English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (17 milliseconds)
English Persian
barrel reflector منعکس کننده لوله
Search result with all words
barrel reflector منعکس کننده وضع داخل لوله
Other Matches
reflector منعکس کننده
reflectors منعکس کننده
abat voix منعکس کننده صدا
baffles صفحه منعکس کننده
baffle صفحه منعکس کننده
baffling صفحه منعکس کننده
baffled صفحه منعکس کننده
relucent منعکس کننده نور متشعشع
periscope منعکس کننده نور دریچه دید
thermocline لایه منعکس کننده صوت در اب دریا
periscopes منعکس کننده نور دریچه دید
deep scattering layer لایههای منعکس کننده عمق دریا
balloon reflector بالن منعکس کننده امواج الکترونیکی منعکس کننده امواج الکترونیکی بالن
delineascope پرژکتور منعکس کننده عکس در روی یک پرده پرژکتوراگراندیسمان عکس
chaff وسایل تولید پارازیت دردستگاه رادار نوارهای منعکس کننده امواج رادار
self reflexive منعکس کننده تصویر خود خود پژواکی
collimating sight دوربین نشانه روی لوله توپ به هدف دوربین منطبق کننده لوله و هدف
transponder تقویت کننده مستمر روی یک ماهواره که سیگنالها را ازیک ایستگاه زمینی دریافت کرده و انها را به ایستگاه گیرنده منعکس میکند
reflectors جسم منعکس کننده جسم صیقلی
side reflector منعکس کننده کناری رفلکتور کناری
reflector جسم منعکس کننده جسم صیقلی
utilidor لوله عایق کننده
reducing pipe لوله احیاء کننده
burster tube لوله منفجر کننده
intubate لوله فروکردن در بوسیله لوله باز نگاه داشتن لوله گذاردن درentrust
gas collector لوله جمع کننده گاز
hose لوله لاستیکی مخصوص اب پاشی وابیاری لوله اب اتش نشانی
hosed لوله لاستیکی مخصوص اب پاشی وابیاری لوله اب اتش نشانی
hoses لوله لاستیکی مخصوص اب پاشی وابیاری لوله اب اتش نشانی
hosing لوله لاستیکی مخصوص اب پاشی وابیاری لوله اب اتش نشانی
elvate بالا بردن بالابردن لوله حرکت دادن لوله جنگ افزار در برد
go devil لوله پاک کن مخصوص تمیز کردن لوله نفت
breech end انتهای لوله توپ یا تفنگ ابتدای جان لوله
muzzle burst ترکش گلوله در داخل لوله یاجلوی لوله توپ
thermionic tube لوله الکترونی که دران الکترون بوسیله حرارت دادن به الکترود منتشر میشود لوله گرمایونی
cannons لوله ومتعلقات توپ توپخانه لوله دار
cannon لوله ومتعلقات توپ توپخانه لوله دار
jack ring حلقهای استوانهای که جهت نصب لوله جداریا بیرون کشیدن لوله از خاک به صورت طوق محافظ از ان استفاده میشود
baffles منعکس
baffle منعکس
baffling منعکس
reflected منعکس
baffled منعکس
rigatoni رشته فرنگی لوله لوله وکوتاه
vas deferens لوله خروجی بیضه لوله منی
reactive منعکس شونده
ring with منعکس کردن
reflecting منعکس شدن
reflect منعکس شدن
reflects منعکس شدن
image منعکس کردن
images منعکس کردن
resounded منعکس کردن
resound منعکس کردن
resounds منعکس کردن
reflectively بطور منعکس شونده
re echo دوباره منعکس شدن
reflective بازتابنده منعکس سازنده
indirect lighting نور منعکس شده
reflectional بازتابنده منعکس سازنده
reecho دوبار منعکس شدن
reflected binary code رمز دودویی منعکس شده
oviduct لوله رحمی لوله فالوپ
to pipeline با خط لوله لوله کشی کردن
water pipe لوله مخصوص لوله کشی اب
sockets بست لوله دوراهی لوله
spigot لب لوله که در لوله دیگری جا میافتد
mirror دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
mirrors دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
catoptric وابسته به ایینه ونور منعکس شده
mirrored دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
pipeline assets وسایل و لولههای سوخت رسانی سیستم لوله کشی وسایل نصب لوله
angle of depression میدان حرکت لوله توپ در زیرافق زاویه حرکت زیر افق لوله
camera lucida دستگاهی که تصویری رابزرگ کرده و منعکس می سازد
flash tube لوله حامل جرقه چاشنی لوله رابط چاشنی با خرج انفجار
camera lucida [ابزاری که نور خورشید را بوسیله منشور منعکس می کند.]
back to battery برگشت لوله به حالت اول عمل برگشت لوله توپ
rebound دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounded دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounding دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounds دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
abat-voix [قبه یا سایبان که صدا را در پشت و بالای سکوی خطابه منعکس می کند.]
background نور منعکس شده از یک ورقه کاغذی توسط کاغذ خوان نوری خوانده خواهد شد
backgrounds نور منعکس شده از یک ورقه کاغذی توسط کاغذ خوان نوری خوانده خواهد شد
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
mach stem جبهه موج حاصل از تلاقی موج برخوردی و منعکس
hologram تصویر سه بعدی که توسط الگوهای میانی ایجاد میشود وقتی که بخشی از منبع نور مثل لیزر از یک شی منعکس شود و با اشعه اصل ترکیب شود
holograms تصویر سه بعدی که توسط الگوهای میانی ایجاد میشود وقتی که بخشی از منبع نور مثل لیزر از یک شی منعکس شود و با اشعه اصل ترکیب شود
reflects تامل کردن منعکس کردن
reflecting تامل کردن منعکس کردن
reflect تامل کردن منعکس کردن
altitude/height hold متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
propounder ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
inhibitor کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
marshaller هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
angle of traverse زاویه حرکت لوله در سمت زاویه سمت لوله
quick disconnect coupling کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
primer وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primers وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
sensor گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
homogeneous computer network یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
vasomotor اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
changer دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
detonators منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
detonator منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
interceptor هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
steam fitter نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
del credere وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
distractive گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
makgi boowi نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
interceptors هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
search jammer تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
sprining charge خرج چال کننده یا گود کننده
suppressive خنثی کننده اتش سرکوب کننده
prepossessing مجذوب کننده جلب توجه کننده
expostulator سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
padding پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
claqueur تشویق کننده [یا هو کننده] استخدام شده
stop order دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
astigmatizer وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
lifter مرتفع کننده برطرف کننده
gesticulant اشاره کننده وحرکت کننده
insulators جدا کننده عایق کننده
modulator demodulator تلفیق کننده- تفکیک کننده
prosecutors پیگرد کننده تعقیب کننده
insulator جدا کننده عایق کننده
hanger اویزان کننده معلق کننده
hangers اویزان کننده معلق کننده
intermediaries وساطت کننده مداخله کننده
trimmer دستکاری کننده صاف کننده
intermediary وساطت کننده مداخله کننده
spell binder مسحور کننده مجذوب کننده
homager تجلیل کننده کرنش کننده
prosecutor پیگرد کننده تعقیب کننده
corrupter فاسد کننده منحرف کننده
accaimer هلهله کننده تحسین کننده
practicer تمرین کننده مشق کننده
cogitator اندیشه کننده مطالعه کننده
presenters ارائه کننده معرفی کننده
presenter ارائه کننده معرفی کننده
transmitter منتقل کننده مخابره کننده
designative اشاره کننده تعیین کننده
provisioner تدارک کننده تهیه کننده
diverting سرگرم کننده منحرف کننده
contractive جمع کننده چوروک کننده
thwarter خنثی کننده مسدود کننده
acknowledger تصدیق کننده قبول کننده
corruptor فاسد کننده منحرف کننده
presentor ارائه کننده معرفی کننده
desolater ویران کننده متروک کننده
desolator ویران کننده متروک کننده
coordinator هم اهنگ کننده هماهنگ کننده
divider جدا کننده تقسیم کننده
discriminant تفکیک کننده جدا کننده
toasters سرخ کننده برشته کننده
the producer and the consumer تولید کننده و مصرف کننده
toaster سرخ کننده برشته کننده
supplicant درخواست کننده تضرع کننده
striking force نیروی تک کننده یا کمین کننده
supplicants درخواست کننده تضرع کننده
preventive حفافت کننده جلوگیری کننده
modifiers اصلاح کننده تعدیل کننده
venerator تکریم کننده ستایش کننده
whetstone تیز کننده تند کننده
favourer یاری کننده مساعدت کننده
thickener غلیظ کننده پرپشت کننده
thickeners غلیظ کننده پرپشت کننده
vibrators ارتعاش کننده نوسان کننده
modifier اصلاح کننده تعدیل کننده
transmitters منتقل کننده مخابره کننده
vibrator ارتعاش کننده نوسان کننده
oppressive خورد کننده ناراحت کننده
sniffy افهار تنفر کننده فن فن کننده
suberter سرنگون کننده تضعیف کننده
fuel cooled oil cooler خنک کننده روغن که در ان ازسوخت بعنوان ماده خنک کننده استفاده میشود
skeletonizer تهیه کننده استخوان بندی یا کالبد چیزی تهیه کننده رئوس مطالب
chimneys لوله
rouleau لوله
piped لوله
spout لوله
pipe لوله
chimney لوله
pipe line خط لوله
roll لوله
rolled لوله
rolls لوله
clips لوله
cannons لوله
duct لوله اب
hosepipe لوله
bore لوله
bores لوله
pipe layer لوله کش
clip لوله
pipe fitter لوله کش
valves لوله
clippings لوله
valve لوله
spouted لوله
spouting لوله
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com