی نعل برای ممانعت از لغزیدن
terrain avoidance
ممانعت خودکار هواپیما ازنزدیک شدن به زمین
sticker
اهن اضافی نعل برای ممانعت از لغزیدن
back pressure valve
سوپاپ مخصوص ممانعت ازپس زنش مایعات در داخل لوله
censeur
ممانعت قدرت حاکمه یک کشور ازنشر عقاید مخالفین به هرشکلی که باشد
interlocks
وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
interlocking
وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
interlock
وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
interlocked
وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
prevention of stripping
ممانعت از کار وسایل اکتشافی دشمن یا اکتشاف وسایل مخابراتی و رادارخودی
contact burst preclusion
ضامن ضد انفجار ضربتی وسیله ممانعت از انفجار دراثر اصابت
inhibitor
کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
counterflak
اتش خنثی کننده توپخانه پدافندهوایی ضد پدافند هوایی عملیات ممانعت از پدافندهوایی
air interdiction
عملیات ممانعتی هوایی ممانعت هوایی
detention of pay
ممانعت ازپرداخت حقوق توقیف حقوق
obstruction
خطای قرارگرفتن بین گوی و حریفی که به سمت گوی می دودبقصد ممانعت حریف نه گرفتن گوی هر مانع بزرگ در مسیر قایق
obstructions
خطای قرارگرفتن بین گوی و حریفی که به سمت گوی می دودبقصد ممانعت حریف نه گرفتن گوی هر مانع بزرگ در مسیر قایق
hinders
ممانعت کردن جلوگیری کردن
hindering
ممانعت کردن جلوگیری کردن
hindered
ممانعت کردن جلوگیری کردن
hinder
ممانعت کردن جلوگیری کردن
trapping
اختلاف در امواج رادار ممانعت از پخش امواج رادار
realistic deterrence
میخکوب کردن حقیقی استراتژی سد کردن پیشروی کمونیسم در دنیا ممانعت حقیقی از پیشرفت کمونیسم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com