Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
main menu
منوی اصلی
Other Matches
submenu
منوی فرعی
access system menu
منوی سیستم دستیابی
pop up menu
منوی غیر استاندارد
actions
وقتی کاربر نشانه گر را به سوی یک منوی خاص در میله عمل می برد
action
وقتی کاربر نشانه گر را به سوی یک منوی خاص در میله عمل می برد
VL bus
مین کنترل مستقیم از طریق باس اصلی روی پردازنده اصلی و برقراری ارسال داده خیلی سریع بین حافظه اصلی و کارت جانبی بدون استفاده از پردازنده
VL local bus
مین کنترل مستقیم از طریق باس اصلی روی پردازنده اصلی و برقراری ارسال داده خیلی سریع بین حافظه اصلی و کارت جانبی بدون استفاده از پردازنده
right
منوی کوچک ای که وقتی فاهر میشود که دگمه سمت راست Mouse با دو کلید را انتخاب کنید
righting
منوی کوچک ای که وقتی فاهر میشود که دگمه سمت راست Mouse با دو کلید را انتخاب کنید
righted
منوی کوچک ای که وقتی فاهر میشود که دگمه سمت راست Mouse با دو کلید را انتخاب کنید
masters
سیستم با کامپیوتر کنترل اصلی و یک فرعی که از اصلی دستور می گیرد
master
سیستم با کامپیوتر کنترل اصلی و یک فرعی که از اصلی دستور می گیرد
master data file
پرونده مشخصات اصلی امادنظامی پروند خصوصیات اصلی اماد
mastered
سیستم با کامپیوتر کنترل اصلی و یک فرعی که از اصلی دستور می گیرد
acciaccatura
نت سریعی که نیم پرده کوتاه تر ازنت اصلی است وقبل از نت اصلی نواخته میشود
menus
لیست انتخابهای موجود برای کاربر که روی خط افقی نمایش داده می شوند در بالای صفحه نمایش یا پنجره هر انتخاب منو یک منوی دیگر را باز میکند
menu
لیست انتخابهای موجود برای کاربر که روی خط افقی نمایش داده می شوند در بالای صفحه نمایش یا پنجره هر انتخاب منو یک منوی دیگر را باز میکند
on board
که در تخته اصلی یا PCB اصلی قرار دارد
action
حرف یکتایی که در رابط ه با یک منوی خاص برای افزایش سرعت عمل میکند و وقتی که کاربر این حرف را انتخاب میکند
actions
حرف یکتایی که در رابط ه با یک منوی خاص برای افزایش سرعت عمل میکند و وقتی که کاربر این حرف را انتخاب میکند
staple
جزء اصلی هر چیزی قلم اصلی
stapled
جزء اصلی هر چیزی قلم اصلی
main guard
نیروی جلودار اصلی حفاظ اصلی
prototypal
وابسته به طرح اصلی یا نمونه اصلی
prototypic
وابسته به طرح اصلی یا نمونه اصلی
stapling
جزء اصلی هر چیزی قلم اصلی
initial reserves
ذخایر اصلی احتیاط اولیه یا اصلی
generations
کپی اصلی تصویر اصلی یا متن
generation
کپی اصلی تصویر اصلی یا متن
first generation computer
کپی اصلی تصویر یا متن اصلی
Send To command
دستور منو در منوی فایل یک برنامه کاربری ویندوز که به کاربر امکان ارسال فایل یا داده موجود و در برنامه به برنامه دیگر میدهد
mainstays
مهار اصلی که از نوک شاه دگل تا پای دگل جلو امتداد دارد تکیه گاه اصلی
mainstay
مهار اصلی که از نوک شاه دگل تا پای دگل جلو امتداد دارد تکیه گاه اصلی
anastylosis
[واژه ای برای ساختار دوباره سازی ساختمان با مواد اصلی و بر طبق سیستم ساختار اصلی]
master file
فایل اصلی پرونده اصلی
base unit
یکای اصلی واحد اصلی
fundamental unit
یکای اصلی واحد اصلی
base camp
پایگاه اصلی کمپ اصلی
expansion slots
شکاف ها یا فضاهای خالی درون کامپیوتر اصلی برای اتصال تخته مدارهای کوچک به تخته مدار اصلی بکار می روند
matter
بخش اصلی متن روی صفحه که متن یا خط اصلی قرار می گیرد
mattered
بخش اصلی متن روی صفحه که متن یا خط اصلی قرار می گیرد
mattering
بخش اصلی متن روی صفحه که متن یا خط اصلی قرار می گیرد
matters
بخش اصلی متن روی صفحه که متن یا خط اصلی قرار می گیرد
DIMM
سیستم مرتب کردن قط عات حافظه RAM در دوطرف کارت کوچک که قابل درج روی تخته اصلی کامپیوتر است تا حافظه اصلی بروز شود
external
که به کامپیوتر اصلی وصل است . 2-هر وسیلهای که ارتباطات بین کامپیوتر و خودش را ممکن می سازد ولی مستقیماگ توسط کامپیوتر اصلی پردازش نمیشود
externals
که به کامپیوتر اصلی وصل است . 2-هر وسیلهای که ارتباطات بین کامپیوتر و خودش را ممکن می سازد ولی مستقیماگ توسط کامپیوتر اصلی پردازش نمیشود
elegant
یک برنامه با کمترین مقدارحافظه اصلی طراحی یک برنامه کارا که با کم کردن تعداد دستورالعملهای بکاربرده شده برای انجام کارهای گوناگون از حداقل ممکن حافظه اصلی استفاده کند
FEP
پردازنده بین منبع ورودی و کامپیوتر اصلی که کار آن این است که داده دریافتی را پیش پردازش کند تا بار کاری کامپیوتر اصلی را کم کند
pilot tunnel
تونل کوچکی که جلو تونل اصلی حفر میشود تا شیب وسمت واقعی تونل اصلی که بایستی حفر گردد تعیین شودو به تونل راهنما معروف است
body
1-بخش اصلی در یک متن 2-بخش اصلی یک برنامه
authentic document
اصل سند مدارک اصلی سند اصلی
bodies
1-بخش اصلی در یک متن 2-بخش اصلی یک برنامه
source
1-لیست کردن متن به صورت اصلی . 2-لیست کردن برنامه اصلی
standbys
سیستم ثانویی سیستم اصلی , که وقتی سیستم اصلی خراب شود استفادهمی شود
standby
سیستم ثانویی سیستم اصلی , که وقتی سیستم اصلی خراب شود استفادهمی شود
echo check
بررسی صحت عملیات ارسال اطلاعات که در ان اطلاعات دریافت شده به منبع اصلی برگشت داده شده و با اطلاعات اصلی مقایسه میشودمقابله به کمک طنین بررسی طنین
master compass
قطبنمای الکتریکی اصلی قطبنمای اصلی
input/output
فضای ذخیره سازی موقت برای داده دریافتی از حافظه اصلی پیش از ارسال به وسیله ورودی /خروجی یا دادهای که از وسیله ورودی /خروجی پردازش میشود یا در حافظه اصلی ذخیره میشود
master
اصلی
radicals
اصلی
seminal
اصلی
main lines
خط اصلی
primordial
اصلی
radical
اصلی
main line
خط اصلی
main stem
خط اصلی
first-hand
اصلی
mastered
اصلی
mainlined
اصلی
organic
اصلی
native code
کد اصلی
quintessential
اصلی
masters
اصلی
intrinsic
اصلی
elementarily
اصلی
elementary
اصلی
essentials
اصلی
major
اصلی
main deck
پل اصلی
isogeny
هم اصلی
main door
در اصلی
ingrown
اصلی
genuine
اصلی
fundametal
اصلی
primary
اصلی
main attack
تک اصلی
immanent
اصلی
parent
اصلی
line link
خط اصلی
head
اصلی
principle
اصلی
germinal
اصلی
cardinals
اصلی
majoring
اصلی
majored
اصلی
firsthand
اصلی
arch
اصلی
arches
اصلی
cardinal
اصلی
aboriginals
اصلی
aboriginal
اصلی
arch-
اصلی
primarily
اصلی
principal
اصلی
inherent
اصلی
basics
اصلی
main
خط اصلی
basic
اصلی
proto
اصلی
original
اصلی
initialing
اصلی
principals
اصلی
initialled
اصلی
initialed
اصلی
trunk
خط اصلی
mainline
خط اصلی
mainline
اصلی
mainlining
اصلی
mainlines
خط اصلی
mainlines
اصلی
main
<adj.>
اصلی
rudimental
اصلی
normative
اصلی
initial
اصلی
trunks
خط اصلی
mainlining
خط اصلی
originals
اصلی
text
اصلی
mainlined
خط اصلی
primitive
اصلی
initials
اصلی
vital
<adj.>
اصلی
initialling
اصلی
primal
اصلی
functional
اصلی
prime
اصلی
essential
اصلی
elemental
اصلی
fundamental
اصلی
primes
اصلی
primed
اصلی
quintessential
<adj.>
اصلی
substantive
[essential]
<adj.>
اصلی
essential
<adj.>
اصلی
texts
اصلی
major
<adj.>
اصلی
cutting time
زمان اصلی
decompilation
به زبان اصلی
principal
مجرم اصلی
basic size
اندازه اصلی
cardinal points
جهات اصلی
basic variable
متغیر اصلی
basic shaft
محور اصلی
principal
شرکت اصلی
original language
زبان اصلی
bottom hole
سوراخ اصلی
busbar
شین اصلی
principals
شرکت اصلی
basic pay
حقوق اصلی
hardware
دستگاههای اصلی
base piece
توپ اصلی
basic ration
جیره اصلی
collector drain
زهکش اصلی
base of origin
مبداء اصلی
current coil
پیچک اصلی
cardinal headings
جهات اصلی
principals
مجرم اصلی
parant metal
فلز اصلی
backing metal
فلز اصلی
authentic document
مدرک اصلی
constituents
جزء اصلی
essential
بسیارلازم اصلی
prime mover
محرک اصلی
prime movers
محرک اصلی
main line
نهر اصلی
main line
کانال اصلی
main lines
نهر اصلی
main lines
کانال اصلی
initialling
پاراف اصلی
mainspring
انگیزه اصلی
mainspring
دلیل اصلی
avenue
خیابان اصلی
avenues
خیابان اصلی
inessentials
غیر اصلی
inessential
غیر اصلی
master switches
کلید اصلی
motifs
مایه اصلی
motif
مایه اصلی
source language
زبان اصلی
innate
لاینفک اصلی
mother country
کشور اصلی
mother countries
کشور اصلی
initials
پاراف اصلی
initials
اصلی اغازی
cardinal number
عدد اصلی
cardinal numbers
عدد اصلی
master switch
کلید اصلی
primary colours
رنگهای اصلی
meat
غذای اصلی
initialling
اصلی اغازی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com