English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
English Persian
accommodation منزل وسایل راحتی
accommodations منزل وسایل راحتی
Other Matches
unaccommodated بدون وسایل راحتی
beach gear وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
cpu سیگنالهای واسط بین CPU و وسایل جانبی یا وسایل ورودی / خروجی
prevention of stripping ممانعت از کار وسایل اکتشافی دشمن یا اکتشاف وسایل مخابراتی و رادارخودی
tackled درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackle درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackles درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackling درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
recovering جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recover جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
mounting وسایل سوار شده روی یک دستگاه سر هم کردن وسایل
recovers جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
excess property وسایل اضافه بر سازمان وسایل اضافی
channel واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeled واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeling واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channelled واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channels واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
pipeline assets وسایل و لولههای سوخت رسانی سیستم لوله کشی وسایل نصب لوله
map نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
maps نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
bios توابع سیستم که واسط بین زمان برنامه نویسی سطح بالا و وسایل جانبی سیستم است تا ورودی خروجی وسایل استاندارد را بررسی کند
service test ازمایش از وضعیت تجهیزات و وسایل پشتیبانی ازمایش امادگی رزمی وسایل
comfortableness راحتی
convenience راحتی
easing راحتی
conveniences راحتی
relief راحتی
eases راحتی
eased راحتی
ease راحتی
computation of replacement factors محاسبه عمر قانونی وسایل محاسبه زمان تعویض وسایل
dispersal lays محوطههای تفرقه وسایل وخودروها محوطههای پناهگاه وسایل و خودروها
slippers کفش راحتی
fleshpots راحتی جسمانی
arm chair صندلی راحتی
comforter راحتی بخش
comforters راحتی بخش
morris chair صندلی راحتی
shoepac کفش راحتی
shoepack کفش راحتی
slack suit لباس راحتی
easement راحتی اسایش
davenport نیمکت راحتی
armchair صندلی راحتی
armchairs صندلی راحتی
pantofle کفش راحتی
slipper کفش راحتی
sandal کفش راحتی
sandals کفش راحتی
plimsoll کفش راحتی
plimsolls کفش راحتی
discomfort relief ratio بهر راحتی- ناراحتی
sock کفش راحتی بی پاشنه
juliet کفش راحتی زنانه
circulating آنچه به راحتی می چرخد
warm one's blood/heart <idiom> احساس راحتی کردن
peacefulness راحتی صلح جوئی
off duty مرخصی راحتی نگهبانی
red concept جدا کردن وسایل مخابراتی ارسال پیامهای طبقه بندی شده و رمز از وسایل ارسال پیامهای کشف
security blanket <idiom> استفاده از چیزی برای راحتی
ease of movement سهولت حرکت راحتی مانور
huarache کفش راحتی پاشنه کوتاه
sit back <idiom> راحتی داشتن ،مرخصی گرفتن
whip up <idiom> به راحتی وسریع به انجام رساندن
landing aids وسایل کمک ناوبری فرودهواپیما وسایل کمکی فرودهواپیما
pioneer tools وسایل حفاری و تهیه استحکامات وسایل مهندسی حفاری
cryptoancillary equipment وسایل و تجهیزات رمز وسایل تامین ارسال رمز
hammock chair صندلی راحتی تاشوکه پشت ان پارچه ایست
basics توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
basic توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
ergonomics علم و تکنولوژی ایمنی راحتی و سادگی استفاده ازماشین
reducing تبدیل داده فایل به حالت فشرده تر که به راحتی قابل پردازش باشد
reduce تبدیل داده فایل به حالت فشرده تر که به راحتی قابل پردازش باشد
reduces تبدیل داده فایل به حالت فشرده تر که به راحتی قابل پردازش باشد
plug مدار الکترونیکی کوچک که به راحتی وارد سیستم میشود تا توانش را افزایش دهد
plugs مدار الکترونیکی کوچک که به راحتی وارد سیستم میشود تا توانش را افزایش دهد
plugging مدار الکترونیکی کوچک که به راحتی وارد سیستم میشود تا توانش را افزایش دهد
basic issue items وسایل همراه اقلام عمده اقلام شارژ انبار وسایل عمده
partitions تقسیم فایل بزرگ یا بلاک به واحدهای کوچکتر به راحتی قابل دستیابی و مدیریت هستند
partition تقسیم فایل بزرگ یا بلاک به واحدهای کوچکتر به راحتی قابل دستیابی و مدیریت هستند
inn منزل
lodged منزل
hospices منزل
inns منزل
lodge منزل
lodges منزل
halting place منزل
dwellings منزل
domiciles منزل
houseful یک منزل بر
domicile منزل
biding منزل
abodes منزل
abode منزل
commorancy منزل
lodgings منزل
lodging منزل
hearths منزل
hearth منزل
stages منزل
stage منزل
hospice منزل
dwelling منزل
pieds-a-terre منزل
withindoors در منزل
housed منزل
house منزل
pied-a-terre منزل
houses منزل
habitation منزل
habitations منزل
homes منزل
home منزل
to move out [از منزل] رفتن
roosts منزل کرن
roosting منزل کرن
He came out of the house. از منزل درآمد
camped منزل کردن
roosted منزل کرن
camp منزل کردن
outdoors خارج از منزل
housekeeping اداره منزل
home address آدرس منزل
home economics تدبیر منزل
accommodating منزل مناسب
dwelling منزل کردن
roost منزل کرن
boarded منزل کردن
board منزل کردن
accommodate منزل دادن
residance telephone تلفن منزل
abide منزل کردن
lodges منزل کردن
lodge منزل کردن
lodged منزل دادن
lodged منزل کردن
quarters منزل بخش
accommodated منزل دادن
alfresco خارج از منزل
accommodates منزل دادن
lodge منزل دادن
camps منزل کردن
abided منزل کردن
abides منزل کردن
homeward بطرف منزل
digging خانه منزل
home economics اقتصاد منزل
lodges منزل دادن
housework کار منزل
take up ones abode منزل کردن
encamping منزل دادن
accomodate منزل دادن
to shift one's lodging تغییردادن منزل
dwelling house منزل مسکونی
dwelt منزل داشت
dwelt منزل کرد
to take up one's quarters منزل کزدن
houses منزل گزیدن
house منزل گزیدن
encage منزل دادن
housed منزل گزیدن
house arrest توقیف در منزل
encamps منزل دادن
encamp منزل دادن
dwellings منزل کردن
encamped منزل دادن
lodgment or lodge منزل گیری
household economy تدبیر منزل
MNP 0 پروتکل تصحیح خطای ارتباطی که میتواند داده راحتی روی اتصالات تلفن ضعیف منتقل کند
pets حیوان اهلی منزل
pet حیوان اهلی منزل
petted حیوان اهلی منزل
to move out [از منزل] بارکشی کردن
halfway houses منزل نیمه راه
search warrant حکم تفتیش منزل
search warrants حکم تفتیش منزل
house service meter کنتور برق منزل
halfway house منزل نیمه راه
withindoors اشخاص داخل منزل
lodgment منزل گیری استقرار
lodgement منزل گیری استقرار
house wiring switch کلید برق منزل
I am staying at the hotel. در هتل منزل دارم.
to fix up منزل دادن پوشانیدن
Is there anybody at home ? Anybody home ? کسی منزل هست ؟
To put up at a place . درجایی منزل کردن
WI'll you take me home? مرا به منزل می رسانید ؟
houseplants گیاه توی منزل
manor ملک تیولی منزل
manors ملک تیولی منزل
houseplant گیاه توی منزل
well lodged دارای منزل راحت
put-up طرح کردن منزل دادن
I'll be at home today . امروز منزل خواهم بود
to put up منزل دادن به نامزد کردن
outhouse منزل یا حیاط پهلویی یا دورافتاده
outhouses منزل یا حیاط پهلویی یا دورافتاده
speciality of the house غذای مخصوص طبخ منزل
put up طرح کردن منزل دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com