Dictiornary-Farsi | من ادعا نمیکنم که خوب میخوانم | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 89 (6 milliseconds)

English	Persian
i do not pretend to sing well	من ادعا نمیکنم که خوب میخوانم


Other Matches

I read through the letter.	من این نامه را کاملا میخوانم.
tell it to the marines (Sweeney) <idiom>	باور نمیکنم
i do not think so	گمان نمیکنم
i bar tonight	من امشب را حساب نمیکنم
i shoudel hardly think so	گمان نمیکنم اینطور باشد
No more Mr. Nice Guy! <idiom>	دیگر به هیچ کس ملاحظه نمیکنم! [اصطلاح روزمره]
assertion	ادعا
postulating	ادعا
postulates	ادعا
postulated	ادعا
postulate	ادعا
cl	ادعا
plea	ادعا
pretensions	ادعا
protestation	ادعا
protestations	ادعا
unassuming	بی ادعا
asseveration	ادعا
averment	ادعا
pretension	ادعا
posit	ادعا
pleas	ادعا
claimed	ادعا
claim	ادعا
allegations	ادعا
allegation	ادعا
claiming	ادعا
claims	ادعا
assertive	ادعا کننده
assertor	ادعا کننده
reclaimable	ادعا پذیر
bill of indicment	ادعا نامه
claimable	قابل ادعا
estopel	مانع ادعا
to put in for	ادعا کردن
pretense	بهانه ادعا
purporst	مفاد ادعا
lay claim to	ادعا کردن
professed	ادعا شده
pretenses	بهانه ادعا
acclaims	ادعا کردن
asserted	ادعا کردن
assert	ادعا کردن
contends	ادعا کردن
contended	ادعا کردن
contend	ادعا کردن
acclaiming	ادعا کردن
acclaimed	ادعا کردن
acclaim	ادعا کردن
pretence	بهانه ادعا
pretences	بهانه ادعا
asserting	ادعا کردن
profess	ادعا کردن
professes	ادعا کردن
professing	ادعا کردن
asserts	ادعا کردن
professes	ادعا یا افهار کردن
assertion	تایید ادعا افهارنامه
burden of proof	مسئوولیت اثبات ادعا
profess	ادعا یا افهار کردن
re claim	مجددا ادعا کردن
professed love	محبت ادعا شده
pretend to	دعوی یا ادعا کردن
have it <idiom>	گفتن ،ادعا کردن
professing	ادعا یا افهار کردن
call someone's bluff <idiom>	ثابت کردن ادعا
claimed	مدعی به مطالبات ادعا کردن
claiming	دادخواست ادعانامه ادعا کردن
claims	مدعی به مطالبات ادعا کردن
claim	دادخواست ادعانامه ادعا کردن
claim	مدعی به مطالبات ادعا کردن
claims	دادخواست ادعانامه ادعا کردن
claimed	دادخواست ادعانامه ادعا کردن
right of begin	حق مدعی در اغازبیان ادعا در محکمه
claiming	مدعی به مطالبات ادعا کردن
disclaimers	رفع کننده ادعا یا مسئولیت
waiver	صرف نظر کردن از ادعا
disclaimer	رفع کننده ادعا یا مسئولیت
bluser out	با لاف گزاف ادعا کردن
prescribe to	استناد به مرور زمان دراثبات ادعا
the burden of proof rests with	اثبات ادعا بر عهده مدعی است
Did I say anything different?	مگر من چیز دیگری گفتم [ادعا کردم] ؟
He is seriously claiming [trying to tell us] that the problems are all the fault of the media.	او [مرد] به طور جدی ادعا می کند که همه مشکلات تقصیر رسانه ها است.
plead	در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
pleaded	در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
pleads	در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
challengo	ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
exigible	قابل تقاضا قابل ادعا