English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
i rely or your secrecy من به رازداری شما اطمینان میکنم
Other Matches
secrecy رازداری
confidentiality رازداری
confident test ازمایش قابلیت اطمینان ازمایش اطمینان از عمل یکان
reliability اطمینان قابلیت اطمینان
really احساس میکنم
i wonder he did not catch cold تعجب میکنم
i suppose so گمان میکنم
I'd like to think that ... من فرض میکنم که ...
please take a seat خواهش میکنم بفرمایید
i have got him on my brain همیشه به اوفکر میکنم
i will note it down یاد داشت میکنم
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . وقتش که شد خبر میکنم
i wonder at him از دست او تعجب میکنم
I am just passing through. از اینجا عبور میکنم.
Have a seat, please! خواهش میکنم بفرمایید !
Looking forward to it پیشبینی اش میکنم [میشود]
I'm proud of you. من بهت افتخار میکنم.
anticipating it پیشبینی اش میکنم [میشود]
i suspect him to be a liar گمان میکنم دروغگو باشد
i imagine him to be my friend من تصور میکنم که او دوست من است
i imagine he is my friend من تصور میکنم او دوست من است
I'm working on it. دارم روش کار میکنم.
my sentiment toward him انچه من راجع باواحساس میکنم
I've got the munchies. یکدفعه احساس گرسنگی میکنم.
Am I right in assuming that ...? آیا درست فرض میکنم که ...
Am I right in thinking ... آیا درست فکر میکنم که ...
Please take my suitcase. خواهش میکنم چمدانم را برایم بیاورید.
I think there is a mistake in the bill. من فکر میکنم اشتباهی در صورتحساب هست.
Please take that bag. خواهش میکنم آن کیف را برایم بیاورید.
I am leaving early in the morning. من صبح زود اینجا را ترک میکنم.
now nonsense now خواهش میکنم چرند گفتن رابس کن
Have a seat, please! خواهش میکنم روی صندلی بشینید!
Ah, what the heck! اه مهم نیست! [اه با وجود این کار را میکنم!]
I'm putting you through now. شما را الان وصل میکنم. [در مکالمه تلفنی]
I think we are out of the woods. <idiom> فکر میکنم، بدترین بخشش رو پشت سر گذاشتیم.
Please take this luggage. خواهش میکنم این اسباب و اثاثیه را برایم بیاورید.
would you mind ringing اگر زحمت نیست خواهش میکنم زنگ را بزنید
I assume that you did read this article. من فرض میکنم که شما این مقاله را خوانده اید.
My name is "Oliver Pit" and live in Berlin. اسم من الیور پیت هست و در برلین زندگی میکنم.
Please send me information on ... خواهش میکنم اطلاعات را برایم در مورد ... ارسال کنید.
I premise that you did read this article. من فرض میکنم که شما این مقاله را خوانده اید.
I'll take a leap of faith. من آن را باور میکنم [می پذیرم] [چیزی نامشهود یا غیر قابل اثبات]
I'm doing it on my own account, not for anyone else. این را من فقط بابت خودم میکنم و نه برای کسی دیگر.
I'll call him tomorrow - no, on second thoughts, I'll try now. من فردا با او [مرد] تماس خواهم گرفت - پس ازفکربیشتری، من همین حالا سعی میکنم.
certainty اطمینان
confidence اطمینان
certes اطمینان
surety اطمینان
confidences اطمینان
certitude اطمینان
instable بی اطمینان
security اطمینان
confidence limit حد اطمینان
affiance اطمینان
assuredness اطمینان
fideism اطمینان
sureties اطمینان
trust اطمینان
assurances اطمینان
assurance اطمینان
trustingly با اطمینان
trusted اطمینان
trusts اطمینان
certainties اطمینان
safety اطمینان
safety valve دریچه اطمینان
confidence level درجه اطمینان
confidence limits حدود اطمینان
coniviction عقیده اطمینان
confidence interval فاصله اطمینان
confidence coefficicent ضریب اطمینان
confidence belt کمربند اطمینان
reassurances اطمینان مجدد
reassurances اطمینان افرینی
reliability قابلیت اطمینان
reputable قابل اطمینان
failure safety قابلیت اطمینان
assurable قابل اطمینان
assurance factor ضریب اطمینان
assurer اطمینان دهنده
assuror اطمینان دهنده
bleeder valve شیر اطمینان
reassurance اطمینان افرینی
coefficient of safety ضریب اطمینان
cretain تاحدی اطمینان
dependability قابلیت اطمینان
factor of safety ضریب اطمینان
safety glass شیشه اطمینان
insurance stockage ذخیره اطمینان
interval confidence فاصله اطمینان
safety fuse فیوز اطمینان
interval confidence دامنه اطمینان
level of confidence سطح اطمینان
limits of confidence حدود اطمینان
safe valve دریچه اطمینان
relief valve شیر اطمینان
overconfidence اطمینان بیش از حد
play up اطمینان دادن به
quality assurance اطمینان از کیفیت
i'll warrant اطمینان میدهم
safety hook قلاب اطمینان
safety lamp چراغ اطمینان
factor of safety عامل اطمینان
unreliability عدم اطمینان
fiducial interval فاصله اطمینان
figure on اطمینان داشتن
unpromising غیرقابل اطمینان
truster اطمینان کننده
safety plug پولک اطمینان
insures اطمینان یافتن
positiveness قطعیت اطمینان
liable قابل اطمینان
trusty اطمینان بخش
valid قابل اطمینان
ensure اطمینان یافتن
ensured اطمینان یافتن
ensures اطمینان یافتن
ensuring اطمینان یافتن
insuring اطمینان یافتن
trustful معتمد اطمینان
uncertainty عدم اطمینان
reliable قابل اطمینان
accredits اطمینان کردن
solid قابل اطمینان
dependable قابلیت اطمینان
safety-valve دریچه اطمینان
safety-valves دریچه اطمینان
assures اطمینان دادن
confidingly از روی اطمینان
assure اطمینان دادن
aplomb اطمینان بخود
accredit اطمینان کردن
solids قابل اطمینان
accrediting اطمینان کردن
uncertainties عدم اطمینان
fire escapes پلکان اطمینان
confides اطمینان کردن
confide اطمینان کردن
assuring اطمینان دادن
reliability قابلیت اطمینان
safety belt کمربند اطمینان
reliability قابل اطمینان
safety belts کمربند اطمینان
confided اطمینان کردن
fire escape پلکان اطمینان
sicker قابل اطمینان
reassurance اطمینان مجدد
I work in a bank, or more precisely at Melli Bank. من در بانک کار میکنم یا دقیقتر بگویم در بانک ملی.
I am positive that ... من اطمینان کامل دارم که ...
reliability قابلیت اطمینان اعتبار
qualms عدم اطمینان بیم
persuasions اطمینان عقیده دینی
misgiving عدم اطمینان ترس
checked اطمینان از صحت چیزی
persuasion اطمینان عقیده دینی
misgivings عدم اطمینان ترس
ultimate factor of safety ضریب اطمینان اختیاری
qualm عدم اطمینان بیم
safe yield بده قابل اطمینان
reasure دوباره اطمینان یا قوت
trusty موتمن مورد اطمینان
reassure دوباره اطمینان دادن
reassured دوباره اطمینان دادن
reassures دوباره اطمینان دادن
trusted اطمینان پشت گرمی
safe صحیح اطمینان بخش
trusts اطمینان پشت گرمی
safes صحیح اطمینان بخش
safest صحیح اطمینان بخش
trust اطمینان پشت گرمی
mistrust اطمینان نکردن به فن داشتن
mistrusted اطمینان نکردن به فن داشتن
mistrusting اطمینان نکردن به فن داشتن
safer صحیح اطمینان بخش
check اطمینان از صحت چیزی
checks اطمینان از صحت چیزی
mistrusts اطمینان نکردن به فن داشتن
fiduciary اطمینان بخش ثقه
area of uncertainity منطقه عدم اطمینان
i am thankful to god خدا را شکر میکنم خدا را شکرانه میگویم
request modify درخواست تصحیح دارم درخواست تغییر میکنم
quality assurance عملیات اطمینان از کیفیت جنس
avouch اقرار کردن اطمینان دادن
swear by <idiom> کاملا از چیزی اطمینان داشتن
i assured him of that به او در این باره اطمینان دادم
accredits مورد اطمینان بودن یا شدن
accrediting مورد اطمینان بودن یا شدن
i reckon اطمینان به دوستی کسی داشتن
anti flood valve شیر اطمینان مانع طغیان
accredit مورد اطمینان بودن یا شدن
persuasions نظریه یا عقیده ازروی اطمینان
trut اطمینان داشتن توکل کردن
unreliable غیر قابل اطمینان نامعتبر
to believe in somebody [something] اطمینان داشتن به کسی [چیزی]
persuasion نظریه یا عقیده ازروی اطمینان
bleeder type steam engine ماشین بخار با شیر اطمینان
vouch اطمینان دادن تایید کردن
dependable قابل اطمینان مورد اعتماد
sail in با جدیت و اطمینان بکاری مبادرت کردن
confidence man کسی که از اطمینان دیگرسوء استفاده میکند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com