Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
extinct
منقرض تمام شده
Other Matches
extinguishing
منقرض کردن
extinguishes
منقرض کردن
extinguish
منقرض کردن
inextensible
بسط نا پذیر منقرض نکردنی
inexpugnable
حمله نا پذیر منقرض نکردنی
ammonite
فسیل جانورنرم تنی که منقرض شده است
a dead language
<idiom>
زبان مرده و منقرض شده
[زبانی که دیگر آموزش داده نمی شود اما شاید برخی از کارشناسان از آن استفاده کنند.]
beta software
نرم افزاری که هنوز تمام آزمایش ها رویش تمام نشده و ممکن است هنوز مشکل داشته باشد
terminated
تمام شدن تمام کردن
terminates
تمام شدن تمام کردن
terminate
تمام شدن تمام کردن
exterminate
منقرض کردن دفع افات کردن
exterminating
منقرض کردن دفع افات کردن
exterminates
منقرض کردن دفع افات کردن
exterminated
منقرض کردن دفع افات کردن
overthrow
منقرض کردن مضمحل کردن
overthrew
منقرض کردن مضمحل کردن
overthrowing
منقرض کردن مضمحل کردن
overthrows
منقرض کردن مضمحل کردن
overthrown
منقرض کردن مضمحل کردن
overtumble
سرنگون کردن منقرض کردن
adobe type manager
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
raster
سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
lap
یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
lapped
یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
beneficial occupancy
اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
panorama
تمام نما اینه تمام نما
panoramas
تمام نما اینه تمام نما
full track
تمام شنی خودرو تمام شنی
whole length
تمام قد
all night
در تمام شب
incomplete
نا تمام
out and out
تمام
whole
تمام
entire
تمام
rounded
پر تمام
thru
تمام
It's over.
تمام شد.
lion's share
تمام
yame
تمام
full-length
تمام قد
full
تمام
fullest
تمام
full-face
تمام رخ
full face
تمام رخ
through
تمام
thorough
تمام
out-and-out
تمام
off
تمام
completed
تمام
completing
تمام
completes
تمام
it is all up
تمام شد
complete
تمام
full length
تمام قد
holohedral
تمام وجه
full pay
حقوق تمام
full pay
مواجب تمام
spring-clean
تمام وکمالتمیزکردن
lie-in
تمام شدن
fulfilling
تمام کردن
lie in
تمام شدن
fulfil
تمام کردن
fulfilled
تمام کردن
fulfils
تمام کردن
fulfills
تمام کردن
full-page
تمام صفحه
par excellence
به تمام معنی
to fill out
تمام کردن
to finish off
تمام کردن
to run away with
تمام کردن
to see out
تمام کردن
to see through
تمام کردن
use up
تمام کردن
whole hog
تمام راه
wrap up
تمام شدن
full mouthed
تمام دندان
yean round
در تمام سال
yearlong
یکسال تمام
dyed-in-the-wool
تمام و کمال
dyed-in-the-wool
به تمام معنی
dyed-in-the-wool
تمام عیار
full orbed
تمام روشن
full scale
تمام عیار
full screen
تمام صفحه
fullword
تمام کلمه
unfinished
تمام نشده
main
بزرگ تمام
main
مهم تمام
fully automatic
تمام اتوماتیک
fully automatic machine
تمام اتومات
get through
تمام کردن
give out
تمام شدن
inchoate
نیمه تمام
hade
شیب تمام
rounded
تمام شده
thru
تمام شده
fullmouthed
تمام دندان
full word
تمام کلمه
attains
تمام کردن
full subtractor
تمام کاهشگر
A whole week
یک هفته تمام
integrating
تمام کردن
integrates
تمام کردن
integrate
تمام کردن
full time
تمام روز
attained
تمام کردن
attain
تمام کردن
full tracked
تمام شنی
full tracked
تمام زنجیر
full view
نمای تمام رخ
full wave
تمام موج
attaining
تمام کردن
consumptible
تمام شدنی
all risks
تمام خطرات
he is fifty
تمام دارد
all out
باشدت تمام
end of mission
ماموریت تمام
all d.
در تمام روز
f. and fell
تمام بودن
f. sixmiles
6میل تمام
fiddle away
تمام کردن
finisher
تمام کننده
defunct
تمام شده
processor
تمام کننده
pucka
تمام عیار
all this
تمام اینها
ammo zero
مهمات تمام
holohedron
تمام وجهی
consummative
تمام کننده
completive
تمام کننده
mast high
تمام افراشته
over with
تمام شده
by all means
با تمام وسائل
cosecant
قطرفل تمام
in full fig
درلباس تمام
in full
تمام وکمال
payment in full
پرداخت تمام
depletable
تمام شدنی
holosymmetric
تمام وجه
an a fact
تمام شده
pukka
تمام عیار
fulfill
تمام کردن
round d.
دوجین تمام
thoro
کامل تمام
thoro
تمام وکمال
thorough going
تمام وکمال
full blown
تمام شکفته
full blown
تمام کامل
full duplex
تمام دو رشتهای
through
تمام شده
three whole years
سه سال تمام
to blow over
تمام شدن
full-time
تمام وقت
to draw to an end
تمام شدن
to eat up
تمام کردن
the whole world
تمام دنیا
the game is up
بازی تمام شد
the full of the moon
ماه تمام
rounds complete
تیر تمام شد
run out of
تمام کردن
due
تمام شده
exhaustible
تمام شدنی
short measure full measure
پیمانه تمام
peter
تمام شدن
fullest
تمام قدرت
fullest
تمام تکمیل
full adder
تمام افزایشگر
full
تمام قدرت
full
تمام تکمیل
full automatic
تمام اتوماتیک
full moon
ماه تمام
cosines
جیب تمام
go
تمام شدن
goes
تمام شدن
all
: همه تمام
forth
تمام کردن
finishing
تمام کاری
finished
تمام شده
integral
کامل تمام
body and soul
<idiom>
با تمام وجود
all day long
<idiom>
تمام روز
get (something) over with
<idiom>
تمام کردن
outed
در بیرون تمام
out-
در بیرون تمام
out
در بیرون تمام
exhausted
تمام شده
full-blown
تمام کامل
cosine
جیب تمام
pass
تمام شدن
passes
تمام شدن
go through with
<idiom>
تمام کردن
full-scale
تمام عیار
give out
<idiom>
تمام شده
fuller
کامل تر تمام تر
all-
: همه تمام
full-blown
تمام شگفته
sterling
تمام عیار
wholly
تمام وکمال
thoroughgoing
تمام وکمال
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com