Total search result: 201 (11 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
I'm looking forward to seeing you again. |
منتظر دیدار دوباره شما هستم. |
|
|
Other Matches |
|
I very much look forward to meeting you soon. |
من خیلی مشتاقانه منتظر دیدار با شما به زودی هستم. |
i await you |
منتظر شما هستم |
i pause for a reply |
منتظر پاسخ هستم |
I'm really looking forward to the weekend. |
من مشتاقانه منتظر تعطیلات آخر هفته هستم. |
standbys |
منتظر عملیات ماندن منتظر باشید |
standby |
منتظر عملیات ماندن منتظر باشید |
caretaker status |
وضعیت منتظر استفاده تاسیسات ذخیره تاسیسات منتظر اشغال |
revives |
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن |
revived |
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن |
revive |
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن |
reeducate |
دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن |
unregenerate |
دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار |
reship |
دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن |
unregenerated |
دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار |
visitant |
دیدار گر |
interviewing |
دیدار |
interviews |
دیدار |
interview |
دیدار |
visitation |
دیدار |
interviewed |
دیدار |
visitations |
دیدار |
visiter |
دیدار گر |
meet |
دیدار |
meets |
دیدار |
regaining |
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به |
regain |
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به |
regains |
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به |
regained |
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به |
visitable |
دیدار پذیر |
visits |
بازدید دیدار |
visit |
بازدید دیدار |
See you again . So long. |
به امید دیدار |
visitational |
عیادت دیدار |
aurevior |
بامید دیدار |
drop in <idiom> |
دیدار کوتاه |
visited |
بازدید دیدار |
sight seeing |
دیدار منافر جالب |
grudged |
دیدار دو رغیب دیرین |
grudge |
دیدار دو رغیب دیرین |
grudges |
دیدار دو رغیب دیرین |
to have an i. with any one |
باکسی دیدار و گفتگو کردن |
reunion |
بهم پیوستگی تجدید دیدار |
reunions |
بهم پیوستگی تجدید دیدار |
landfalls |
دیدار خشکی املاک واراضی موروثی |
landfall |
دیدار خشکی املاک واراضی موروثی |
loops |
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود |
loop |
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود |
looped |
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود |
landfall n |
دیدار خشکی زمینی که ناگهان بمیراث کسی دراید |
reopen |
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل |
reopens |
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل |
reopened |
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل |
reopening |
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل |
am |
هستم |
i am pushed for money |
هستم |
I'm |
من هستم |
groundhopper [British English] |
طرفدار فوتبال که مرتب همه بازیهای دور [از خانه] تیم خود را دیدار میکند. |
I'm your age. |
من هم سن شما هستم. |
iam d. to go |
ارزومندرفتن هستم |
i have not a dry t. on me |
سر تا پا خیس هستم |
i feel |
گرسنه هستم |
i am under obligation to him |
من ممنون او هستم |
we owe him for his services |
خدمات او هستم |
I'm thirsty. |
من تشنه هستم. |
I am sure that ... |
من مطمئن هستم که ... |
I'm hungry. |
من گرسنه هستم. |
anticipatory |
منتظر |
trray |
منتظر |
expectant of |
منتظر |
wistful |
منتظر |
inexpectant |
نا منتظر |
anticipator |
منتظر |
anticipant |
منتظر |
waiting |
منتظر |
waiter |
منتظر |
waiters |
منتظر |
i a with you on that matter |
من در ان موضوع با شماموافق هستم |
i am bend on going |
مصمم هستم بروم |
own a house |
دارای خانهای هستم |
feet dry |
روی هدف هستم |
Next to you I'm slim. |
در مقایسه با تو من لاغر هستم. |
i own that house |
من صاحب ان خانه هستم |
i maintain |
قائل هستم به اینکه ... |
Join the club! |
من هم درشرایطی مشابه هستم ! |
i feel sleepy |
خواب الود هستم |
I am at your disposal. |
من دراختیار تان هستم |
i am at your service |
در خدمت شما هستم |
i am under obligation to him |
زیر بارمنت او هستم |
iam in bad |
خیلی در تنگی هستم |
I am certain of it. |
من درباره اش مطمئن هستم. |
awaiting |
منتظر بودن |
awaits |
منتظر بودن |
awaited |
منتظر بودن |
trray |
منتظر شدن |
to look out |
منتظر بودن |
await |
منتظر بودن |
abhide |
منتظر بودن |
iam a for his life |
برای جانش دل واپس هستم |
I feel like a fifth wheel. |
من حس می کنم [اینجا] اضافی هستم. |
i am impatient for it |
ازان بابت بیطاقت هستم |
I've been here for five days. |
پنج روزه که من اینجا هستم. |
i am about that |
من در این خصوص دلواپس هستم |
i owe him & |
پنج لیره به او بدهکار هستم |
I am on intimate terms with one of the ministers . |
با یکی از وزراء نزدیک هستم |
I come from Iran . I am Iranian. |
من اهل ایران هستم (ایرانی ام ) |
i am in a hurry for it |
عجله دارم یا در شتاب هستم |
I am a strange in this town. |
دراین شهر غریب هستم |
That is my line ( field ) . |
خودم این کاره هستم |
redintegrate |
دوباره درست کردن دوباره بر قرار کردن |
sweat out <idiom> |
با دلواپسی منتظر بودن |
to look forward to something |
منتظر چیزی شدن |
hold one's horses <idiom> |
باصبوری منتظر ماندن |
to wait for any one |
منتظر کسی شدن |
less than release unit |
یکان منتظر حمل |
hang about |
در نزدیکی منتظر بودن |
hold breath |
منتظر یک اتفاق بودن |
to look for anything |
منتظر چیزی شدن |
on deck |
دونده منتظر نوبت |
I have done my homework. I know how to cope . |
من درسم را روان هستم (می دانم چه؟ کنم ) |
I'm full. |
من سیر شدم [هستم] . [اصطلاح روزمره] |
I'll be happy to help [assist] you. |
من با کمال میل در اختیار شما هستم. |
I agree with you completely. |
من کاملا با نظر شما موافق هستم. |
I look forward to receiving your reply. |
من در انتظار دریافت پاسخ شما هستم. |
I know the area more or less . |
کم وبیش با این منطقه آشنا هستم |
i wrote as neatly as he did |
من همان اندازه پاکیزه هستم که او نوشت |
I always make a point of being on time . I always try to be punctual . |
همیشه مقید هستم که سر وقت بیایم |
I am the bread winner of the family . |
نان آور خانه ( خانواده ) هستم |
I am your humble servant . I defer to you . |
من کوچک شما هستم (اخلاص ارادت ) |
i am not made of salt |
مگر من نمک هستم که ازباران بترسم |
It seems I am not welcome (wanted) here. |
مثل اینکه من اینجا زیادی هستم |
I am very orderly and systematic in my work . |
درکارهایم خیلی مرتب ومنظم هستم |
mark time <idiom> |
منتظر وقوع چیزی بودن |
lie over |
متمایل بودن منتظر ماندن |
abides |
منتظر شدن وفا کردن |
abide |
منتظر شدن وفا کردن |
abided |
منتظر شدن وفا کردن |
to wait for a favorable opportunity |
منتظر یک فرصت مطلوب بودن |
to look forward to something |
با خوشحالی منتظر چیزی شدن |
expects |
انتظار داشتن منتظر بودن |
awaiting |
منتظر شدن انتظار داشتن |
await |
منتظر شدن انتظار داشتن |
stick around <idiom> |
همین دوروبر منتظر ماندن |
bide one's time <idiom> |
صبورانه منتظر فرصت بودن |
awaits |
منتظر شدن انتظار داشتن |
we watched for his arrival |
منتظر ورود او شدیم یا بودیم |
expect |
انتظار داشتن منتظر بودن |
expected |
انتظار داشتن منتظر بودن |
expecting |
انتظار داشتن منتظر بودن |
awaited |
منتظر شدن انتظار داشتن |
I am prepared for any eventuality. |
برای هر گونه پیش آمدی آماده هستم |
steadying |
فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی |
steady |
فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی |
steadiest |
فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی |
steadied |
فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی |
My only problem is money . |
تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم ) |
steadies |
فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی |
Apropos of nothing, she then asked me if I was hungry. |
سپس او [زن] از من بی دلیل پرسید که آیا من گرسنه هستم. |
iam so tired that i cannot eat |
چندان خسته هستم که نمیتوانم چیزی بخورم |
No one sent me, I am here on my own account. |
هیچکسی من را نفرستاد من بحساب خودم اینجا هستم. |
sleeping |
وضعیت سیستم که منتظر سیگنال است |
job |
شماره یک کار در صف که منتظر پردازش است |
cool one's heels <idiom> |
به علت بی ادبی دیگران منتظر ماندن |
he made me wait |
مرا منتظر یا معطل نگاه داشت |
jobs |
شماره یک کار در صف که منتظر پردازش است |
waits |
چشم براه بودن منتظر شدن |
waited |
چشم براه بودن منتظر شدن |
sleeps |
وضعیت سیستم که منتظر سیگنال است |
wait |
چشم براه بودن منتظر شدن |
to feverishly look forward to something |
با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن |
readying |
که منتظر است تا قابل استفاده شود |
ready |
که منتظر است تا قابل استفاده شود |
to look forward to something excitedly |
با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن |
readies |
که منتظر است تا قابل استفاده شود |
readied |
که منتظر است تا قابل استفاده شود |
sleep |
وضعیت سیستم که منتظر سیگنال است |
I'm old enough to take care of myself. |
من به اندازه کافی بزرگ هستم که مواضب خودم باشم. |
I'm dying to know what happened. |
خیلی هیجان زده هستم که بشنوم چه اتفاقی افتاده. |
readies |
خط وط ارتباطی یا وسایلی که منتظر دستیابی داده است |
readied |
خط وط ارتباطی یا وسایلی که منتظر دستیابی داده است |
queue |
صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند |
readying |
خط وط ارتباطی یا وسایلی که منتظر دستیابی داده است |
ready |
خط وط ارتباطی یا وسایلی که منتظر دستیابی داده است |
tasks |
ذخیره موقت کارهای منتظر برای پردازش |
task |
ذخیره موقت کارهای منتظر برای پردازش |
I'm looking forward to your next email. |
من مشتاقانه منتظر ایمیل بعدی تان می شوم. |
queued |
صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند |
Do you think it advisable to wait here |
آیا مصلحت هست که اینجا منتظر بمانیم |
queues |
صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند |
To stand someone up . |
کسی را قال گذاشتن ( منتظر ؟ معطل گذاردن ) |
queueing |
صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند |
salvos |
در رهگیری هوایی یعنی موافب باشید اماده شلیک هستم |
I am thinking of baby number two as I am not getting any younger. |
من به فکر داشتن کودک شماره دو هستم چون من که جوانترنمی شوم . |
queued |
لیست دادههای , که منتظر پردازش هستند , مجموعهای ازمتن ها |
queueing |
لیست دادههای , که منتظر پردازش هستند , مجموعهای ازمتن ها |
queues |
لیست دادههای , که منتظر پردازش هستند , مجموعهای ازمتن ها |
it will pay to wait |
به منتظر شدنش نمیارزد صبر کردنش ارزش دارد |
Time and tide wait for no man . <proverb> |
زمان و جریان آب هرگز منتظر کسى نمى مانند. |
queue |
لیست دادههای , که منتظر پردازش هستند , مجموعهای ازمتن ها |
Can you show me on the map where I am? |
آیا ممکن است به من روی نقشه نشان بدهید که کجا هستم؟ |
I am a great believer in using natural things for cleaning. |
من هوادار بزرگی در استفاده از چیزهای طبیعی برای تمیز کردن هستم. |