Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 153 (2 milliseconds)
English
Persian
to take up one's quarters
منزل کزدن
Other Matches
inns
منزل
lodged
منزل
withindoors
در منزل
lodge
منزل
pied-a-terre
منزل
pieds-a-terre
منزل
houseful
یک منزل بر
domiciles
منزل
domicile
منزل
halting place
منزل
commorancy
منزل
inn
منزل
stage
منزل
stages
منزل
hearth
منزل
hearths
منزل
lodging
منزل
lodgings
منزل
dwelling
منزل
dwellings
منزل
hospices
منزل
hospice
منزل
biding
منزل
abode
منزل
habitations
منزل
house
منزل
housed
منزل
habitation
منزل
home
منزل
abodes
منزل
homes
منزل
houses
منزل
lodges
منزل
roosted
منزل کرن
encamp
منزل دادن
roosting
منزل کرن
dwellings
منزل کردن
roosts
منزل کرن
outdoors
خارج از منزل
dwelling
منزل کردن
household economy
تدبیر منزل
encamped
منزل دادن
residance telephone
تلفن منزل
home address
آدرس منزل
He came out of the house.
از منزل درآمد
to move out
[از منزل]
رفتن
housework
کار منزل
house arrest
توقیف در منزل
to shift one's lodging
تغییردادن منزل
take up ones abode
منزل کردن
lodgment or lodge
منزل گیری
encage
منزل دادن
dwelling house
منزل مسکونی
accomodate
منزل دادن
encamps
منزل دادن
encamping
منزل دادن
roost
منزل کرن
lodged
منزل دادن
housekeeping
اداره منزل
lodge
منزل دادن
homeward
بطرف منزل
digging
خانه منزل
home economics
تدبیر منزل
home economics
اقتصاد منزل
accommodating
منزل مناسب
lodge
منزل کردن
alfresco
خارج از منزل
lodges
منزل کردن
lodges
منزل دادن
dwelt
منزل کرد
lodged
منزل کردن
dwelt
منزل داشت
houses
منزل گزیدن
abided
منزل کردن
abides
منزل کردن
abide
منزل کردن
accommodate
منزل دادن
house
منزل گزیدن
housed
منزل گزیدن
accommodated
منزل دادن
accommodates
منزل دادن
camps
منزل کردن
quarters
منزل بخش
board
منزل کردن
boarded
منزل کردن
camped
منزل کردن
camp
منزل کردن
houseplant
گیاه توی منزل
withindoors
اشخاص داخل منزل
halfway house
منزل نیمه راه
halfway houses
منزل نیمه راه
manors
ملک تیولی منزل
search warrant
حکم تفتیش منزل
search warrants
حکم تفتیش منزل
I am staying at the hotel.
در هتل منزل دارم.
To put up at a place .
درجایی منزل کردن
Is there anybody at home ? Anybody home ?
کسی منزل هست ؟
WI'll you take me home?
مرا به منزل می رسانید ؟
to move out
[از منزل]
بارکشی کردن
manor
ملک تیولی منزل
houseplants
گیاه توی منزل
lodgement
منزل گیری استقرار
pet
حیوان اهلی منزل
accommodation
منزل وسایل راحتی
pets
حیوان اهلی منزل
petted
حیوان اهلی منزل
house service meter
کنتور برق منزل
house wiring switch
کلید برق منزل
accommodations
منزل وسایل راحتی
lodgment
منزل گیری استقرار
to fix up
منزل دادن پوشانیدن
well lodged
دارای منزل راحت
speciality of the house
غذای مخصوص طبخ منزل
domicile
منزل یا مرکز مهم امور
room
مسکن گزیدن منزل دادن به
outhouse
منزل یا حیاط پهلویی یا دورافتاده
eating out
صرف غذا بیرون از منزل
outhouses
منزل یا حیاط پهلویی یا دورافتاده
A load askew does not reach its destination .
<proverb>
بار کج به منزل نمى رسد .
I'll be at home today .
امروز منزل خواهم بود
put-up
طرح کردن منزل دادن
to put up
منزل دادن به نامزد کردن
rooms
مسکن گزیدن منزل دادن به
put up
طرح کردن منزل دادن
domiciles
منزل یا مرکز مهم امور
easement
راحت شدن از درد منزل
He went home on leave .
مرخصی گرفت رفت منزل
I'd like to have a place of my own
[to call my own]
.
من منزل خودم را می خواهم داشته باشم.
subsidized accommodation
منزل با کمک هزینه
[کرایه و غیره]
A light burden soon reaches home .
<proverb>
بار سبک زود به منزل مى رسد .
come and take p luck with us
بفرمایدبرویم منزل هرچه پیداشدباهم می خوریم
where do you live
کجا زندگی می کنید یا منزل دارید
with whom do you board
پیش کی غذا میخورید و منزل میکنید
Could you put us up for the night ?
ممکن است شب را اینجا منزل کنیم ؟
Try to be home before dark.
سعی کن قبل از تاریک شدن بیایی منزل
barracked
منزل کارگران کلبه یا اطاقک موقتی انبارکاه
barrack
منزل کارگران کلبه یا اطاقک موقتی انبارکاه
barracking
منزل کارگران کلبه یا اطاقک موقتی انبارکاه
Floreale
[سبک تزئینات منزل در معماری هنر نوی ایتالیا]
to register with the police
نشانی خود را در اداره پلیس ثبت کردن
[نقل منزل]
Lets go to my house for pot luck .
برویم منزل ما با لا خره یک لقمه نان وپنیر پیدا می شود
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home .
اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
The hotel was home from home .
هتل مثل منزل خودمان بود ( راحت وکم تشریفات )
yule log
کنده بزرگی که شب میلادبمناسبت اغاز مراسم عید دربخاری منزل گذارند
Home , sweet home .
هیچ کجا منزل خود آدم نمی شود ( ازنظرراحتی وغیره )
houses
منزل دادن پناه دادن
housed
منزل دادن پناه دادن
house
منزل دادن پناه دادن
quarantine
در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantines
در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantined
در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantining
در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com