Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English
Persian
to fix up
منزل دادن پوشانیدن
Other Matches
accommodates
منزل دادن
accommodated
منزل دادن
accommodate
منزل دادن
encamps
منزل دادن
accomodate
منزل دادن
encamping
منزل دادن
encamped
منزل دادن
encamp
منزل دادن
lodges
منزل دادن
lodged
منزل دادن
lodge
منزل دادن
encage
منزل دادن
house
منزل دادن پناه دادن
houses
منزل دادن پناه دادن
housed
منزل دادن پناه دادن
to put up
منزل دادن به نامزد کردن
rooms
مسکن گزیدن منزل دادن به
put-up
طرح کردن منزل دادن
put up
طرح کردن منزل دادن
room
مسکن گزیدن منزل دادن به
to put on
پوشانیدن
inundating
از اب پوشانیدن
inundates
از اب پوشانیدن
endue
پوشانیدن
inundated
از اب پوشانیدن
wainscot
پوشانیدن
wainscots
پوشانیدن
inundate
از اب پوشانیدن
gears
پوشانیدن
gear
پوشانیدن
geared
پوشانیدن
drape
باپارچه پوشانیدن
cases
پوشانیدن صندوق
garb
جامه پوشانیدن به
garb
لباس پوشانیدن
draped
باپارچه پوشانیدن
case
پوشانیدن صندوق
drapes
باپارچه پوشانیدن
draping
باپارچه پوشانیدن
overgrow
روی چیزی را پوشانیدن
wrap
قنداق کردن پوشانیدن
wraps
قنداق کردن پوشانیدن
cover
روکش کردن پوشانیدن پوشش
coverings
روکش کردن پوشانیدن پوشش
covers
روکش کردن پوشانیدن پوشش
enclothe
لباس پوشاندن رخت پوشانیدن
crape
نوار ابریشمی سیاه سیاه پوشانیدن
homes
منزل
stage
منزل
lodges
منزل
pieds-a-terre
منزل
lodge
منزل
houseful
یک منزل بر
lodged
منزل
home
منزل
domiciles
منزل
domicile
منزل
abode
منزل
abodes
منزل
withindoors
در منزل
commorancy
منزل
pied-a-terre
منزل
dwellings
منزل
hearths
منزل
hearth
منزل
dwelling
منزل
biding
منزل
inns
منزل
habitation
منزل
houses
منزل
house
منزل
halting place
منزل
habitations
منزل
stages
منزل
housed
منزل
hospices
منزل
hospice
منزل
lodging
منزل
inn
منزل
lodgings
منزل
board
منزل کردن
home address
آدرس منزل
camped
منزل کردن
camps
منزل کردن
dwelling house
منزل مسکونی
house
منزل گزیدن
residance telephone
تلفن منزل
abides
منزل کردن
abide
منزل کردن
accommodating
منزل مناسب
boarded
منزل کردن
camp
منزل کردن
quarters
منزل بخش
to move out
[از منزل]
رفتن
roosts
منزل کرن
roosting
منزل کرن
housework
کار منزل
house arrest
توقیف در منزل
roosted
منزل کرن
roost
منزل کرن
lodgment or lodge
منزل گیری
to take up one's quarters
منزل کزدن
housekeeping
اداره منزل
abided
منزل کردن
to shift one's lodging
تغییردادن منزل
He came out of the house.
از منزل درآمد
lodges
منزل کردن
outdoors
خارج از منزل
take up ones abode
منزل کردن
houses
منزل گزیدن
dwelling
منزل کردن
lodge
منزل کردن
homeward
بطرف منزل
digging
خانه منزل
lodged
منزل کردن
home economics
تدبیر منزل
alfresco
خارج از منزل
dwellings
منزل کردن
dwelt
منزل کرد
household economy
تدبیر منزل
home economics
اقتصاد منزل
housed
منزل گزیدن
dwelt
منزل داشت
withindoors
اشخاص داخل منزل
I am staying at the hotel.
در هتل منزل دارم.
To put up at a place .
درجایی منزل کردن
search warrants
حکم تفتیش منزل
well lodged
دارای منزل راحت
WI'll you take me home?
مرا به منزل می رسانید ؟
lodgement
منزل گیری استقرار
to move out
[از منزل]
بارکشی کردن
manor
ملک تیولی منزل
houseplant
گیاه توی منزل
accommodation
منزل وسایل راحتی
halfway houses
منزل نیمه راه
halfway house
منزل نیمه راه
petted
حیوان اهلی منزل
house wiring switch
کلید برق منزل
houseplants
گیاه توی منزل
pets
حیوان اهلی منزل
pet
حیوان اهلی منزل
manors
ملک تیولی منزل
search warrant
حکم تفتیش منزل
lodgment
منزل گیری استقرار
Is there anybody at home ? Anybody home ?
کسی منزل هست ؟
house service meter
کنتور برق منزل
accommodations
منزل وسایل راحتی
I'll be at home today .
امروز منزل خواهم بود
He went home on leave .
مرخصی گرفت رفت منزل
eating out
صرف غذا بیرون از منزل
speciality of the house
غذای مخصوص طبخ منزل
outhouse
منزل یا حیاط پهلویی یا دورافتاده
easement
راحت شدن از درد منزل
A load askew does not reach its destination .
<proverb>
بار کج به منزل نمى رسد .
domiciles
منزل یا مرکز مهم امور
outhouses
منزل یا حیاط پهلویی یا دورافتاده
domicile
منزل یا مرکز مهم امور
come and take p luck with us
بفرمایدبرویم منزل هرچه پیداشدباهم می خوریم
Could you put us up for the night ?
ممکن است شب را اینجا منزل کنیم ؟
subsidized accommodation
منزل با کمک هزینه
[کرایه و غیره]
I'd like to have a place of my own
[to call my own]
.
من منزل خودم را می خواهم داشته باشم.
A light burden soon reaches home .
<proverb>
بار سبک زود به منزل مى رسد .
where do you live
کجا زندگی می کنید یا منزل دارید
with whom do you board
پیش کی غذا میخورید و منزل میکنید
Try to be home before dark.
سعی کن قبل از تاریک شدن بیایی منزل
barracking
منزل کارگران کلبه یا اطاقک موقتی انبارکاه
barracked
منزل کارگران کلبه یا اطاقک موقتی انبارکاه
barrack
منزل کارگران کلبه یا اطاقک موقتی انبارکاه
Floreale
[سبک تزئینات منزل در معماری هنر نوی ایتالیا]
The hotel was home from home .
هتل مثل منزل خودمان بود ( راحت وکم تشریفات )
to register with the police
نشانی خود را در اداره پلیس ثبت کردن
[نقل منزل]
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home .
اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
Lets go to my house for pot luck .
برویم منزل ما با لا خره یک لقمه نان وپنیر پیدا می شود
reduces
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
Home , sweet home .
هیچ کجا منزل خود آدم نمی شود ( ازنظرراحتی وغیره )
yule log
کنده بزرگی که شب میلادبمناسبت اغاز مراسم عید دربخاری منزل گذارند
consents
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
quarantines
در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantine
در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantined
در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantining
در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
ferry
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to put any one up to something
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
example is better than precept
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to sue for damages
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
defined
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
expand
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conducting
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expanding
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
Recent search history
✘ Close
Contact
 |
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com