English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 220 (32 milliseconds)
English Persian
lodge منزل کردن
lodged منزل کردن
lodges منزل کردن
camp منزل کردن
camped منزل کردن
camps منزل کردن
abide منزل کردن
abided منزل کردن
abides منزل کردن
board منزل کردن
boarded منزل کردن
dwelling منزل کردن
dwellings منزل کردن
take up ones abode منزل کردن
Search result with all words
put up طرح کردن منزل دادن
put-up طرح کردن منزل دادن
to put up منزل دادن به نامزد کردن
To put up at a place . درجایی منزل کردن
to register with the police نشانی خود را در اداره پلیس ثبت کردن [نقل منزل]
to move out [از منزل] بارکشی کردن
Other Matches
hearths منزل
lodging منزل
house منزل
hearth منزل
lodgings منزل
inn منزل
inns منزل
dwellings منزل
houses منزل
domiciles منزل
domicile منزل
abode منزل
housed منزل
lodged منزل
lodges منزل
houseful یک منزل بر
abodes منزل
lodge منزل
dwelling منزل
pied-a-terre منزل
biding منزل
hospices منزل
habitation منزل
withindoors در منزل
habitations منزل
commorancy منزل
stages منزل
homes منزل
hospice منزل
pieds-a-terre منزل
home منزل
halting place منزل
stage منزل
residance telephone تلفن منزل
to shift one's lodging تغییردادن منزل
lodgment or lodge منزل گیری
dwelling house منزل مسکونی
home address آدرس منزل
accommodate منزل دادن
to move out [از منزل] رفتن
quarters منزل بخش
encage منزل دادن
accommodating منزل مناسب
house arrest توقیف در منزل
housework کار منزل
housekeeping اداره منزل
to take up one's quarters منزل کزدن
accommodated منزل دادن
accommodates منزل دادن
accomodate منزل دادن
roost منزل کرن
roosted منزل کرن
roosting منزل کرن
roosts منزل کرن
household economy تدبیر منزل
housed منزل گزیدن
He came out of the house. از منزل درآمد
homeward بطرف منزل
houses منزل گزیدن
encamp منزل دادن
dwelt منزل داشت
outdoors خارج از منزل
encamped منزل دادن
lodged منزل دادن
encamping منزل دادن
encamps منزل دادن
house منزل گزیدن
home economics تدبیر منزل
home economics اقتصاد منزل
lodges منزل دادن
dwelt منزل کرد
lodge منزل دادن
digging خانه منزل
alfresco خارج از منزل
search warrants حکم تفتیش منزل
halfway houses منزل نیمه راه
search warrant حکم تفتیش منزل
accommodations منزل وسایل راحتی
WI'll you take me home? مرا به منزل می رسانید ؟
accommodation منزل وسایل راحتی
houseplants گیاه توی منزل
halfway house منزل نیمه راه
manors ملک تیولی منزل
manor ملک تیولی منزل
withindoors اشخاص داخل منزل
pets حیوان اهلی منزل
pet حیوان اهلی منزل
lodgment منزل گیری استقرار
well lodged دارای منزل راحت
houseplant گیاه توی منزل
Is there anybody at home ? Anybody home ? کسی منزل هست ؟
lodgement منزل گیری استقرار
to fix up منزل دادن پوشانیدن
I am staying at the hotel. در هتل منزل دارم.
house service meter کنتور برق منزل
petted حیوان اهلی منزل
house wiring switch کلید برق منزل
rooms مسکن گزیدن منزل دادن به
room مسکن گزیدن منزل دادن به
I'll be at home today . امروز منزل خواهم بود
He went home on leave . مرخصی گرفت رفت منزل
easement راحت شدن از درد منزل
speciality of the house غذای مخصوص طبخ منزل
outhouses منزل یا حیاط پهلویی یا دورافتاده
outhouse منزل یا حیاط پهلویی یا دورافتاده
domiciles منزل یا مرکز مهم امور
domicile منزل یا مرکز مهم امور
A load askew does not reach its destination . <proverb> بار کج به منزل نمى رسد .
eating out صرف غذا بیرون از منزل
where do you live کجا زندگی می کنید یا منزل دارید
come and take p luck with us بفرمایدبرویم منزل هرچه پیداشدباهم می خوریم
subsidized accommodation منزل با کمک هزینه [کرایه و غیره]
with whom do you board پیش کی غذا میخورید و منزل میکنید
A light burden soon reaches home . <proverb> بار سبک زود به منزل مى رسد .
I'd like to have a place of my own [to call my own] . من منزل خودم را می خواهم داشته باشم.
Could you put us up for the night ? ممکن است شب را اینجا منزل کنیم ؟
barrack منزل کارگران کلبه یا اطاقک موقتی انبارکاه
Try to be home before dark. سعی کن قبل از تاریک شدن بیایی منزل
barracking منزل کارگران کلبه یا اطاقک موقتی انبارکاه
barracked منزل کارگران کلبه یا اطاقک موقتی انبارکاه
Floreale [سبک تزئینات منزل در معماری هنر نوی ایتالیا]
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home . اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
Lets go to my house for pot luck . برویم منزل ما با لا خره یک لقمه نان وپنیر پیدا می شود
The hotel was home from home . هتل مثل منزل خودمان بود ( راحت وکم تشریفات )
Home , sweet home . هیچ کجا منزل خود آدم نمی شود ( ازنظرراحتی وغیره )
yule log کنده بزرگی که شب میلادبمناسبت اغاز مراسم عید دربخاری منزل گذارند
housed منزل دادن پناه دادن
house منزل دادن پناه دادن
houses منزل دادن پناه دادن
quarantining در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantines در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantine در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantined در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
sterilising گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
woos افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
woo افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
wooed افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilizes گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
checked بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com