Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 132 (6 milliseconds)
English
Persian
waiter
منتظر
waiters
منتظر
anticipatory
منتظر
wistful
منتظر
waiting
منتظر
anticipant
منتظر
anticipator
منتظر
expectant of
منتظر
trray
منتظر
Other Matches
standbys
منتظر عملیات ماندن منتظر باشید
standby
منتظر عملیات ماندن منتظر باشید
caretaker status
وضعیت منتظر استفاده تاسیسات ذخیره تاسیسات منتظر اشغال
inexpectant
نا منتظر
awaited
منتظر بودن
await
منتظر بودن
awaiting
منتظر بودن
to look out
منتظر بودن
awaits
منتظر بودن
abhide
منتظر بودن
trray
منتظر شدن
hang about
در نزدیکی منتظر بودن
to look for anything
منتظر چیزی شدن
on deck
دونده منتظر نوبت
less than release unit
یکان منتظر حمل
i await you
منتظر شما هستم
i pause for a reply
منتظر پاسخ هستم
hold breath
منتظر یک اتفاق بودن
to wait for any one
منتظر کسی شدن
to look forward to something
منتظر چیزی شدن
hold one's horses
<idiom>
باصبوری منتظر ماندن
sweat out
<idiom>
با دلواپسی منتظر بودن
expected
انتظار داشتن منتظر بودن
expects
انتظار داشتن منتظر بودن
await
منتظر شدن انتظار داشتن
expecting
انتظار داشتن منتظر بودن
expect
انتظار داشتن منتظر بودن
awaits
منتظر شدن انتظار داشتن
awaiting
منتظر شدن انتظار داشتن
awaited
منتظر شدن انتظار داشتن
abide
منتظر شدن وفا کردن
abided
منتظر شدن وفا کردن
abides
منتظر شدن وفا کردن
bide one's time
<idiom>
صبورانه منتظر فرصت بودن
we watched for his arrival
منتظر ورود او شدیم یا بودیم
to wait for a favorable opportunity
منتظر یک فرصت مطلوب بودن
lie over
متمایل بودن منتظر ماندن
to look forward to something
با خوشحالی منتظر چیزی شدن
mark time
<idiom>
منتظر وقوع چیزی بودن
stick around
<idiom>
همین دوروبر منتظر ماندن
I'm looking forward to seeing you again.
منتظر دیدار دوباره شما هستم.
to feverishly look forward to something
با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
cool one's heels
<idiom>
به علت بی ادبی دیگران منتظر ماندن
to look forward to something excitedly
با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
wait
چشم براه بودن منتظر شدن
waits
چشم براه بودن منتظر شدن
sleep
وضعیت سیستم که منتظر سیگنال است
sleeping
وضعیت سیستم که منتظر سیگنال است
sleeps
وضعیت سیستم که منتظر سیگنال است
he made me wait
مرا منتظر یا معطل نگاه داشت
waited
چشم براه بودن منتظر شدن
job
شماره یک کار در صف که منتظر پردازش است
readied
که منتظر است تا قابل استفاده شود
jobs
شماره یک کار در صف که منتظر پردازش است
readies
که منتظر است تا قابل استفاده شود
readying
که منتظر است تا قابل استفاده شود
ready
که منتظر است تا قابل استفاده شود
To stand someone up .
کسی را قال گذاشتن ( منتظر ؟ معطل گذاردن )
I'm looking forward to your next email.
من مشتاقانه منتظر ایمیل بعدی تان می شوم.
task
ذخیره موقت کارهای منتظر برای پردازش
tasks
ذخیره موقت کارهای منتظر برای پردازش
queues
صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
queued
صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
queue
صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
queueing
صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
Do you think it advisable to wait here
آیا مصلحت هست که اینجا منتظر بمانیم
I'm really looking forward to the weekend.
من مشتاقانه منتظر تعطیلات آخر هفته هستم.
readied
خط وط ارتباطی یا وسایلی که منتظر دستیابی داده است
readies
خط وط ارتباطی یا وسایلی که منتظر دستیابی داده است
ready
خط وط ارتباطی یا وسایلی که منتظر دستیابی داده است
readying
خط وط ارتباطی یا وسایلی که منتظر دستیابی داده است
Time and tide wait for no man .
<proverb>
زمان و جریان آب هرگز منتظر کسى نمى مانند.
I very much look forward to meeting you soon.
من خیلی مشتاقانه منتظر دیدار با شما به زودی هستم.
queues
لیست دادههای , که منتظر پردازش هستند , مجموعهای ازمتن ها
it will pay to wait
به منتظر شدنش نمیارزد صبر کردنش ارزش دارد
queue
لیست دادههای , که منتظر پردازش هستند , مجموعهای ازمتن ها
queued
لیست دادههای , که منتظر پردازش هستند , مجموعهای ازمتن ها
queueing
لیست دادههای , که منتظر پردازش هستند , مجموعهای ازمتن ها
answer
مودم منتظر برای دریافت تماس تلفنی و ایجاد ارتباط
answered
مودم منتظر برای دریافت تماس تلفنی و ایجاد ارتباط
answering
مودم منتظر برای دریافت تماس تلفنی و ایجاد ارتباط
answers
مودم منتظر برای دریافت تماس تلفنی و ایجاد ارتباط
demanded
پردازش داده وقتی که آماده شد ونه منتظر ماندن برای آن
demand
پردازش داده وقتی که آماده شد ونه منتظر ماندن برای آن
demands
پردازش داده وقتی که آماده شد ونه منتظر ماندن برای آن
queueing
مدت زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال منتظر بمانند
queued
صق بالاکهای منتظر پردازش که با روش دستیابی ترتیبی بازیابی شده اند
queued
مدت زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال منتظر بمانند
queue
صق بالاکهای منتظر پردازش که با روش دستیابی ترتیبی بازیابی شده اند
queues
مدت زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال منتظر بمانند
queueing
صق بالاکهای منتظر پردازش که با روش دستیابی ترتیبی بازیابی شده اند
queue
مدت زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال منتظر بمانند
queues
صق بالاکهای منتظر پردازش که با روش دستیابی ترتیبی بازیابی شده اند
sequential access
صف بلاکهای منتظر برای پردازش , که با روش دستیابی ترتیبی بازیابی میشود
buffer
فضایی موقت ذخیره سازی برای دادهای که منتظر پردازش است
qsam
صف بلاکهای منتظر برای پردازش که با استفاده روش دستیابی تربیتی بازیابی میشود
input
دستور زبان برنامه نویسی که منتظر ورود داده می ماند از پورت یا صفحه کلید
inputted
دستور زبان برنامه نویسی که منتظر ورود داده می ماند از پورت یا صفحه کلید
contentions
سیستم کنترل ارتباطی که در آن وسیله باید منتظر زمان آزاد پیش از ارسال داده شود
contention
سیستم کنترل ارتباطی که در آن وسیله باید منتظر زمان آزاد پیش از ارسال داده شود
holds
بخشی از برنامه که تکراری میشود تا توسط عملی قط ع شود. البته وقتی که منتظر پاسخی هسیم از صفحه کلید یا وسیله
holds
بخشی از برنامه که تکرار میشود تا توسط عمل قط ع شود. البته وقتی که منتظر پاسخی هستیم از صفحه کلید یا وسیله
hold
بخشی از برنامه که تکراری میشود تا توسط عملی قط ع شود. البته وقتی که منتظر پاسخی هسیم از صفحه کلید یا وسیله
hold
بخشی از برنامه که تکرار میشود تا توسط عمل قط ع شود. البته وقتی که منتظر پاسخی هستیم از صفحه کلید یا وسیله
job
فایل حاوی کارها با نام کارها که منتظر پردازش هستند
jobs
فایل حاوی کارها با نام کارها که منتظر پردازش هستند
deadline
منتظر تعمیر متوقف کردن وسایل برای تعمیر
deadlines
منتظر تعمیر متوقف کردن وسایل برای تعمیر
loop
بخشی از برنامه که تکرار میشود تا عملی را متوقف کند بیشتر برای وقتی که منتظر پاسخ از صفحه کلید یا وسیله است به کار می رود
loops
بخشی از برنامه که تکرار میشود تا عملی را متوقف کند بیشتر برای وقتی که منتظر پاسخ از صفحه کلید یا وسیله است به کار می رود
looped
بخشی از برنامه که تکرار میشود تا عملی را متوقف کند بیشتر برای وقتی که منتظر پاسخ از صفحه کلید یا وسیله است به کار می رود
look out
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
look for
منتظر بودن درجستجو بودن
wait condition
1-وضعیت غیرفعال پردازنده که منتظر ورودی از وسیله جانبی است . 2-دستور خالی برای کاهش سرعت پردازنده تا حافظه یا رسانه جانبی کندتر به آن برسد
wait state
1-وضعیت غیرفعال پردازنده که منتظر ورودی از وسیله جانبی است . 2-دستور خالی برای کاهش سرعت پردازنده تا حافظه یا رسانه جانبی کندتر به آن برسد
casual detachment
یکان جدا شده و منتظر دستوریا ماموریت قسمت جدا شده
carriers
پروتکل ارتباطات شبکهای که از ارسال دو منبع در یک زمان جلوگیری میکند و باید منتظر شوند و سپس ارسال کنند. قابل استفاده برای کنترل ارسال داده روی شبکه ایترنت
carrier
پروتکل ارتباطات شبکهای که از ارسال دو منبع در یک زمان جلوگیری میکند و باید منتظر شوند و سپس ارسال کنند. قابل استفاده برای کنترل ارسال داده روی شبکه ایترنت
bolshevism
مکتبی متفرع از مارکسیسم که مبدع ان لنین بوده است و مبتنی است بر تاکید این مسئله که طبقه پرولتاریا باید با جنبش و اعمال قوه و بدون اینکه منتظر فرسودگی خودبخودی سیستم کاپیتالیستی باشد قدرت سیاسی را به دست گیرد.
originate
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originated
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originating
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originates
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com