English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
time cost curve منحنی مخارج برحسب زمان
Other Matches
hydrograph منحنی ابگذری برحسب زمان
velocities تندی برحسب زمان
velocity تندی برحسب زمان
program cost مخارج اجرای یک برنامه مخارج پیش بینی شده
decay curves منحنی نمایش کاهش تشعشعات اتمی در زمان معین
inseparable cost حالتی که چند نوع کالا در یک واحدتولیدی ساخته شود و هزینه و مخارج هر یک نسبت به کل مخارج اختیارا" تعیین گردد
at pleasure برحسب دلخواه برحسب میل
learning curve منحنی که نمودار این مطلب است که باتکرار یک عمل زمان انجام ان عمل کوتاهتر می گردد
curvilineal دارای خطوط منحنی محدودبخطوط منحنی
phillips curve منحنی است که بر اساس ان رابطه بین نرخ بیکاری و نرخ تورم درانگلستان را نشان میدهد.شکل اولیه این منحنی
evolute بسط منحنی مسطح وابسته به منحنی مسطح بعقب برگشته
lead curve خط منحنی گرفتن سبقت درتیراندازی منحنی سبقت توپ
line haul زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
curves خط منحنی منحنی مسیر
curving خط منحنی منحنی مسیر
curve خط منحنی منحنی مسیر
cache مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
iso product curve منحنی برابری محصول منحنی محصول یکسان
shift of a demand curve انتقال منحنی تقاضا جابجائی منحنی تقاضا
outside اسکی بیرونی در منحنی پیچ لبه خارجی از منحنی پیچ اسکی
outsides اسکی بیرونی در منحنی پیچ لبه خارجی از منحنی پیچ اسکی
aggregate expenditures مخارج کل
disbursements مخارج
outgoing مخارج
outlays مخارج
expenses مخارج
spending مخارج
expenditures مخارج
realtime زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
porterage مخارج باربری
operating cost مخارج عملیاتی
operating expenses مخارج عملیاتی
social outlays مخارج اجتماعی
military spending مخارج نظامی
superstitious uses مخارج خرافاتی
tax expenditures مخارج مالیاتی
indirect expenses مخارج غیرمستقیم
expenditure approach روش مخارج
national spending مخارج ملی
rate of spending نرخ مخارج
cost estimate تخمین مخارج
costs of proceedings مخارج عدلیه
rate of spending میزان مخارج
reasonable scale مخارج متعارفه
foot پرداختن مخارج
public expenditures مخارج عمومی
freight charges مخارج حمل
postage مخارج پستی
holding costs مخارج نگهداری
budget expenditures مخارج بودجه
portage مخارج باربری
incidental expenses مخارج اتفاقی
actual expenses مخارج واقعی
estimate of costs تخمین مخارج
licence fee مخارج پروانه
management expenses مخارج اداری
luxury spending مخارج تجملی
wasteful expenditures مخارج بیهوده
management expenses مخارج مدیریت
capital expenditure مخارج سرمایهای
expenditure مخارج صرف
municipal spending مخارج شهرداری
welfare expenditures مخارج رفاهی
marginal outlays مخارج نهائی
national expenditures مخارج ملی
wage costs مخارج دستمزد
travelling expenses مخارج سفر
expense account حساب مخارج
military expenditure مخارج نظامی
expense accounts حساب مخارج
circuit روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
marginal propensity to expend میل نهائی به مخارج
deduction of expenses کسر مخارج [اقتصاد]
marginal propensity to spend میل نهائی به مخارج
marginal propensity to expend تمایل نهائی به مخارج
free of all charges بدون هیچگونه مخارج
noncash expenditures مخارج غیر نقدی
overhead مخارج کلی سرجمع
unfinanced مخارج پرداخت نشده
outlays هزینههای سرمایهای مخارج
sumptuary law قانون تحدید مخارج
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
in terms of برحسب
unitage برحسب
at the request of برحسب
in conformity with برحسب
agreeably to برحسب
in accordance with برحسب
incompliance with برحسب
all the expenses fell on him تمام مخارج به گردن اوافتاد
You need spare no expense . نگران خرج ( مخارج ) آن نباش
support a family متکفل مخارج خانوادهای بودن
by usage برحسب عادت
contingent [accidental] <adj.> برحسب تصادف
coincidental <adj.> برحسب تصادف
casual [not planned] <adj.> برحسب تصادف
adventitious <adj.> برحسب تصادف
accidental <adj.> برحسب تصادف
tonnage وزن برحسب تن
percentage برحسب درصد
percentages برحسب درصد
by a coincidence <adv.> برحسب اتفاق
by chance <adv.> برحسب اتفاق
outwardly برحسب فاهر
by happenstance <adv.> برحسب اتفاق
by hazard <adv.> برحسب اتفاق
to out ward seeming برحسب فاهر
coincidentally <adv.> برحسب اتفاق
fortuitously <adv.> برحسب اتفاق
custom برحسب عادت
fortuitous <adj.> برحسب تصادف
As the case may be . برحسب مورد( آن)
accidentally <adv.> برحسب اتفاق
accidently <adv.> برحسب اتفاق
as it happens <adv.> برحسب اتفاق
hit or miss برحسب تصادف
stochastical <adj.> برحسب تصادف
stochastic <adj.> برحسب تصادف
at choice برحسب دلخواه
random <adj.> برحسب تصادف
haphazardly برحسب تصادف
haphazard <adj.> برحسب تصادف
to برحسب مطابق
at random <adv.> برحسب اتفاق
pursuant to مطابق برحسب
by accident <adv.> برحسب اتفاق
incidental <adj.> برحسب تصادف
incidentally <adv.> برحسب اتفاق
auxiliary contours خطوط میزان منحنی واسطه خطوط میزان منحنی تکمیلی
self support اتکاء بخود تکفل مخارج خود
postpaid مخارج پستی قبلا پرداخت شده
To cut down expenses . خرج را کم کردن ( مخارج راپایین آوردن )
tonnage گنجایش کشتی برحسب تن
fortuitously برحسب اتفاق اتفاقا
by chance برحسب اتفاق یاتصادف
cl برحسب بار هر کامیون
mileage سنجش برحسب میل
pounder برحسب لیره کوبنده
milage سنجش برحسب میل
tonnage برحسب شماره تن بارگیر
ritually برحسب ایین وشعائر
classis تقسیم برحسب طبقه
happy go lucky برحسب تصادف لاقید
compass bearing موقعیت برحسب قطبنما
age group competition مسابقه برحسب گروه سنی
prioritized برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
headings حرکت برحسب قطب نما
per standard compass برحسب قطب نمای استاندارد
heading حرکت برحسب قطب نما
proration توزیع برحسب مدت یانسبت
prioritizing برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
transvaluation سنجش ارزش برحسب معیارجدیدی
prioritizes برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
prioritised برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
prioritising برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
prioritize برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
pounder وزن شده برحسب رطل
size distribution of income توزیع درامد برحسب مقدار
poundage مقدار پولی برحسب لیره
prioritises برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
f.o.b قیمت کالا بدون احتساب مخارج حمل و بیمه
gauge pressure فشار در عمق معین برحسب فشارسنج
heading سمت حرکت قایق برحسب قطبنما
candlepower میزان شدت نور برحسب تعدادشمع
headings سمت حرکت قایق برحسب قطبنما
seed رده بندی برحسب مهارت وقدرت
kilovoltage نیروی برق برحسب هزار ولت
seeds رده بندی برحسب مهارت وقدرت
access time کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
references نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
postpaid پاکت تمبردار یا امانتی که قبلا مخارج پست ان پرداخت میشود
bareboat charter ضمانت نامه تضمین حرکت کشتی و پرداخت مخارج پرسنل ان
presents زمان حاضر زمان حال
seek time زمان جستجو زمان طلب
presented زمان حاضر زمان حال
present زمان حاضر زمان حال
arrivals زمان حضور زمان رسیدن
arrival زمان حضور زمان رسیدن
presenting زمان حاضر زمان حال
response time زمان جواب زمان پاسخگویی
transvaluate سنجیدن ارزش برحسب معیار جدیدی نوسنجیدن
permittivity واحد اندازه گیری الکتریسیته برحسب فاراده
voltages نیروی الکتریک برحسب ولت اختلاف سطح
percentile محاسبه شده بقرار هر صدی برحسب درصد
transvalue سنجیدن ارزش برحسب معیار جدیدی نوسنجیدن
voltage نیروی الکتریک برحسب ولت اختلاف سطح
functional shift تغییر یک کلمه یا عبارت برحسب مقتضیات دستوری
read time زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
sizes سایز ساختن یارده بندی کردن برحسب اندازه
size سایز ساختن یارده بندی کردن برحسب اندازه
volt ampere اندازه گیری نیروی برق برحسب ولتاژ و امپر
metric system سیستم اندازه گیری که واحدهای ان برحسب متر یک باشد
footage طول چیزی برحسب فوت مقدار فیلم بفوت
tour of duty زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com