Dictiornary-Farsi | من به این موضوع اصلا | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
Full phrase not found.

Full phrase Google translation result





Search result with all words

It is of no interest to me at all.	من به این موضوع اصلا"علاقه ای ندارم
Other Matches

sequential access	فایل ترتیبی اندیس دار که موضوع به موضوع در بافر خوانده میشود
queues	فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
queueing	فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
queued	فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
queue	فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
It is formed by alternatively lifting and lowering one warp thread across one weft thread	این است که توسط روش دیگر بلند کردن و پایین آوردن موضوع یکی پیچ و تاب در سراسر یک موضوع پود تشکیل
red herrings	شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
red herring	شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
that is not the proposition	موضوع چیز دیگر است موضوع این نیست
reverse	روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reversed	روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reverses	روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reversing	روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
circulars	فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
circular	فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
in no case	اصلا
nix	اصلا
fundamentally	اصلا"
on no account	اصلا
to begin with	اصلا
essentially	اصلا"
mainly	اصلا"
none	اصلا
by birth	اصلا
materially	اصلا"
cardinally	اصلا"
no-no	اصلا نه
ever-	اصلا
ever	اصلا
initially	اصلا"
originally	اصلا"
radically	اصلا
to start with	اصلا
possibly	اصلا"
in the main	بیشتر اصلا
why on earth	اصلا چرا
to not feel hungry [to not like having anything]	اصلا اشتها نداشتن
He answered nothing.	اصلا جواب نداد
he is of greek origin	اصلا یونانی است
It is ridicrlous . I t is a farce .	اصلا" مسخره است
by some means or other <adv.>	هیچ چیز [اصلا]
anything <adv.>	هیچ چیز [اصلا]
I didnt relize what was going on .	اصلا" نفهمیدم چه خبر است
It isn't anything like her.	او [زن] اصلا همچنین رفتاری ندارد.
not on any account	اصلا روی هیچ حسابی
Forget it . dont give it a thought .	اصلا"فکرش راهم نکن
Nothing is further from my mind than marriage .	اصلا" فکر ازدواج نیستم
I don't [ couldn't ] give a damn about it. <idiom>	برایم اصلا مهم نیست.
to not lift a finger <idiom>	اصلا هیچ کاری نکردن
to not give a toss about something [British E]	برایشان اصلا مهم نباشد.
Money is no object at all .	پول اصلا" مطرح نیست
There was absolutely no point in her going .	رفتن او اصلا" موردی نداشت
to not give a hoot in hell for something	برایشان اصلا مهم نباشد.
to not give a stuff about something [British E]	برایشان اصلا مهم نباشد.
The suggestion didn't go down very well with our boss.	کارفرما این پیشنهاد را اصلا نپذیرفت.
Such a thing does not exist at all .	چنین چیزی اصلا" وجود ندارد
I don't give a monkey's (fart)! [vulgar] <idiom>	به ت.مم! [حرف رکیک و عامیانه] [اصلا اهمیت نمیدم]
I don't give a fuck! [vulgar] <idiom>	به ت.مم! [حرف رکیک و عامیانه] [اصلا اهمیت نمیدم]
it is of doubtful proveance	معلوم نیست اصلا از کجا امده است
I don't give a damn shit! [vulgar] <idiom>	به ت.مم! [حرف رکیک و عامیانه] [اصلا اهمیت نمیدم]
I don't give a shit! [vulgar] <idiom>	به ت.مم! [حرف رکیک و عامیانه] [اصلا اهمیت نمیدم]
to not give a smeg about something [British E]	برای چیزی اصلا مهم نباشد. [اصطلاح رکیک]
to not give a shit about something	برای چیزی اصلا مهم نباشد. [اصطلاح رکیک]
If this is your problem , it is no problem , it is no problem .	اگر گرفتاریت فقط اینست که اصلا" گرفتاری نیست
without lifting a finger	بدون اینکه اصلا کاری بکند [اصطلاح روزمره]
to not give a damn about something [somebody]	برای چیزی [کسی] اصلا مهم نباشد. [اصطلاح روزمره]
There is just no comparison between canned vegetables and fresh ones.	سبزیجات کنسرو شده و سبزیجات تازه اصلا قابل مقایسه نیستند.
I can't make anything of it.	من این را اصلا نمی فهمم [درک نمی کنم] .
He has a negative attitude towards every thing . to oppose everything .	اصلا" توی دهنش نه است ( بد بین ومنفی است )
issues	موضوع
motif	موضوع
motifs	موضوع
issued	موضوع
question	موضوع
subject	موضوع
point	موضوع
texts	موضوع
text	موضوع
subjects	موضوع
subjecting	موضوع
questioned	موضوع
questions	موضوع
subjected	موضوع
theme	موضوع
themes	موضوع
issue	موضوع
plotless	بی موضوع
object	موضوع
afair	موضوع
propositions	موضوع
propositioning	موضوع
proposition	موضوع
matters	موضوع
objected	موضوع
criteria	موضوع
objecting	موضوع
objects	موضوع
topic	موضوع
mattering	موضوع
topics	موضوع
themes	موضوع ها
head	موضوع
subjects	موضوع ها
topics	موضوع ها
subject [topic]	موضوع
topic	موضوع
propositioned	موضوع
matter	موضوع
mattered	موضوع
direct objects	موضوع
indirect objects	موضوع
subject	رعایا موضوع
in question	موضوع بحث
in contestation	موضوع بحث
subjected	شیی موضوع
subject and predicate	موضوع و محمول
subject	شیی موضوع
it is a question of money	موضوع بسته به
universe of discourse	موضوع بحث
lemma	مقدمه موضوع
matter on hand	موضوع بحث
res ipsa loquitur	موضوع گویاست
side show	موضوع فرعی
sides of the question	اطراف موضوع
side issues	موضوع فرعی
side issue	موضوع فرعی
sign position	موضوع علامت
subjects	رعایا موضوع
subduce	موضوع کردن
subjected	رعایا موضوع
subjects	شیی موضوع
affaire d'honneur	موضوع شرافتی
at issue	موضوع بحث
monomaniac	دیوانه یک موضوع
not to point	بیرون از موضوع
not to the point	خارج از موضوع
subjecting	شیی موضوع
out of question	خارج از موضوع
objective complement	مکمل موضوع
off the track	از موضوع پرت
privity	موضوع محرمانه
subjecting	رعایا موضوع
beside the question	خارج از موضوع
subject of debate	موضوع دعوی
indirect objects	موضوع منظره
postulates	اصل موضوع
postulating	اصل موضوع
What's wrong?	موضوع چه است؟
What's up?	موضوع چه است؟
What's on?	موضوع چه است؟
What is happening?	موضوع چه است؟
decade	ده موضوع یا رویداد
decades	ده موضوع یا رویداد
business	موضوع تجارت
businesses	موضوع تجارت
What gives?	موضوع چه است؟
postulated	اصل موضوع
object	موضوع منظره
objected	موضوع منظره
objecting	موضوع منظره
objects	موضوع منظره
What's the matter?	موضوع چیه؟
direct objects	موضوع منظره
What's cooking?	موضوع چه است؟
What is the matter?	موضوع چه است؟
What's going on?	موضوع چه است؟
grievance	موضوع شکایت
postulate	اصل موضوع
case	موضوع حالت
a horse of another colour [different colour]	موضوع علیحده
issues	موضوع دعوی
subject matter	موضوع اصلی
subject matter	مطلب موضوع
cases	موضوع حالت
neither here nor there <idiom>	بیربط به موضوع
problems	معما موضوع
problem	معما موضوع
What's behind all this?	موضوع چه است؟
issued	موضوع دعوی
issued	موضوع شماره
fair game <idiom>	موضوع تهاجم
issue	موضوع شماره
issue	موضوع دعوی
irrelevant	خارج از موضوع
issues	موضوع شماره
recitations	تعریف موضوع
recitation	تعریف موضوع
What is it all about ?	موضوع چیست ؟
dawn on <idiom>	روشن شدن (موضوع)
obiter dictum	خارج از موضوع دعوی
That is beside the point. It is irrelevant ( inconsequential , immaterial ) .	ربطی به موضوع ندارد
object of worship	موضوع پرستش یاستایش
name of the game <idiom>	قسمت اصلی یک موضوع
It dawned on me.	بعدش من [آن موضوع را] فهمیدم.
it is a question of money	موضوع پول است
vexata questio	موضوع متنازع فیه
The topic of our discussion . The subject of our talk (argument).	موضوع بحث وصحبت ما
matter in hand	موضوع مورد بحث
It deals with ...	موضوع در باره ... است.
lowdown <idiom>	لپ مطلب ،حقیقت موضوع