Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8 milliseconds)
English
Persian
you have perhaps seen it
ممکن است انرا دیده باشید
Other Matches
you have perhaps seen it
شاید انرا دیده باشید
perhaps you have seen it
ممکن است انرادیده باشید
Would you wait for me, please?
ممکن است لطفا منتظرم باشید؟
prolixity
بی ربط یاغیرلازم در اقرارنامه یااستشهادیه که ممکن است انرا از عداد دلایل خواهان خارج کند
perpetuting testtimony
تاسیسی که به وسیله ان شهادتی که ممکن است بعدا" به ان استناد لازم شود و در عین حال ممکن است بعدا" ممکن الحصول نباشد حفظ میشود
You can rest assured.
خاطر جمع باشید (اطمینان خاطر داشته باشید )
give it a good wash
خوب انرا شستشو بدهید خوب انرا بشویید
mind your eye
ملتفت باشید
hurry up
زود باشید
look sharp
زود باشید
be a man
مردانگی داشته باشید
Please make yourself comfortable.
لطفا" راحت باشید
you might have come
باید امده باشید
depend upon it
خاطر جمع باشید
perhaps you have seen it
شاید انرادیده باشید
keep your peck up
جرات داشته باشید
you may rest assured
میتوانید مطمئن باشید
ready
حاضربه تیر حاضر باشید
leave me alone
کاری بمن نداشته باشید
readies
حاضربه تیر حاضر باشید
god speed you
کامیاب شوید موفق باشید
dont care a rap
هیچ پروا نداشته باشید
readied
حاضربه تیر حاضر باشید
stick to your work
بکار خود مشغول باشید
live it up
<idiom>
روز خوبی راداشته باشید
Be of good courage .
قوت قلب داشته باشید
he had need remember
بایستی بخاطر داشته باشید
dont care a rap
ذرهای باک نداشته باشید
look to your manner
موافب اطوار خود باشید
on guard
اماده برای دفاع باشید
readying
حاضربه تیر حاضر باشید
him who
انرا که
Be quiet so as not to wake the others.
ساکت باشید تا دیگران را بیدار نکنید.
mind your p's and qs
در گفتار و کردار خود بهوش باشید
neither i or he sees it
نه من انرا می بینم نه او
i saw it
انرا دیدم
had searched
انرا می یافتید
i have a secure grasp of it
انرا گرفته ام
You really ought to take better care of yourself.
شما واقعا باید بهترمراقب خودتان باشید.
i give you my world for it
قول میدهم اینطور باشد مطمئن باشید
i saw it my self
من خودم انرا دیدم
give it a rinse
انرا بشویید یا اب بکشید
give it a twist
انرا پیچ بدهید
he sold the good ones
خوبهای انرا فروخت
send it by post
با پست انرا بفرستید
imyself saw it
من خودم انرا دیدم
lowlander
اسکاتلندکه انرا lowlandsمینامند
i am out of p with it
دیگرحوصله انرا ندارم
i can make nothing of it
هیچ انرا نمیفهم
give it a shake
انرا تکان دهید
we must winnow away the refuse
اشغال انرا باید
i had it signed
انرا به امضاء رساندم
i do not have the courage
جرات انرا ندارم
Would you care for a cup of coffee?
آیا دوست دارید یک لیوان قهوه داشته باشید؟
i insist on your being present
جدا` عقیده دارم که شما بایدحضور داشته باشید
mix up, caution
موافب باشید هواپیماهای دشمن و خودی درگیر شدند
be patient to all men
با همه مردم شکیبا باشید نسبت بهمه بردباریاصبورباشید
sculpsit
انرا تراشیده یاحجاری کرد
it mokes it yet easier
انرا اسانترهم میکند انرابازاسانترمیکند
we made heavy weather of it
انرا خیلی سخت دیدیم
they give it a good scrub
خوب انرا مالش میدهند
who will pay for it
کی هزینه انرا خواهد پرداخت
who will pay for it
کی پول انرا خواهد داد
shearling
گوسفندی که یک بار پشم انرا
i am out of p with it
دیگرنمیتوانم انرا تحمل کنم
i cannot a to buy that
استطاعت خرید انرا ندارم
i gave it a slight press
انرا کمی فشار دادم
i sold it to one abdullah
به عبدالله نامی انرا فروختم
i kind of liked it
من تا اندازهای انرا دوست داشتم
You should always be careful walking alone at night.
همیشه موقع پیاده روی تنها در شب باید مراقب باشید.
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home .
اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
salvos
در رهگیری هوایی یعنی موافب باشید اماده شلیک هستم
irrecocilably
چنانکه نتوان انرا وفق داد
overshot wheel
چرخی که اب از بالا ریخته انرا می گرداند
inimitably
چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
an inseparable prefix
سر واژهای که نتوان انرا به کار برد
i life that better
انرا بیشتر از همه دوست دارم
ormer
یکجور نرم تن یک دریچهای که انرا میخورند
it is past reclaim
دیگر نمیتوان انرا ابادیا احیاکرد
sexto
کتابی که هر برگ انرا 6بارتاه زده باشند
loaded dice
طاسی که یکسوی انرا سنگین کرده باشد
water bed
تشک لاستیکی که درون انرا پراز اب می کنند
indiscerptible
ازهم نپاشیدنی که تجزیه انرا فانی نسازد
whitleather
پوستی که با زاج انرا خوراک داده باشند
armistise
متارکه جنگ عبارت است از توقف عملیات جنگی با موافقت طرفین محاربه اتش بس ممکن است کامل یعنی شامل کلیه عملیات جنگی و در جمیع میدانهای نبرد باشد و نیز ممکن است محلی یعنی فقط مربوط به قسمت معینی از میدان جنگ وبه مدت محدود باشد
ricksha
کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
reversible propeller
ملخی که میتوان گام تیغههای انرا معکوس کرد
indian giver
کسی که چیزی بکسی میدهد وبعد انرا پس میگیرد
dress coat
جامه جلوبازمردانه که دامن ان درپشت است ودرمهمانیهای شب انرا
rickshaw
کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
rickshaws
کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
it will not bear repeating
جندان زشت است که نمیتوان انرا بازگو کرد
rackets
یکجور توپ بازی با چوگانی که انرا racket میگویند
judgement dept
بدهی که دادگاه حکم پرداخت انرا صادر نموده است
to garble the coinage
مسکوکات راصرافی وجورکردن برای اینکه سره انرا اب کنندوناسره ات
rose gall
برامدگی در درخت نسترن که انرا حشره ویژهای فراهم می ورد
waggonette
گردونه چهار چرخه که یک یاچند اسب انرا می کشد...دارد
cheque to a person's order
چکی که گیرنده وجه باید پشت انرا امضا کند
vacuum concrete
ملات بتنی که هوای انرا توسط ویبراتور تخلیه کرده باشند
telescopic chimney
دود کشی که تیکههای انراتوی هم برده انرا کوتاه وبلند میکنند
pope's eye
غدهای که در میان ران گوسفندکه چربی پیرامون انرا گرفته است
vanishing cream
کرم یا روغنی که چون بصورت بمالندزودخوردبرودیاپوست صورت انرا جذب کند
retro rocket
موشک اضافی فضا پیما که انرا در جهت مخالف حرکت دهد
frumenty
گندمی که پوست انرا کنده بجوشانند ودارچین وشیرینی بان بزنند
leadsman
کسی که گلوله سربی بدریا می اندازد تا عمق انرا تعیین نماید
pan
در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
pan-
در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
pans
در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
money spinner
کارتنه کوچک که انرا نشانه خوشبختی و وسیله پیدا شدن پول میدانند
controllable twist
تیغه رتورهلیکوپتر که میتوان زاویه برخورد انرا درحال پرواز از ریشه تا نوک تغییرداد
Can you watch the dog for us this weekend?
آیا شماها می توانید آخر این هفته مواظب این سگ باشید؟
eye water
اب دیده
eye
دیده
eying
دیده
eyes
دیده
eyeing
دیده
scouting
دیده وری
eyeless
بی بصیرت بی دیده
scouts
دیده وری
enntinel
دیده بان
scout car
خودرو دیده ور
sightless
دیده نشده
light of one's eyes
نور دیده
in sight
دیده شدنی
pitched
تهیه دیده
scout
دیده وری
feeder
دیده بان
feeders
دیده بان
scouted
دیده وری
lost
زیان دیده
light struck
نور دیده
hardened steel
فولاد اب دیده
monitoring
دیده بانی
lookouts
دیده بان
observers
دیده بان
observer
دیده بان
worldly wise
جهان دیده
indiscernible
دیده نشدنی
feelers
دیده بان
invisible
دیده نشدنی
unsight
دیده نشده
worldly-wise
جهان دیده
feeler
دیده بان
damaged
خسارت دیده
lookout
دیده بان
visible
دیده شدنی
imperceptible
دیده نشدنی
vedette
دیده ورسوار
permanent income hypothesis
این فرضیه توسط میلتون فریدمن بیان شده که بر اساس ان مصرف تابعی ازانچه که وی انرا درامد دائمی
hot money
منظورزمانی استکه مردم بدلیل نرخ تورم بالا مایل به نگهداری پول نیستند و انرا به کالاتبدیل میکنند
feasible
<adj.>
ممکن
posses
ممکن
doable
<adj.>
ممکن
contrivable
<adj.>
ممکن
achievable
<adj.>
ممکن
thinkable
ممکن
feasible
ممکن
conceivable
ممکن
posse
ممکن
makable
<adj.>
ممکن
workable
<adj.>
ممکن
executable
<adj.>
ممکن
practicable
<adj.>
ممکن
possible
[doable, feasible]
<adj.>
ممکن
possible
ممکن
manageable
<adj.>
ممکن
makeable
<adj.>
ممکن
makable
[spv. makeable]
<adj.>
ممکن
damaged shipments
کالاهای اسیب دیده
scouted
دیده وری کردن
damaged shipments
محموله خسارت دیده
scout
دیده وری کردن
A wolf which has been drenched by rain .
<proverb>
گرگ باران دیده .
cauliflowr ear
گوش اسیب دیده
I have visited Europe time and again.
بارها اروپا را دیده ام.
garrets
برج دیده بانی
cheesed off
آزار دیده-اذیتشده
injured muscle
عضله اسیب دیده
forward post
پستهای دیده ور جلو
monitors
دیده بانی کردن
had i seen him
اگر من او را دیده بودم
brain injured
اسیب دیده مغزی
monitor
دیده بانی کردن
injured party
طرف خسارت دیده
injured party
طرف صدمه دیده
injured parties
طرف خسارت دیده
heat affected zone
منطقه حرارت دیده
injured parties
طرف صدمه دیده
monitored
دیده بانی کردن
garret
برج دیده بانی
observational
وابسته به دیده بانی
sentinel
دیده بان کشیک
espied
دیده بانی کردن
espies
دیده بانی کردن
espy
دیده بانی کردن
espying
دیده بانی کردن
shock concrete
بتن ضرب دیده
you have been seen
دیده شده اید
sentinels
دیده بان کشیک
stager
گرگ باران دیده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com