Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 76 (9 milliseconds)
English
Persian
it's forbidden to ...
ممنوع است که...
Search result with all words
forbid
ممنوع کردن
forbids
ممنوع کردن
closed
ممنوع الورود
bar
بازداشتن ممنوع کردن
bars
بازداشتن ممنوع کردن
forbidden fruit
چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
forbidden fruits
چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
illicit
ممنوع
barred
ممنوع
taboo
ممنوع
taboos
ممنوع
forbidden
ممنوع
forbidden
ممنوع شده
outlaw
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlawed
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlawing
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlaws
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
countermand
لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
countermanded
لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
countermanding
لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
countermands
لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
debar
ممنوع کردن
debarred
ممنوع کردن
debarring
ممنوع کردن
debars
ممنوع کردن
prohibit
ممنوع کردن تحریم کردن
prohibit
ممنوع کردن
prohibiting
ممنوع کردن تحریم کردن
prohibiting
ممنوع کردن
prohibits
ممنوع کردن تحریم کردن
prohibits
ممنوع کردن
proscribe
ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribed
ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribes
ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribing
ممنوع ساختن تحریم کردن
restrict
ممنوع کردن
restricting
ممنوع کردن
restricts
ممنوع کردن
prohibited
ممنوع
prohibited
ممنوع شده
ban item
کالای ممنوع الورود
black book
دفتر ثبت نام تبه کاران ومجرمین یاکسانی که از انجام عملی ممنوع میشوند
commit no nuisance
ادرار کردن و اشغال ریختن اینجا ممنوع است
disallowable
ممنوع
disbar
سلب صلاحیت از وکیل کردن ممنوع الوکاله کردن وکیل اخراج وکیل از کانون وکلاء
disbarment
محروم کردن از حق وکالت دادگستری ممنوع الوکاله کردن
dry town
شهری که فروش نوشابه دران ممنوع است
dut of court
ممنوع از اینکه دادگاه بافهارارتش رسیدگی می نماید
fence month
ماهی که شکارگوزن یاماهی گیری دران ممنوع است
forbidden band
نوار ممنوع
forbidden energy zone
ناحیه انرژی ممنوع
forbidden transition
جهش الکترونی ممنوع
forbidden vibration
ارتعاشات ممنوع
forbidden zone
ناحیه ممنوع
impermissible
ممنوع
in d.
ممنوع
it is strictly forbidden
اکیدا ممنوع است
no parking
توقف ممنوع
no waiting
توقف ممنوع
no smoking allowed
استعمال دخانیان ممنوع
no thoroughfare
امدو شدیاعبور) ممنوع است
prohibbited
ممنوع
prohibited goods
اشیاء ممنوع
rule out
ممنوع ساختن
seal off
محاصره کردن ممنوع الورود کردن
talking is not permitted
سخن گفتن مجاز نیست صحبت ممنوع است
the import of which is prohibited
ان کالا ممنوع الورود است
weather bound
ممنوع ازحرکت بواسطه بدی هوا منتظرهوای خوب
No camping
اردو زدن ممنوع
No camping
چادر زدن ممنوع
NO PARKING
پارکینگ ممنوع
No left
[right]
turn!
گردش به چپ
[راست]
ممنوع!
to be absolutely forbidden
[prohibited]
مطلقا ممنوع بودن
to bar somebody from something
[doing something]
ممنوع کردن
[کسی از چیزی]
[اصطلاح رسمی ]
to bar somebody from a competition
شرکت در مسابقه ای را برای کسی ممنوع کردن
Partial phrase not found.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com