Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (32 milliseconds)
English
Persian
to divert
[British E]
/ detour
[American E]
[the]
traffic
منحرف کردن ترافیک
Other Matches
road traffic
ترافیک جاده ترافیک خیابان
deviated
منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
deviate
منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
deviates
منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
deviating
منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
to bring traffic to a standstill
ترافیک را متوقف کردن
to direct traffic through
ترافیک را از طریق...هدایت کردن
to open something to
[the]
traffic
چیزی را برای
[دسترسی به]
ترافیک باز کردن
averted
منحرف کردن
deflecting
منحرف کردن
wring
منحرف کردن
deflects
منحرف کردن
draw off
منحرف کردن
pervert
منحرف کردن
averting
منحرف کردن
perverts
منحرف کردن
averts
منحرف کردن
diverted
منحرف کردن
perverting
منحرف کردن
wrings
منحرف کردن
diverts
منحرف کردن
intervert
منحرف کردن
wringing
منحرف کردن
bend
منحرف کردن
divert
منحرف کردن
deflected
منحرف کردن
deflect
منحرف کردن
swerves
منحرف کردن
swerving
منحرف کردن
call off
منحرف کردن
swerve
منحرف کردن
swerved
منحرف کردن
avert
منحرف کردن
detours
خط سیر را منحرف کردن
skews
منحرف کج نگاه کردن
skewing
منحرف کج نگاه کردن
skew
منحرف کج نگاه کردن
distracts
منحرف کردن توجه
to call off
منحرف یامنصرف کردن
distract
منحرف کردن توجه
to put off the scent
ازجاده منحرف کردن
detour
خط سیر را منحرف کردن
antevert
به جلو منحرف کردن
to fly off
شورش کردن طغیان کردن منحرف شدن
warp
منحرف کردن تاب برداشتن
warps
منحرف کردن تاب برداشتن
warped
منحرف کردن تاب برداشتن
warps
تاب دار کردن منحرف کردن
warp
تاب دار کردن منحرف کردن
warped
تاب دار کردن منحرف کردن
shunted
ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
shunt
ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
shunts
ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
angle block
سد راه شدن از کنار برای منحرف کردن حریف
deflect
منحرف کردن منکسر کردن
alienate
بیگانه کردن منحرف کردن
deflects
منحرف کردن منکسر کردن
deflected
منحرف کردن منکسر کردن
deflecting
منحرف کردن منکسر کردن
alienates
بیگانه کردن منحرف کردن
alienating
بیگانه کردن منحرف کردن
to p off an awkward situation
حواس خود را از کیفیت بدی منحرف و به چیز دیگری متوجه کردن
deflector
صفحه تیغه یا وسیله دیگری برای منحرف کردن یک جریان یا حرکت
swerved
عدول کردن منحرف کردن کج کردن
swerving
عدول کردن منحرف کردن کج کردن
swerves
عدول کردن منحرف کردن کج کردن
swerve
عدول کردن منحرف کردن کج کردن
trafficking
ترافیک
traffics
ترافیک
trafficked
ترافیک
traffic
ترافیک
telephone traffic recorder
ثبات ترافیک
telecommunication traffic
ترافیک ارتباطات
traffic flow
کشش ترافیک
single lane
[file]
traffic
ترافیک تک خطی
density of traffic
تراکم ترافیک
street traffic
ترافیک
[جاده]
frequency of calls
تراکم ترافیک
high speed traffic
ترافیک سریع
traffic control
کنترل ترافیک
traffic on public roads
ترافیک
[جاده]
induced traffic
ترافیک القایی
telephone traffic
ترافیک تلفنی
dense traffic
ترافیک سنگین
traffic induit
ترافیک القایی
through traffic
ترافیک ترانزیتی
telecommunication traffic
ترافیک مخابرات
heavy traffic
ترافیک سنگین
in normal situations on public roads
در ترافیک معمولی خیابان
average daily traffic
[ADT]
متوسط ترافیک روزانه
commercial road traffic
ترافیک جاده تجاری
moving traffic
ترافیک در حال حرکت
turning traffic
ترافیک پیچ دار
to obstruct
[tie up]
(the) traffic
مانع ترافیک شدن
rush-hour traffic
ساعت شلوغی ترافیک
to block
[hold up]
(the) traffic
ترافیک را نگه داشتن
There is heavy traffic.
ترافیک سنگین است.
The traffic is heavy.
ترافیک سنگین است.
to regulate the flow of traffic
[جریان]
ترافیک را کنترل کرن
to regulate the traffic
[جریان]
ترافیک را کنترل کرن
During the rush hours.
درساعات شلوغی
[پر رفت وآمد پر ترافیک]
Is there a road with little traffic?
آیا جاده ای با ترافیک کمتر هست؟
road capacity
کشش جاده ازنظر حداکثر ترافیک
air traffic control radar system
راداری کمکی در سیستم کنترلی ترافیک هوایی
to be closed to
[all]
traffic
برای
[همه نوع]
ترافیک بسته بودن
siding
[railway]
دوراهی راه آهن
[برای بیرون بودن از ترافیک]
parking siding
دوراهی راه آهن
[برای بیرون بودن از ترافیک]
stabling siding
دوراهی راه آهن
[برای بیرون بودن از ترافیک]
parking siding
دوراهی راه اهن
[برای بیرون بودن از ترافیک]
siding
[railway]
دوراهی راه اهن
[برای بیرون بودن از ترافیک]
stabling siding
دوراهی راه اهن
[برای بیرون بودن از ترافیک]
serial
روش ارسال ترافیک شبکه TCP/ IP روی خط سری , مثل مودم تلفن
serials
روش ارسال ترافیک شبکه TCP/ IP روی خط سری , مثل مودم تلفن
lost
منحرف
deviating
منحرف
hell bent
منحرف
deviant
منحرف
digressional
منحرف
hell-bent
منحرف
amiss
منحرف
perverted
منحرف
deviated
منحرف
awry
منحرف
deviate
منحرف
perverse
منحرف
aberrant
منحرف
pervert
منحرف
astray
منحرف
deviates
منحرف
perverting
منحرف
deviator
منحرف
deviants
منحرف
perverts
منحرف
automatic terminal information service
ارسال مداوم اطلاعات غیرکنترلی ثبت شده در مناطق ترمینالهای دذارای ترافیک سنگین
slipped
روش ارسال ترافیک شبکه TCP/ IP روی خط سریال مثل اتصال مودم تلفن
slips
روش ارسال ترافیک شبکه TCP/ IP روی خط سریال مثل اتصال مودم تلفن
slip
روش ارسال ترافیک شبکه TCP/ IP روی خط سریال مثل اتصال مودم تلفن
swerving
منحرف شدن
swerved
منحرف شدن
excurse
منحرف شدن
digressively
بطور منحرف
divertive
منحرف کننده
swerve
منحرف شدن
hell bent
منحرف شده
swerves
منحرف شدن
perversity
منحرف بودن
diversionary
منحرف کننده
fall off
منحرف شدن
deviating
منحرف شدن
deviator
منحرف شونده
deflecting
منحرف شدن
digressing
منحرف شدن
deviates
منحرف شدن
astray
منحرف بیراه
deflects
منحرف شدن
deviated
منحرف شدن
divert
منحرف شدن
pay off
منحرف شدن
deviate
منحرف شدن
diverts
منحرف شدن
step aside
منحرف شدن
diverted
منحرف شدن
curving
کم کم منحرف شدن
curve
کم کم منحرف شدن
to step aside
منحرف شدن
digresses
منحرف شدن
deflected
منحرف شدن
curves
کم کم منحرف شدن
deflect
منحرف شدن
errant
منحرف بدنام
digressed
منحرف شدن
hell-bent
منحرف شده
digress
منحرف شدن
divertor switch
کلید منحرف کننده
twisty
پیچ دار منحرف
oblique
غیر مستقیم منحرف
devious
غیر مستقیم منحرف
deflector plates
صفحههای منحرف کننده
deflecting voltage
ولتاژ منحرف کننده
deflecting electrode
الکترد منحرف کننده
back slide
منحرف شدن از مسیر
deflecting electrode
صفحه منحرف کننده
crosstalk
سیگنالهی ناخواسته درمجموعهای از مدارات ارتباطی یا کامپیوتری که ازوجود ترافیک در کانالهای دیگر یا از تداخل ناشی میشود
wander
اواره بودن منحرف شدن
diversionary attack
تک منحرف کننده توجه دشمن
wandered
اواره بودن منحرف شدن
wanders
اواره بودن منحرف شدن
yaw
ازمسیر خود منحرف شدن
jumps
تغییرمسیر دادن و منحرف شدن
incorruptible
فساد نا پذیر منحرف نشدنی
slips
سرخوردن منحرف شدن از مسیر
slipped
سرخوردن منحرف شدن از مسیر
magnetic deflection field
میدان منحرف کننده مغناطیسی
yawed
ازمسیر خود منحرف شدن
baffles
منحرف کننده جریان سیال
slip
سرخوردن منحرف شدن از مسیر
baffled
منحرف کننده جریان سیال
baffling
منحرف کننده جریان سیال
baffle
منحرف کننده جریان سیال
falloff
متوجه بودن منحرف شدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com