English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 48 (3 milliseconds)
English Persian
limited منحصر
one منحصر
ones منحصر
straitlaced منحصر
limitary منحصر
straightlaced منحصر
Other Matches
singular منحصر بفردی
exclusive منحصر به فرد
singularity منحصر بفردی
sole owner مالک منحصر
nonpar <adj.> منحصر بفردی
particular تک منحصر بفرد
sole منحصر بفرد
soles منحصر بفرد
unique منحصر بفرد
limit منحصر کردن
uniquely منحصر بفرد
sole agent نماینده منحصر بفرد
sole offspring فرزند منحصر بفرد
sole representative نماینده منحصر بفرد
exclusive منحصر بفرد گران
suigeneris اختصاصی منحصر بفرد
unique solution راه حل منحصر بفرد
unique solution جواب منحصر بفرد
single value ارزش منحصر بفرد
singleton یک سطرشعر یا بند منحصر بفرد
monotypic دارای نوع منحصر بفرد
phoenixes مرغ افسانهای منحصر بفرد عنقا
He's one of a kind. او [مرد] آدمی منحصر به فرد است.
elements یک عنصر منحصر به فرد داده در آرایه
element یک عنصر منحصر به فرد داده در آرایه
phoenix مرغ افسانهای منحصر بفرد عنقا
handlers برنامهای با یک کار منحصر بفرد که کنترل یک ورودی
cyclones منطقهای با فشار بارومتری کم و گردبادهای منحصر به فرد
cyclone منطقهای با فشار بارومتری کم و گردبادهای منحصر به فرد
current expenditure هزینهای که فایده ان منحصر به یک دوره مالی باشد
handler برنامهای با یک کار منحصر بفرد که کنترل یک ورودی
curie point دمای بحرانی منحصر به فردبرای هر ماده که بالاتر از ان مواد فرومانیتیک خاصیت مغناطیسی دائم یاموقت خودرا ازدست میدهند
restricts منحصر کردن دچار تضییقات کردن
restricting منحصر کردن دچار تضییقات کردن
restrict منحصر کردن دچار تضییقات کردن
individual منحصر بفرد متعلق بفرد
confining محدود کردن منحصر کردن
confine محدود کردن منحصر کردن
individuals منحصر بفرد متعلق بفرد
primary key [کلید اصلی، همچنین کلید اولیه نامیده می شود، یک کلید در یک پایگاه داده رابطه ای است که منحصر به فرد برای هر رکورد است.]
uniquely فرد منحصر به فرد
unique فرد منحصر به فرد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com