Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
effective beaten zone
منطقهای که 28 درصد گلوله ها دران فرود می اید
Other Matches
angle of arrival
زاویه فرود مسیر گلوله زاویه فرود گلوله
angle of fall
زاویه فرود گلوله
line of fall
خط فرود گلوله به زمین
dud probability
درصد احتمال عمل نکردن گلوله یا اصابت نکردن ان
point of fall
نقطه فرود گلوله به زمین به طور فرضی که با دهانه لوله در یک افق قرار دارد
sector scan
کاوش منطقهای با رادار تجسس منطقهای
demand elasticity
درصد تغییرتقاضای یک کالا نسبت به درصد تغییر قیمت ان کالا
Life is ten percent what happens to you and ninety percent how you respond to it.
ده درصد از زندگی، اتفاقاتی است که برایتان می افتد و نود درصد باقی مانده زندگی واکنش شما به این اتفاقات است.
diversionary landing
فرود انحرافی برای اغفال دشمن فرود منحرف کننده
ease turn
سرعت چرخش فرود چرخیدن یا دور زدن هواپیمابرای فرود
plunging fire
تیر با زاویه فرود زیاد اتش فرود اینده به جلو و عقب دشمن
geometrical percentage
درصد هندسی که عبارتست ازخارج قسمت سطح مقطع فولاد به سطح مقطع بتن دریک قطعه بتن مسلح ضرب درصد
regional forces
نیروهای چریکی منطقهای نیروهای جوانمردان منطقهای
misses
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
sensing
تخمین محل اصابت گلوله به زمین مشاهده ترکش گلوله
miss
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
missed
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
trend
مسیرانحراف گلوله در برد که معمولا باعث گذارخوردن گلوله میشود
trends
مسیرانحراف گلوله در برد که معمولا باعث گذارخوردن گلوله میشود
sabot
کمربند گلوله حلفه تمرکز یا وسیله ثبات گلوله در مسیر بوش استقرار لوله جوفی
fire ball
گلوله انفجاری گوی اتشین اتمی گلوله
clues
گلوله کردن بشکل کلاف یا گلوله نخ درامدن
clue
گلوله کردن بشکل کلاف یا گلوله نخ درامدن
frangible bullet
گلوله غیر فلزی بی استحکام گلوله نرم
bingo
علامت رمز برای اعلام حداقل سوخت برای فرود علامت رمزابلاغ فرود در فرودگاه یدکی
ogive
ورم تمرکز گلوله رومی گلوله
inventory fraction
نسبت درصد ذخیره مهمات درصد ذخیره مهمات
control surface
کف پوش متحرک باند فرود کف پوش قابل جمع اوری باند فرود
dud
منفجرنشدن گلوله گلوله ناپیدا
splinterproof
ضدبسکهای گلوله ضد قطعات گلوله
velocity jump
جهش لوله توپ یا جهش گلوله در اثر سرعت اولیه پرتاب گلوله
maximum ordinate
حداکثر ارتفاع سهمی گلوله ارتفاع نقطه اوج مسیر گلوله
territorial
منطقهای
zonal
منطقهای
regionally
منطقهای
zonary
منطقهای
zonular
منطقهای
regional
منطقهای
point
درصد
percentage
درصد
cent
درصد
cent-
درصد
centi-
درصد
cents
درصد
rates
درصد
rate
درصد
percentages
درصد
per cent
درصد
percent
درصد
base of trajectory
تصویر افقی مسیر گلوله پایه مسیر گلوله
nuclear stalemate
گلوله اتمی خارج از رده گلوله اتمی ممنوعه
area confinement facility
بازداشتگاه منطقهای
area defense
پدافند منطقهای
area fire
اتش منطقهای
area evacuation
تخلیه منطقهای
area signal center
مرکزمخابرات منطقهای
zones
دفاع منطقهای
regional center
مرکز منطقهای
area evacuation
اخراجات منطقهای
area target
هدف منطقهای
area monitoring
مراقبت منطقهای
area interdiction
ممانعت منطقهای
area study
بررسی منطقهای
zone defence
دفاع منطقهای
area target
اماج منطقهای
territorial
محلی منطقهای
regional economy
اقتصاد منطقهای
carpet bombing
بمباران منطقهای
regional gap
شکاف منطقهای
regional network
شبکه منطقهای
area bombing
بمباران منطقهای
regional projects
طرحهای منطقهای
regional trade
تجارت منطقهای
zone
دفاع منطقهای
zone purification
تصفیه منطقهای
regional development
توسعه منطقهای
zone refining
پالایش منطقهای
circuit court
دادگاه منطقهای
percentages
برحسب درصد
percentages
نسبت یا درصد
percentage
نسبت یا درصد
water content
درصد رطوبت
percentage
برحسب درصد
at % interest
با بهره 21 درصد
weight percent
درصد وزنی
percent salt
درصد نمک
volume percent
درصد حجمی
rate
نرخ
[درصد]
square base
کف گلوله یا قسمت ته گلوله
demolition belt
کمربند تخریب منطقهای
convalescent center
بیمارستان ثابت منطقهای
regionalist
منطقهای ناحیه گرای
regional planning
برنامه ریزی منطقهای
zonal tournament
تورنمنت منطقهای شطرنج
regionalistic
منطقهای ناحیه گرای
area sampling
نمونه گیری منطقهای
area control center
مرکز کنترل منطقهای
equilibrium moisture content
درصد رطوبت متعادل
surcharge
درصد هزینههای اضافی
trial rate
درصد ازمایش یک محصول
surcharges
درصد هزینههای اضافی
case fatality rate
درصد مرگ و میر
percent
از قرار صدی درصد
what p do you receive?
چند درصد می گیرد
deprossion
منطقهای با فشار بارومتری نسبتا کم
plastic zone
منطقهای که در ان خاکها زیر و رو میشوند
redeploy
از منطقهای به منطقه دیگراعزام داشتن
redeployed
از منطقهای به منطقه دیگراعزام داشتن
redeploying
از منطقهای به منطقه دیگراعزام داشتن
redeploys
از منطقهای به منطقه دیگراعزام داشتن
moisture content
درصد رطوبت موجود در خاک
pollen count
درصد گردههای گیاهی در هوا
one hyndred percent column graph
نمودار یکصد درصد ستونی
odds-on
دارای احتمال بیش از 5 درصد
optimum moisture content
درصد رطوبت مناسب خاک
profit margins
درصد سود از فروش خالص
profit margin
درصد سود از فروش خالص
pollen counts
درصد گردههای گیاهی در هوا
side spray
بسکهای جانبی گلوله ترکشهای جانبی گلوله
extended defense
پدافند در جبهه عریض به طور منطقهای
free zone
منطقهای که ازحقوق گمرکی معاف میباشد
What percentage of the people are literate?
چند درصد مردم با سواد هستند ؟
cyclones
منطقهای با فشار بارومتری کم و گردبادهای منحصر به فرد
cyclone
منطقهای با فشار بارومتری کم و گردبادهای منحصر به فرد
watershed
منطقهای که اب دریا یا رودخانه را پخش وتقسیم میکند
watersheds
منطقهای که اب دریا یا رودخانه را پخش وتقسیم میکند
equisignal zone
منطقهای که دارای امواج مغناطیسی یکسان است
Of this amount Europe's share is 20 percent.
از این مقدار ۲۰ درصد مال اروپا است.
30% down payment against bank guaranty
۳۰ درصد پیش پرداخت در برابر ضمانت بانکی
percentile
محاسبه شده بقرار هر صدی برحسب درصد
carpet bombing
توزیع بمب جهت پوشش یک منطقه بمباران منطقهای
therein
دران
progressive rebate
تخفیفی که با بالا رفتن حجم خرید به درصد ان افزوده می گردد
manning level
درصد پرسنل موجود ناو سطح استعداد پرسنلی وسیله
gradient
درصد شیب میزان تغییر درجه حرارت یافشار هوا
gradients
درصد شیب میزان تغییر درجه حرارت یافشار هوا
slideway
راهی که دران سر
thereabout
دران حدود
therabout
دران حدود
offing
دران نزدیکی ها
earthquake factor
مقدار درصد شتاب ثقلی که درطرح محاسبات ساختمانی منظور میگردد
intermediate area
منطقه واسطه دیدبانی رادار منطقهای به عمق 2 تا 01هزار متر در جلوی لشگر
wrought
اهنی که کمتر از سه درصد ذغال دارد و خیلی سخت و چکش خور است
percentile
یکی از مجموعههای نودونه طرح کمتر از آنکه کل درصد چیزی از بین روند
then
انگاه دران هنگام
therewith
دران هنگام بدانوسیله
it is not subject to review
دران روا نیست
nautch
که دران رقاص میرقصند
ballistics of penetration
شناسایی شرایط نفوذ گلوله شناسایی مسیر نفوذ گلوله
scrinium
لوله یاصندوقی که دران طوماربگذارند
thereis not a p of truth init
ذرهای راستی دران نیست
swimming bath
تن شو یاحوضی که دران شناتوان کرد
i had no voice in that matter
من دران قضیه رایی نداشتم
polytonality
ایجاد چندلحن دران واحد
polytony
ایجادچند لحن دران واحد
pot liquor
اب ته دیگ پس از پختن سبزیجات دران
errors slipped in
اشتباهاتی دران راه یافت
thumbhole
حفرهای که شست دران جابگیرد
crate
صندوقی که چینی یا شیشه دران میگذارند
crates
صندوقی که چینی یا شیشه دران میگذارند
dish water
ابی که دران فرف شسته باشند
cellaret
گنجهای که شیشههای باده دران میگذارند
gill net
دامی که چون ماهی دران بیافتد
mainstream
مسیر جویباری که دران اب جریان دارد
dish wash
ابی که دران فرف شسته باشند
oast
کورهای که رازک را دران خشک می کنند
flashpoints
درجهای ازگرماکه دران بخارمایعات فرارمیسوزد
flashpoint
درجهای ازگرماکه دران بخارمایعات فرارمیسوزد
impressibly
بطوریکه بتوان دران تاثیر کرد
flashingpoint
درجهای ازگرماکه دران بخارمایعات فرارمیسوزد
actinology
دانشی که دران از خواص نورگفتگو میکند
dripping pan
فرفی که چکیده کباب دران میریزد
deadfall
دامی که جانوران بزرگ دران زیراوارمیمانند
stacks
پیام خطا که وقتی نمایش داده میشود که حافظه خالی در کامپیوتر نباشد درصد نیاز برنامه
stacked
پیام خطا که وقتی نمایش داده میشود که حافظه خالی در کامپیوتر نباشد درصد نیاز برنامه
stack
پیام خطا که وقتی نمایش داده میشود که حافظه خالی در کامپیوتر نباشد درصد نیاز برنامه
crematoriums
کورهای که لاشه مرده یا اشغال را دران می سوزانند
protoxide
ترکیبی که حداقل ذرات اکسیژن دران باشد
slugfest
مسابقهای که دران ضربات سنگین ردوبدل میشود
dry town
شهری که فروش نوشابه دران ممنوع است
book message
نامهای که سایر گیرندگان دران قید نمیشود
vortex filament
خطی که شدت یا تمرکزجریانهای حلقوی دران بیشتراست
heaths
زمین بایری که علف وخاربن دران می روید
the bill defined his powers
حدود اختیارات وی دران لایحه معلوم گردید
dies non
روزی که فعالیت اقتصادی دران انجام نگیرد
heath
زمین بایری که علف وخاربن دران می روید
crematorium
کورهای که لاشه مرده یا اشغال را دران می سوزانند
there is nothing in it
چیز مهمی دران نیست پروپایی ندارد
crematoria
کورهای که لاشه مرده یا اشغال را دران می سوزانند
splashdowns
آب فرود
downstream
فرود اب
splashdown
آب فرود
land
فرود
dropping
فرود
dropped
فرود
drops
فرود
tailwater
فرود اب
line of fall
خط فرود
landing
فرود
abseils
فرود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com