English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
underdeveloped areas مناطق عقب مانده و کم پیشرفت
Other Matches
enclave economices اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند
submarine sanctuaries مناطق مخصوص تمرینات غیررزمی زیردریایی مناطق تمرین اموزشی ضدزیردریایی
reserved area مناطق حفافت شده ارتشی مناطق ممنوعه
summary areas مناطق اطلاعاتی دریایی مناطق یاد شده در خلاصه وضعیت دریایی
moving havens مناطق ازاد از نظر حرکت زیردریاییها مناطق امن حرکت دریایی
arid erosion فرسایش مناطق خشک فرسایش مناطق کم اب
idle balance مانده راکد مانده غیرفعال
hards پس مانده کتان یاشاهدانه پس مانده
rinsing پس مانده ابکشی پس مانده
retort residue ته مانده یا پس مانده قرع
residue check بررسی تشخیص خطا که در آن داده دریافتی با یک مجموعه اعداد تقسیم میشود و باقی مانده بررسی میشود با باقی مانده مورد نظر
cultivated areas مناطق مزروعی
arctic regions مناطق قطبی
tropical مناطق حاره
avernus مناطق جهنمی
association areas مناطق ارتباطی
hazardous locations مناطق خطر
hinterlands مناطق داخلی کشور
pantropical واقع در مناطق حاره
cateran اهل مناطق مرتفع
pantropic واقع در مناطق حاره
hinterland مناطق داخلی کشور
color zones مناطق گیرنده رنگ
humid tropics مناطق حاره مرطوبی
havens مناطق امن دریایی
cultures عوارض شهری مناطق شهرنشین
culturing عوارض شهری مناطق شهرنشین
culture عوارض شهری مناطق شهرنشین
gap filler رادارمخصوص پوشش مناطق باز
poach شکار در مناطق ممنوعه و حفافت شده
poached شکار در مناطق ممنوعه و حفافت شده
poaches شکار در مناطق ممنوعه و حفافت شده
zonation طرز پخش و انتشارموجودات در مناطق جغرافیایی
rain forest جنگل انبوه مناطق گرم و پرباران
liberated مناطق ازاد شده ازاشغال دشمن
havens مناطق امن از نظر عبور و مروردریایی
maritime aircraft هواپیمایی برای عمل کردن روی مناطق دریایی
coverage index کالک نمایش مناطق زیرپوشش شناسایی عکاسی هوایی
exfiltration خارج کردن عده ها از مناطق تحت کنترل دشمن
williwa وزش ناگهانی باد یا هوای سرد در مناطق کوهستانی
terai کلاه لبه پهن نمدی سفیدپوستان مناطق حاره
jaywalkers پیاده ایکه از وسط مناطق ممنوعه خیابان عبور میکند
jaywalker پیاده ایکه از وسط مناطق ممنوعه خیابان عبور میکند
supertropical bleach نوعی ماده ضدعفونی فوق العاده قوی مخصوص مناطق حاره
automatic terminal information service ارسال مداوم اطلاعات غیرکنترلی ثبت شده در مناطق ترمینالهای دذارای ترافیک سنگین
lifting پیشرفت
lifts پیشرفت
head way پیشرفت
attainments پیشرفت
attainment پیشرفت
progressions پیشرفت
progression پیشرفت
promotion پیشرفت
advancement پیشرفت
furtherance پیشرفت
accomplishment پیشرفت
achievements پیشرفت
growth پیشرفت
growths پیشرفت
achievement پیشرفت
developments پیشرفت
lift پیشرفت
undeveloed بی پیشرفت
lifted پیشرفت
progressing پیشرفت
headway پیشرفت
advancing <adj.> پیشرفت
advance پیشرفت
achievement age سن پیشرفت
development پیشرفت
advance پیشرفت
advances پیشرفت
underdeveloped کم پیشرفت
promotions پیشرفت
improvements پیشرفت
improvement پیشرفت
proceedings پیشرفت ها
advances پیشرفت ها
progression پیشرفت
improvement پیشرفت
progress پیشرفت
advance پیشرفت
advancing پیشرفت
progress پیشرفت
progresses پیشرفت
progressed پیشرفت
going پیشرفت
thrive پیشرفت کردن
becalming از پیشرفت بازداشتن
blooming پیشرفت کننده
thriving پیشرفت کردن
thrives پیشرفت کردن
improvement curve منحنی پیشرفت
to make headway پیشرفت کردن
becalmed از پیشرفت بازداشتن
thrived پیشرفت کردن
furthering پیشرفت کردن
progress chaser نافر پیشرفت
ongoing درحال پیشرفت
becalm از پیشرفت بازداشتن
furthered پیشرفت کردن
further پیشرفت کردن
achievement curve منحنی پیشرفت
achievement test آزمون پیشرفت
achievement motive انگیزه پیشرفت
achievement need نیاز پیشرفت
degree of advancement درجه پیشرفت
economic progress پیشرفت اقتصادی
n achievement نیاز پیشرفت
furthers پیشرفت کردن
becalms از پیشرفت بازداشتن
capability استعداد پیشرفت
academic achievement پیشرفت تحصیلی
scholastic achievement پیشرفت تحصیلی
accomplishment quotient بهر پیشرفت
achievement quotient بهر پیشرفت
aq بهر پیشرفت
come along پیشرفت کردن
developmental stage مرحله پیشرفت
advancing پیشرفت پیشروی
progressing پیشرفت پیشروی
progressing پیشرفت کار
velocity of advance تندی پیشرفت
to make way پیشرفت کردن
to gain ground پیشرفت کردن
the a of the army پیشرفت ارتش
technological improvement پیشرفت فنی
proceeding پیشرفت طرز
Luddite پیشرفت گریز
technical progress پیشرفت فنی
obstructionist از پیشرفت کارمجلس را از
progresses پیشرفت کار
progresses پیشرفت پیشروی
advances : پیشروی پیشرفت
progress پیشرفت کردن
progress پیشرفت پیشروی
progress پیشرفت کار
progressed پیشرفت کردن
progressed پیشرفت پیشروی
progressed پیشرفت کار
advance پیشرفت پیشروی
progressing پیشرفت کردن
advances پیشرفت پیشروی
progresses پیشرفت کردن
rise پیشرفت ترقی
Luddites پیشرفت گریز
beat پیشرفت زنش
progressivist پیشرفت گرای
progress of negotiations پیشرفت مذاکرات
to make progress پیشرفت کردن
accession دخول پیشرفت
reaction progress پیشرفت واکنش
developments رشد پیشرفت
development رشد پیشرفت
make a dent in <idiom> پیشرفت کردن
get ahead <idiom> پیشرفت کردن
here goes <idiom> پیشرفت کردن
rises پیشرفت ترقی
to unfold پیشرفت کردن
beats پیشرفت زنش
spits پیشرفت خشکی در دریا
advances پیشرفت طولی ناو
achievement battery مجموعه آزمون پیشرفت
spit پیشرفت خشکی در دریا
promotion ترفیع رتبه پیشرفت
promotions ترفیع رتبه پیشرفت
proceeding پیشرفت خلاصه مذاکرات
process پیشرفت تدریجی ومداوم
processes پیشرفت تدریجی ومداوم
progress report گزارش پیشرفت کار
advance پیشرفت طولی ناو
advancing پیشرفت طولی ناو
plain sailing پیشرفت بدون مانع
progress reporting گزارش پیشرفت کار
progressional دارای پیشرفت تدریجی
labor augmenting tednological progress پیشرفت تکنولوژی کارافزا
interim report گزارش پیشرفت کار
progress payments پرداختهای پیشرفت کار
f. morement جنبش برای پیشرفت
combat development پیشرفت اموزش رزمی
california achievement tests آزمونهای پیشرفت کالیفرنیا
to look back از پیشرفت خودداری کردن
advancement degree of reaction درجه پیشرفت واکنش
polar regions مناطق قطبی زمین سرزمینهای قطبی
dreg پس مانده
knub پس مانده
offscourings پس مانده
orts پس مانده
oversize materials rejects مانده
fag end ته مانده
fag ends ته مانده
played out مانده
deposit پس مانده
heel tap ته مانده
recrement پس مانده
tailling پس مانده
draff پس مانده
residve پس مانده
fordone مانده
forwearied مانده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com