Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
spillover benefits
منافع خارجی
Other Matches
invisible hand
فرد در تعقیب منافع شخصی خود بطورخودکار به حداکثر کردن منافع جامعه کمک میکند
positive externalities
صرفه جوئیهای خارجی عوارض خارجی مثبت پی امدهای خارجی مثبت
exterior angle
زاویهء خارجی کثیرالاضلاع زوایای خارجی حاصله ازتقاطع یک خط بادوخط موازی
external symbol dictionary
فهرست علائم خارجی فرهنگ لغات نمادهای خارجی
impurity
جزء تشکیل دهنده خارجی ناخالصی ماده خارجی
outwork
استحکامات خارجی دژ سنگرهای خارجی
foreign exchange
پول خارجی ارز خارجی
wilson
پرش از لبه خارجی یک اسکیت و چرخش کامل در هوا وبازگشت روی لبه خارجی اسکیت دیگر
external diseconomies
عوامل زیان اور خارجی عوامل نامطلوب خارجی
revenue
منافع
earnings
منافع
perquisites
منافع
perquisite
منافع
harmony of interests
سازگاری منافع
union
اشتراک منافع
vested interests
منافع مقرره
vested interest
منافع مقرره
tangible benefits
منافع مرئی
unions
اشتراک منافع
net benefits
منافع خالص
windfall gains
منافع اتفاقی
public interest
منافع عامه
capital gains
منافع سرمایهای
harmony of interests
هماهنگی منافع
benefit spillovers
نشر منافع
economic interest
منافع اقتصادی
conflict of interest
برخورد منافع
fictitious dividens
منافع موهوم
conflict of interest
تضاد منافع
class interests
منافع طبقاتی
private benefits
منافع خصوصی
mutual interests
منافع مشترک
fictious dividened
منافع موهوم
pure interest
منافع خالص
public interest
منافع عمومی
public benefits
منافع عمومی
separable accretions and benefits
نمائات و منافع منفصله
gains from trade
منافع حاصل از تجارت
rent
مال الاجاره منافع
social security benefits
منافع تامین اجتماعی
valuation of benefits
ارزش گذاری منافع
self regard
حفظ منافع شخصی
windfall gains
منافع باد اورده
vesture
منافع و نمائات زمین
solidarity
اشتراک منافع ومسئولیتها
undistributed earnings
منافع توزیع نشده
emblements
منافع حاصله از زمین
beneficial ownership
مالکیت به نسبت منافع
undistributed earnings
منافع تقسیم نشده
exchanged stabilization fund
مقصودتاسیسی است در ان پول خارجی و داخلی یک کاسه میشود و به این وسیله مظنه ارز خارجی ثابت نگهداشته میشود تا تنزل پول داخلی باعث رکود تجارت و عدم اعتماد نشود
emblements
منافع حاصله اززمین مزروعی
original and derivative estate
اصل مال یا نمائات یا منافع ان
explees
اجاره بها یا منافع زمین
the profits and accretions which are an
منافع و نمائات متصله مال
it is p to our interests
برای منافع مازیان اوراست
measurement of benefits and costs
اندازه گیری منافع و هزینه ها
tangible benefits
منافع مشهود فواید عینی
protection and indemnity club
باشگاه حفظ منافع و جبران خسارت
pray in aid
دعوی مطالبه منافع ناشی ازمحتویات یک سند
severalty
مالکیت انفرادی منافع زمین اجاره داری انحصاری
shifting use
مالکیت منافع زمین با درج شرط به نفع ثالث
saving
خودداری ازمصرف وجوه عدم تقسیم منافع و افزودن ان به سرمایه
p&l club
club indemnity protectionand باشگاه حفظ منافع و جبران خسارت
apportionment
افراز سرشکن کردن هزینه به چندسال به نسبت منافع حاصله در هر سال
profits a prendre
درCL عامل در حق علف چر وسایر منافع حاصله از زمین هم ذیحق میشود
intervener
در CL علت وروددعوی ثالث ممکن است نفع شخصی یا لزوم حفظ منافع جامعه باشد
lease
در Cl به معنی اخص به عقداجارهای که موضوع ان عین یا منافع اراضی باشد اطلاق میشود و الزاما" باید با سندکتبی برقرار شود
leases
در Cl به معنی اخص به عقداجارهای که موضوع ان عین یا منافع اراضی باشد اطلاق میشود و الزاما" باید با سندکتبی برقرار شود
pork barrel
برنامه دولتی دارای منافع مادی برای اشخاص تصویب کننده ان یا برای دولت
unfriendly act
هر نوع عملی که از یک دولت سر بزند و دولت دیگر در آن ضرری نسبت به منافع خود مشاهده کند
dedication
اهداء کردن اهداء وقف بر مصالح عامه اختصاص اموال خصوصی جهت مصارف و منافع عمومی
dedications
اهداء کردن اهداء وقف بر مصالح عامه اختصاص اموال خصوصی جهت مصارف و منافع عمومی
contra preferentum rule
درصورت گنگ بودن متن قرارداد بنحوی تعبیر میگرددکه حداقل منافع نویسنده قرارداد را دربر داشته باشد
back berm
سکوی پایه خارجی خاکریز سکوی شیببر پایه خارجی خاکریز
consuls
نمایندهای است که از کشوری به کشوردیگر اعزام میشود تا مصالح و منافع شخصی و تجاری اتباع کشور متبوع خود را درکشور مرسل الیه حفظ کند سر کنسول
consul
نمایندهای است که از کشوری به کشوردیگر اعزام میشود تا مصالح و منافع شخصی و تجاری اتباع کشور متبوع خود را درکشور مرسل الیه حفظ کند سر کنسول
estate in common
درCL حالتی را گویند که دو یاچند نفر در زمینی با عناوین مختلف و یا با عنوان واحدولی در ازمنه مختلف اشتراک منافع داشته باشند ملک مشاع
term
مدت استمرار تصرف مال غیرمنقول مدت تمتع از منافع مدت محدودی که یک دادگاه جهت طرح و فصل دعاوی تشکیل داده است
terming
مدت استمرار تصرف مال غیرمنقول مدت تمتع از منافع مدت محدودی که یک دادگاه جهت طرح و فصل دعاوی تشکیل داده است
termed
مدت استمرار تصرف مال غیرمنقول مدت تمتع از منافع مدت محدودی که یک دادگاه جهت طرح و فصل دعاوی تشکیل داده است
capital gain
منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
externals
خارجی
exogenous
خارجی
extraneous
خارجی
exteriors
خارجی
exotic
خارجی
foreign
خارجی
international line
خط خارجی
exterior
خارجی
outer
خارجی
outward
خارجی
gringo
خارجی
gringos
خارجی
abextra
خارجی
extern
خارجی
exoteric
خارجی
exosphere
خارجی
oversea
خارجی
outsides
خارجی
peripheral
خارجی
aliens
خارجی
outsiders
خارجی
alien
خارجی
outsider
خارجی
outside
خارجی
extra
خارجی
extra-
خارجی
extras
خارجی
outboard
خارجی
external
خارجی
concrete object
عین خارجی
apophyge
منحنی خارجی
apophysis
منحنی خارجی
external force
نیروی خارجی
external delay
تاخیر خارجی
external docuhentation
مستندات خارجی
external interrupt
وقفه خارجی
superior conjunction
مقارنه خارجی
external menory
حافظه خارجی
superior planets
سیارههای خارجی
external memory
حافظه خارجی
exosphere
قسمت خارجی جو
extrinsic
بیرونی خارجی
external load
بار خارجی
facade
نمای خارجی
external label
برچسب خارجی
spillover effects
اثرات خارجی
apothesis
منحنی خارجی
external command
فرمان خارجی
ectoparasite
انگل خارجی
exterior ballistics
بالیستیک خارجی
exterior varnish
جلای خارجی
external armature
ارمیچر خارجی
external cost
هزینه خارجی
external control
کنترل خارجی
external combustion
احتراق خارجی
external circuit
مدار خارجی
external benefits
فواید خارجی
exterior varnish
لاک خارجی
outboard profile
نیمرخ خارجی
inflow of foreign funds
ورودسرمایههای خارجی
immission
انتشار خارجی
imbody
صورت خارجی
overseas agent
نماینده خارجی
overseas trade
معاملات خارجی
foreign trade
تجارت خارجی
foreign trade
بازرگانی خارجی
foreign reserves
ذخائر خارجی
foreign policy
سیاست خارجی
foreign particle
جسم خارجی
outwork
سنگر خارجی
outward opening
دهانه خارجی
outer connection
اتصال خارجی
outer fix
رمپ خارجی
outer planets
سیارات خارجی
outer wall
دیوار خارجی
outness
کیفیت خارجی
outside caliper
کولیس خارجی
negative externalities
زیانهای خارجی
outside cause
علت خارجی
outside diameter
قطر خارجی
outside power
جریان خارجی
load curve
خم بار خارجی
outside view
منظره خارجی
foreign loan
وام خارجی
foreign law
حقوق خارجی
foreign deposit
سپرده خارجی
external store
انباره خارجی
external storage
حافظه خارجی
renvoi
تبعیدشخص خارجی
external storage
انباره خارجی
external sort
جورکردن خارجی
external security
امنیت خارجی
external reperence
ارجاع خارجی
spillover costs
هزینههای خارجی
external reference
ارجاع خارجی
external reference
مرجع خارجی
external pressure
فشار خارجی
external symbol
علامت خارجی
external thread
دنده خارجی
foreign currency
ارز خارجی
foreign currencies
پولهای خارجی
foreign bill
برات خارجی
foreign aid
کمک خارجی
extrinsic factor
عامل خارجی
exteroceptive
محرک خارجی
externalization
خارجی کردن
externalities
اثرات خارجی
externalities
پی امدهای خارجی
external variable
متغیر خارجی
external transaction
معاملات خارجی
external operation
عملیات خارجی
foreign national
تبعه خارجی
externalised
خارجی کردن
acrotic
بیرونی خارجی
outside view
نمای خارجی
adventitious
خارجی الحاقی
foreign exchange
پول خارجی
slough
پوسته خارجی
angle of emergence
زاویه خارجی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com